چگونه مسکن در شهرها تبدیل به کالا می‌شود؟

مسکن به‌‌مثابه‌ی کالا

0 ۱۱۴

در سده‌ی گذشته نظام سیاسی ایران با چالش مسکن دست به‌گریبان بوده است. در سال‌های نخست پس از انقلاب، ایران کشوری بسیار جوان بود و با مشکل مسکن و کار مواجه شد. این مشکل در سال‌های اخیر تا جایی تشدید شده است که می‌توان آن را بحران مسکن تعبیرکرد.

 

جغرافیای ایران و خصوصیاتی که فلات ایران دارد، یکی از عناصر هویتی فرهنگ ماست. این خصوصیات شرایطی را بوجود آورده است که موجب ارزش یافتن زمین در نزد ایرانیان شده است. این ارزش، زمین و وابسته‌های آن را به سرمایه‌ای تبدیل کرده است که در یک جریان نامطلوب اقتصادی و اجتماعی تبعات سنگینی را به‌همراه آورده است.

 

مسیر پرفراز و نشیب توسعه‌ی ایران پس از انقلاب، شرایط ناپایدار و ناامنی را برای اقتصاد ایران رقم زده که حاصل آن بی‌ثباتی بازار سرمایه بوده است. این بی‌ثباتی از رغبت سرمایه‌گذاران برای حضور در بسیاری از فعالیت‌های اقتصادی مولد کاسته است. موانع و دشواری‌های فضای کسب‌وکار نیز مزید بر علت شده است. در این میان در نبود نظام نظارتی، آزاد بودن ورود برای همه افراد و زود بازده بودن در قیاس با دیگر بازارها، سرمایه به سمت بازار مسکن و زمین هجوم آورده است.

 

در کنار ارزش زمین، ساخت‌وساز نیز با چالش‌های خود به این بحران دامن‌زده است. شیوه‌ی کسب درآمدِ نظام مدیریت شهری از فرآیند ساخت‌وساز، بازار سرمایه را تشویق به کسب سود بیش‌تر از این بازار می‌کند. علاوه بر این، شرایط عمر کوتاهِ ساخت‌‌وساز نیز به رونق این بازار می‌افزاید.

 

این عمر کوتاه همچنان که حاصل هجوم سرمایه به این بازار است، ریشه در مؤلفه‌های هویتی مردم ایران نیز دارد. تمایل به نوگرایی و امرِ نو، یکی از دلایل عمر کوتاه مسکن در ایران است که به تبع آن، کیفیت ساخت‌وساز نیز اُفت کرده است. این اُفت کیفیت با حضور مجریان غیرمتخصص و فقدان نظام نظارت مناسب ساخت‌وساز تشدید شده است.

 

این کاستی‌ها و هرج‌و‌مرج‌ها علاوه بر دامن‌زدن به بحران‌های مالی و تورمی، سبب بالارفتن هزینه‌های مسکن و افزایش فشار بر اقشار کم درآمد، دامن‌زدن به بازارهای غیررسمی و بورس‌بازی املاک و مستغلات می‌شود. این روند، زمینه‌های شکل گیری نظام سرمایه‌داری مستغلاتی را بوجود آورده است و به قدرت‌گرفتن آن کمک کرده است. با قدرت‌گرفتن این بازار، سرمایه از بازار مولد و سرمایه‌گذاری در بخش‌های صنعتی و کشاورزی خارج می‌شود و به اقتصاد در حال توسعه‌ی ایران لطمه می‌زند و بیماری‌های اقتصادی را عمیق‌تر می‌کند.

 

پول همان‌قدر که مهم‌ترین ابزار توسعه‌ی یک شهر است، می‌تواند مهم‌ترین عامل نابودی آن هم باشد. آخِر و عاقبتِ هر رونق لجام گسیخته‌ای رکودی ویران‌گر است. باید به آن‌چه در سال‌های اخیر بر سر شهرهای ما آمده است به دقت نگاه کرد، سپس حال و روز امروز خودمان و شهرمان را دید و دست آخِر با نگرانی منتظر آینده ماند و دید «سیاهچاله‌ی پایتخت» چطور خود را و گیلان را و چه‌بسا منطقه‌ای را که در آن گرفتار شده‌ است را در خود خواهد بلعید.

 

آن‌قدر مشغله و سر و صدا در این شهر هست که کسی گوشش بدهکار حرف حساب نیست. نشانه‌های بحران ظاهر شده‌اند. اقتصاد شهر به بن‌بست رسیده. رکودی سنگین بر ساخت‌وساز شهری سایه‌انداخته است. محاسبه‌ها توجیه‌های اقتصادی طرح و پروژه‎های بزرگ و کوچک روی کاغذ معتبر است. پولی دیگر نیست که به چرخش و گردش در بیاید. هرچه بوده به انواع و اقسام ساختمان بدل شده تا ذخیره‌ای مطمئن برای فردا باشد؛ اما چه‌کسی می‌خواهد، یا چه‌کسی می‌تواند، این حجم عظیم و انبوه و سنگین را از بتن و فولاد دوباره تبدیل به پول کند؟

 

این‌همه خانه‌ی خالی در بالا و پایین شهر به‌درد چه‌کسی می‌خورد؟ پول نیست، کسی نمی‌تواند که بخرد‌شان. نهایتا خانه‌ها را با هم عوض می‌کنند وگرنه چه کسی زورش می‌رسد که از پس هزینه‌ی میلیاردی خرید ملک بربیاید؟ کدام بانک می‌خواهد هزینه‌ی خرید مسکن را برای متقاضیان تأمین کند؟

 

وقتی که بانک‌ها برای جذب خرده سرمایه‌های سرگردان مجبورند بیش از ۲۰ درصد سود به سپرده‌گذاران بدهند، سود وام بانکی مسکن چقدر خواهد بود؟ عددش چقدر خواهد بود؟ از کدام منبع تأمین خواهد شد وقتی که سرمایه‌ی خود بانک و سپرده‌گذران هم زمین و بتن و فولاد است نه پول؟ درآمد کدام شغل کفاف خرید خانه را می‌دهد؟

 

آیا غیر از این است که بساز و بفروش‌ها هم بیش از یک سال است به‌جای عالم واقع، روی کاغذ پول روی پول‌شان می‌آید، یا به‌عبارت دقیق‌تر ملک روی ملک‌شان؟ چطور ممکن است در یک کشور به‌اندازه‌ای مجوز ساخت ساختمان مسکونی صادر شود که کل پولی که در یک سال چاپ شده، کفاف خریدن آن‌ها را ندهد؟

 

چه‌کسی به این حرف‌ها گوش می‌کند؟ هنوز هم بازار ساخت‌وساز داغ است، هنوز هم در هر گوشه‌ای، کسی و کسانی مشغول کوفتن‌اند و ساختن. هنوز هم نمی‌توان کوچه‌ای را یافت که در آن صدای سنگ‌فرز بلند نباشد؛ حتی اگر از ماجرای تراکم‌فروشی‌های بی‌قاعده هم بگذریم، خود عوارض ساخت‌وساز هم جای سؤال دارد. البته نه سؤال حقوقی و قانونی بلکه سؤال فلسفی. گوش کسی بدهکار نیست. مردم، منظورم آن بخشی از مردم است که مشغول به شغل شریف بساز و بفروشی‌اند، هنوز هم مایل به ساخت و سازند. حاضرند ته حساب‌های‌شان را خالی کنند و باز هم خانه روی خانه بگذارند. بعید است کسی هم فکر کند که این‌ها کار اشتباهی می‌کنند. از وقتی که کف خیابان‌های این شهر پول ریخته شد تا به امروز، هر که زمینی خریده و خانه‌ای ساخته، برده، چرا از این به بعد نبرند؟ نمی‌دانم، شاید هم ببرند؛ اما آن‌چیزی که از شواهد و ظواهر بر می‌آید، آن‌چیزی که منطق حساب و کتاب اقتصاد شهر حکم می‌کند، تهران و گیلان و … ناگزیراند که تاوان رونق لجام گسیخته‌ای را که از سر گذارنده‌اند پس بدهد.

 

ممکن است بعضی بگویند شهر ما نظر کرده است، بحران‌های بزرگ‌تر از این را هم پشت سر گذاشته و این را هم می‌گذارد؛ اما پول، نظرکردگی و نظرنکردگی نمی‌شناسد. حساب پول، حساب دو دوتا، چهارتا است. همان‌طور که دیروز کار کرده، امروز و فردا اگر حسابش نخواند، کار نمی‌کند؛ بالاخره ساخت‌وساز در این دو دهه یک تنه بار گردش اقتصاد ایران را به دوش کشیده است. پول در آن هزینه شده و پول ساخته است. به هر حال شرایط کلی سیاسی و اقتصادی چنین شرایطی را فراهم آورده است؛ اما آیا باز هم شرایط همین گونه خواهد بود؟ خدا نکند که این‌گونه بماند. بازار اشباع ساخت‌وساز شهری در تهران، و به‌ تبع آن همه جای ایران، خیلی وقت است از حد منطقی‌اش گذشته و دیگر جایی و ظرفیتی برای بندبازی‌ها و ژانگولر بازی‌های خطرناک ندارد. مسکن که باید چاره‌ای باشد برای اساسی‌ترین نیاز انسانی و دغدغه‌ای برای دولت‌مردان، به کالایی برای جذب سرمایه‌گذاران و دست‌آویزی برای سودجویان بدل شده است. در مقابل بحران مسکن، بحران بازی با مسکن شکل گرفته است که چاره‌اندیشی برای آن نیازمند یک جریان یک‌پارچه و هم‌بستگی ملی و دخیل‌کردن همه‌ی بازیگران است.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.