از عکاسی چهره ها خسته شده ام

گفت و گو با مریم زندی؛ عکاس برجسته کشور

0 1,031

مریم زندی متولد دی ۱۳۲۵ در گرگان است. او لیسانس خود را در رشته­­ ی حقوق و علوم سیاسی از دانشگاه تهران اخذ نمود. این بانوی عکاس، عضو هیات مؤسس انجمن ملی عکاسان ایران، اولین رییس هیات مدیره­ ی انجمن عکاسان ایران یا انجمن ملی عکاسان است. وی عضو افتخاری انجمن عکاسان میراث فرهنگی ایران است. مریم زندی تا به ‌حال بیش از نوزده نمایشگاه عکاسی انفرادی در ایران و خارج از کشور برگزار کرده است.
از جمله مجموعه‌های مریم زندی می‌توان به «ترکمن و صحرا» ۱۳۶۲ تهران، «تک‌ چهره­ ی نویسند‌‌گان» د‌‌ر کتاب آنتولوژی د‌‌استان نویسی د‌‌ر ایران ۱۹۹۱ انتشارات میج واشنگتن، «چهره­ ها» جلد‌‌ یک از اد‌‌بیات معاصر ایران ۱۳۷۲تهران، «چهره‌ها» جلد‌‌ د‌‌و از نقاشان معاصر ایران۱۳۷۳ تهرﺍﻥ، «چهره­ ها» جلد‌‌ سه از هنرمند‌‌ان سینما و تئاتر معاصر ایران ۱۳۷۶تهران، «چهره­ ها» جلد‌‌ چهار  ﺍﺯ ﺍد‌ﺑﯿﺎﺕ ﻣﻌﺎﺻﺮ ﺍﯾﺮﺍﻥ ۱۳۸۳، «عکاشی، کتاب نقاشی روی عکس» کار مشترک با ابراهیم حقیقی ۱۳۸۰تهران، «اﯾﺮﺍﻥ ﮔﻞ ﻣﺤﺒﻮﺏ ﻣﻦ» ﻣﺠﻤﻮﻋﻪ ﻋﮑﺲ ﮔﻞ ﻭ ﻃﺒﯿﻌﺖ ﺍﯾﺮﺍﻥ ۱۳۸۵، «چهره‌هاﻱ ﻣﻌﻤﺎﺭﺍﻥ ﺍﯾﺮﺍﻥ» ﺟﻠد‌ ﺍﻭﻝ ۱۳۸۶، «ﺁﺑﯽ ﺑﺎ ﺧﻂ ﻗﺮﻣﺰ» ۱۳۸۷و «انقلاب۵۷» ۱۳۹۳تهران، «چهره­ های پنج، سیمایی از موسیقی معاصر ایران» که انتشارات مریم آن را منتشر کرده است، اشاره کرد.
مریم زندی با حضور در رشت در جمع علاقمندان به هنر عکاسی در کتابفروشی فرازمند حاضر شد و به خوبی میزبان سوالات متعدد ما شد. با هم حاصل این گپ و گفت را در ادامه می خوانیم.

بیش از چهل سال است که عکاسی می ­کنید. تاکنون با چه سختی ­هایی در این کار مواجه شده ­اید و آیا هیچگاه فکر می­ کردید که این همه سال ادامه ­اش دهید؟
همیشه بسیار به عکاسی علاقه­ مند بوده ­ام و هیچگاه فکر نکرده ­ام که ادامه­ اش ندهم. بنابراین همیشه کار کرده ­ام و رو به جلو رفته ­ام و اگر هم مشکلی بوده، سعی کردم با آن بجنگم. مشکلات همیشه زیاد بوده است. مثلا هنگامی که من کار عکاسی را شروع کردم، عکاسی خیلی شناخته شده نبود و عکاس زن شناخته شده­ ای هم نداشتیم. بنابراین همین ناآشنایی و تازه بودن کار یکی از مشکلات بود. همیشه عکاسی برای زنان دشوار بود و امکانات یک مرد عکاس  هیچوقت در اختیار زن عکاس نبود. مثلا اگر زن عکاسی بخواهد حرفه­ ای کار کند و دارای موقعیت اجتماعی شود، (چون عکاسی کاری است که مدام ذهن و جسم را درگیر خود می­کند) باید مدام کار کند، در حالیکه این موضوع باعث می­شود آن زن (اگر خانواده­ ای دارد) نتواند در خدمت خانواده باشد. به همین دلیل یک زن عکاس هم در خانه و هم در جامعه مشکل دارد. البته اینگونه نیست که در کشورهای دیگر هم شاهد این موضوع نباشیم. ولی در ایران این تبعیض و مشکلات برای زنان بسیار بیشتر از جاهای دیگر است. برای مثال برای عکاسی از مراسم تاسوعا و عاشورا به خمین ­شهر رفتیم و آنجا برای اینکه عکاس­ها در آن شلوغی در امان باشند و زیر دست و پای اسب­ها نروند، به همه لباس آبی بلندی دادند. آن موقع رییس انجمن ملی عکاسان بودم و با دو همکار عکاس به این سفر رفته بودم، ولی حاج آقایی که آنجا بود از دادن لباس به من امتناع کرد و گفت شما لازم نیست عکاسی کنید، ما به زن­ها لباس نمی­دهیم و بالاخره به من لباس نداد. یعنی اگر من زنم نباید عکاسی کنم و اگر هم زیر دست و پای اسب­ها و شترها مُردم چون خواسته ­ام عکاسی کنم تقصیر خودم است!

آیا عکاسی نکردن خانم ­ها قانون نانوشته است یا نوشته؟
قانون نانوشته است. همیشه هتل­ها اجازه نداشتند به زنان تنها اتاق بدهند. یعنی عملا نمی­توانستم تنهایی مسافرت کنم. حتی وقتی با دوستان عکاس به مسافرت می ­رفتم، اجازه نمی­دادند من در اتاقی جدا از آنها بمانم. در حالیکه سفر برای عکاس یک امر حیاتی است. نه می­توانستم اتاقی به تنهایی کرایه کنم و هتل هم به من جا نمی ­داد، به علاوه تنها سفر کردن برای یک زن در مملکت کار آسانی نیست. مسئله­ ی دیگر ارتباط با مسئولین است. یک عکاس مرد به راحتی می­تواند با مسئولین قرار کاری بگذارد و به رستورانی برود و چند مدت دیگر هم با یکدیگر دوست  شوند. ولی زن عکاس که نمی­تواند با مردی قرار کاری بگذارد و به شام دعوتش کند.

ممکن است من به دلیل تجربه و شناخت بتوانم خوبی و بدی عکسی را تشخیص بدهم، ولی عکس­هایی هستند که عکاس دوست دارد نظر کسی را درباره­ اش بشنود و ببیند از نظر او چه چیزی در این عکس خوب یا بد است. برای من کم اتفاق افتاده که کسی را ببینم درست و بی طرفانه به قضاوت عکسم بنشیند.

به همین دلیل، اگرچه هر سال بسیاری زنانِ فارغ ­التحصیل عکاسی از دانشگاه داریم، هر کدام بعد از مدتی یا ازدواج می­ کنند و یا به عکاسی آماتور مشغول می­شوند و چندی بعد محو می ­شوند. بنابراین کم هستند عکاسان زنی که می ­توانند مقاومت کنند و دارای موقعیت اجتماعی شوند. بسیاری مواقع زنان مجبور می­ شوند بین خانواده و کار یکی را انتخاب کنند. چون باید یکی را انتخاب کنند.

به نظر شما امروزه با تعداد زیادی عکس که منتشر می­شود، آیا منتقدی وجود دارد که بتواند آثار سره را از ناسره مشخص کند؟
خیر وجود ندارد. شاید کسی دانشش را داشته باشد، ولی شرایطی بر آن منتقد تحمیل می­شود که نمی ­تواند به درستی داوری کند. مسائل دیگری مانند رفیق­ بازی و بده بستان­ های مالی هم در این موضوع دخالت دارد. بنابراین فکر نمی ­کنم منتقدی باشد که هم دانشش را داشته باشد و هم بی ­طرفانه به قضاوت بنشیند.

 به نظر شما نقد حرفه­ای به شناخته شدن اثری کمک می ­کند و یا صرفا این مردم هستند که می­توانند به موفقیت یا شکست اثری کمک کنند؟

به نظر من نقد به خود عکاس بسیار کمک می­کند. همیشه دوست داشتم کسی درباره ­ی عکس­هایم حرف بزند و بدی­ها و خوبی­هایش را بگوید. چون عکاس همه­ ی عکس­هایش را دوست دارد. ممکن است من به دلیل تجربه و شناخت بتوانم خوبی و بدی عکسی را تشخیص بدهم، ولی عکس­هایی هستند که عکاس دوست دارد نظر کسی را درباره­ اش بشنود و ببیند از نظر او چه چیزی در این عکس خوب یا بد است. برای من کم اتفاق افتاده که کسی را ببینم درست و بی­طرفانه به قضاوت عکسم بنشیند.

کتاب اول شما بود که با نقد مخالف یکی از عکاسان روبه ­رو شد ولی بازخورد خوبی بین مردم داشت؟

بله، اولین جلد کتاب چهره­ ها بود که چون کار تازه­ ای بود، هم نقد مثبت داشت و هم نقد منفی. ولی نقدهای مثبتش بیشتر بود. مثلا آقای نویسنده­ ای گفت چرا عکس من را کنار این آدم گذاشته­ اید یا چرا عکس مرا با وجود این شخص اینجا چاپ کرده­ اید؛ این موضوع را آقای کریم امامی به طور مفصل در مجله کلک توضیح دادند. ولی این کتاب در جامعه بازخورد خوبی داشت و اگر مشکلی بود، از طرف هنرمندان بود. سه هزار جلدش شش ماهه تمام شد و برای چاپ دوم ارشاد اجازه­ ی انتشار نداد. نامه ­هایی از جاهای مختلف ایران دریافت می ­کردم که نمی­ دانستم کجای ایران است. بابت این کتاب از من تشکر می­کردند. به هر حال کتابی بود که راه خودش را پیدا کرد و ماندگار شد.

آثار پنج جلدی چهره­ ها را مهمترین اثرتان می­دانید یا خیر؟

خیر. ولی پروژه ­ای است که سی و پنج سال روی آن کار کرده­ ام و فکر می­کنم تاکنون کسی چنین کاری انجام نداده است. احتیاج به عشق و بردباری زیادی دارد. کتاب­های چهره­ ها برای من اعتبار و شهرت آوردند ولی نمی­دانم مهم­ترین­ها هستند یا نه. چون کتاب­های انقلاب را هم بسیار دوست دارم.

پیش از شروع این پروژه فکر می­ کردید تا اینجا ادامه­ اش دهید و یا در هنگام کار به این فکر افتادید که از شاعران، نویسندگان، بازیگران و موسیقیدان­ های برجسته عکس بگیرید؟

خیر، در طول انجام پروژه به این فکر افتادم. ابتدا به دنبال درست کردن آرشیوی از هنرمندان شناخته شده­ ی ایران بودم و فکر می­کردم آرشیو همه ­گیری باشد.

یعنی می­ خواستم آرشیوی از این هنرمندان با نگاهی عکاسانه­ تر تهیه کنم. عکس­های خوبی از هنرمندان ایران وجود نداشت و من فکر کردم از ادبیات شروع کنم.

از پروژه­ ی ادبیات پیش از اینکه کتاب شود، نمایشگاهی برپا کردم که با استقبال خوبی مواجه شد و بعد تصمیم گرفتم کتابش کنم و از همان اول مشخص بود کاری خاص است. پروژه­ ی بعدی، عکس نقاشان و هنرهای تجسمی بود که عکاسی و چاپش کمتر از بقیه زمان برد.

بعد جلد ۳، یعنی چهره­ های سینما و تئاتر را منتشر کردم که عکاسی ­اش سه سال طول کشید و در ارشاد هم مشکلاتی داشت.

بعد کتاب چهار که جلد دو ادبیات بود، منتشر شد ولی سخت فروش رفت، چون با اینکه افراد شناخته شده­ ای بودند، ولی اغلب یا فوت کرده بودند و یا در جامعه چهره­ های خیلی شناخته شده­ ای نبودند، اگرچه افراد برجسته­ ای بودند.

بنابراین نمی ­شد از مردم عادی انتظار داشت آنها را بشناسند. پروژه ­ی موسیقی را از سال ۸۰ شروع کردم و سال ۹۶ کتاب «چهره­ های موسیقی معاصر ایران» منتشر شد.

اثر دیگر شما «انقلاب ۵۷» است. در آن دوران که عکس می­ گرفتید تمرکز شما بیشتر روی افراد بود یا اشخاص برجسته­ ی سیاسی؟

تمرکز که خیر. سعی می ­کردم از همه ­ی افراد و وقایع عکاسی کنم.

یعنی فرقی نمی ­کرد که فردی معمولی باشد یا شخصیت برجسته­ ی سیاسی؟

مردم که در تظاهرات بودند. اگر شخصیت برجسته­ ی سیاسی­ ای هم می ­دیدم، سعی می­کردم پرتره­ اش را بگیرم. در واقع از همه­ ی چیزهایی که مربوط به انقلاب و آن روزها بود سعی می­کردم عکاسی کنم.

عکاسی از طبیعت را بیشتر خوش می­دارید یا چهره­ ها؟

طبیعت. از عکاسی چهره­ ها خسته شده ام.

کارهای بسیاری دارم. یکی ­اش مناظر است که می­خواهم آماده و چاپ­شان کنم. یکی دیگر هم نامه­ های برادرم، نادر ابراهیمی به من را می خواهم منتشر کنم، زمانی که کوچک بودم با هم نامه­ نگاری می­کردیم. دارم روی ترکمن ­صحرا هم کار می­کنم. و پروژه­ ی ایران. وقتی اینها را انجام دهم، پروژه ­های دیگری را هم شروع خواهم کرد.

در طبیعت بیشتر به دنبال چه هستید؟ چه چیز در طبیعت شما را جذب می­کند؟ چون آنطور که از عکس­های شما معلوم است، عکاسی از طبیعت صرف مد نظر شما نیست.

چون خودم زاده ­ی گرگانم و در طبیعت بزرگ شده­ ام، بسیار با آن ارتباط دارم. در تمام طول عکاسی­ ام از طبیعت هم عکاسی کرده­ ام، یعنی در هنگام کار روی چهره­ ها و انقلاب، از طبیعت هم عکس می­گرفتم. ولی وقتم را بیشتر روی عکاسی و انتشار آنها گذاشتم. طبیعت را بیشتر با فرم و نگاه خودم عکاسی می­کنم. یعنی سعی می­کنم طبیعت را با فرم­هایش کشف کنم؛ به عبارت دیگر آبستره را در طبیعت بیابم.

بنابراین طبیعت صرف شما را جذب نمی کند؟

خیر. در طبیعت فقط به دنبال زیبایی نیستم.

توضیح بیشتری می ­دهید.

من نگاه با فرم و آبستره را به اشیا دوست دارم. عکاس فرم­ گرا هم هستم. یعنی نئوفرمالیست، فرمالیستی که خالی از محتوا هم نباشد. طبیعت محتوایش را دارد، من سعی می­کنم فرم­هایش را کشف کنم.

چطور شد که تصمیم گرفتید چهره­ های ۵ آخرین جلد در این زمینه باشد؟

چون خسته شدم و فکر می­کنم جوانان عکاس باید آن را ادامه دهند. در اینگونه عکاسی چون با افراد روبه­ رو هستیم و با افرادی خاص، نه با طبیعت و خیابان، به نظر من کار مشکل­تری است. یعنی وقتی به آتلیه بیایند، دیگر کاری ندارد. صبر و حوصله می­خواهد.

کمی درباره ­ی کارهای آینده ­تان توضیح می­دهید؟

کارهای بسیاری دارم. یکی­ اش مناظر است که می­خواهم آماده و چاپ­شان کنم. یکی دیگر هم نامه­ های برادرم، نادر ابراهیمی به من را می­خواهم منتشر کنم، زمانی که کوچک بودم با هم نامه­ نگاری می­کردیم. دارم روی ترکمن­ صحرا هم کار می­کنم. و پروژه­ ی ایران. وقتی اینها را انجام دهم، پروژه­ های دیگری را هم شروع خواهم کرد.

به نظر شما امروزه عکاس­های برجسته­ ای در جهان داریم یا خیر و شما کسی را می­شناسید  که کارهایش را دنبال کنید؟

بله حتما. هم در ایران و هم در کشورهای دیگر عکاس­های برجسته­ ای داریم. امروزه به یُمن اینترنت بیشتر این افراد را می­شناسیم. من بعضی ­ها را که در زمینه­ ی عکاسی از طبیعت، سفر و حیوانات فعال هستند، در اینستاگرام دنبال می­کنم. از عکاس­های معروف کارهای «سباستیانو سالگادو» را دوست دارم. البته در گذشته خبری از اینترنت و شبکه­ های اجتماعی و وفور رسانه­ های چاپی و غیر چاپی نبود، شناخت این اشخاص و یا دیدن کارهایشان بسیار سخت بود و من در ابتدای کار عکاسی­ ام، به چنین امکانی دسترسی نداشتم و فقط خودم بودم و دوربینم.

و سؤال آخر. به نظر شما امروزه بازار عکاسی در دستان تعداد معدودی قرار دارد یا خیر؟ آیا فقط تعداد کمی می­توانند کتاب­شان را منتشر کنند؟

این موضوع فقط مختص عکاسی نیست و به طور کلی ما شاهد این هستیم که عدالت اجتماعی در جامعه وجود ندارد و به همین دلیل همه از امکانات یکسان نمی ­توانند استفاده کنند و در زمینه­ ی عکاسی هم طبیعتا جوانانی که هنوز شهرتی ندارند و یا پول برای انتشار آثارشان ندارند و یا با اُرگان­های دولتی ارتباط ندارند نمی ­توانند به آسانی در این بازار حضور مؤثر داشته باشند. ضمنا این روزها بخشی از بازار عکاسی که مربوط به فروش تابلوهای عکاسی است، در دستان کسانی است که به طور انحصاری و سلیقه­ ای عمل می­ کنند.

ممنونم که وقت گذاشتید.

من هم ممنونم.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.