سرگیجه‌ای به نام دهه شصت

از خیاطی اجباری تا همسریابی آنلاین؛

0 ۱۶

در عمق ۱۰ هزار متری اکسپلور، آنجا که می‌خواهیم از سر تفریح تنها یک نگاه گذرا بیاندازیم و همزمان مراقبیم‌اندیشه‌مان فاسد نشود؛ زردنامه عشق ابدی در حال زور زدن است شاید مخاطب زرد بیشتری جذب کند.

 

در آن سوی جامعه جدیدا مد شده همه خواهرانه، برادرانه، مادرانه و پدرانه توصیه می‌کنند اگر کسی دختر یا پسر مجردی می‌شناسد او را به سایت قانونی همه چیز تمام همسریابی هدایت کند. مروجان این طرح با افتخار می‌پرسند؛ چرا خجالت می‌کشید؟ و توصیه می‌کنند تابوهای زرد این‌چنینی را کنار بگذاریم.

 

مروجان این تفکر که تا اتاق خواب هم برای همه برنامه چیدند؛ باید از خود خجالت بکشند. زیرا هنوز اثرات تروماهایی که به دختران دهه ۶۰ بخاطر محافظت از همین تابوهای زرد وارد شد با وجود تلاشی که این نسل در مخفی کردن اثرات آن انجام می‌دهد هنوز هم مشهود است؛ از بس با تبلیغاتی که مو لای درزش نمی‌رفت، به رگ و پوست و ریشه نفوذ کردند.

 

تناقضات تجربه شده این نسل از آنان معلمی با ضریب فراموشی کمتر ساخته است، که دائما حرف‌ها، قول‌ها، عمل‌ها و چرخش‌ها را می‌بیند و مقایسه می‌کند. آمار همه دیوارنگاره‌ها را از این نسل بخواهید. دیوارنگاره شبکه بهداشت آستانه‌اشرفیه برای مردود شمردن تک فرزندی، نشان دادن مادری خندان با سه فرزند خندان‌تر با شعار “تک فرزندی دیگر بس است” که دیگر عددی نیست.

 

دیوارنگاره‌ شبکه بهداشت آستانه‌اشرفیه می‌گوید: برای شادی و آرامش کودک خود، به یک فرزند اکتفا نکنیم. غافل از اینکه خود دهه شصتی‌هایی که به قول آمار دهندگان از ازدواج جامانده‌اند، از اینکه خود محصول همین آرامش و شادی زرد هستند دل پرخونی دارند. واقعا کدام نسخه را برای کدام نسل تجویز می‌کنید؟

 

خاطراتی که این نسل گذراند، هرگز محو نخواهد شد. آن وقت‌ها، تک‌فرزندی نه‌تنها مد بود، بلکه نوعی شعور اجتماعی محسوب می‌شد. حتی در دانشگاه‌ها، «درس تنظیم خانواده»، دو واحد کامل را به خودش اختصاص داده بود. رشته‌ات هرچه که می‌خواست باشد، چه فیزیک هسته‌ای می‌خواندی، چه اقتصاد و چه ادبیات قرون وسطی، باید می‌نشستی و می‌آموختی که “دو بچه کافی‌ست”.

 

هنوز سال‌های ۷۷ و ۷۸ را خوب یادم هست، در دانشگاه آزاد رشت، وسط کلاس‌های تنظیم خانواده، شایعه‌ای پیچید که مدیر تنظیم خانواده و جمعیت استان گیلان – همان که مروج سرسخت شعار «فرزند کمتر، زندگی بهتر» بود – خودش ده‌ قلو زاییده! شایعه بود؟ شاید. اما برای ما که با هر غیبت در آن کلاس تهدید به حذف از واحد می‌شدیم، این خبر مثل جوکی تلخ بود.

 

در اغراق آمیز بودن یا از اساس شایعه بودن این خبر معطل نشویم. این نسل رگ و پی‌‌اش را ناجوانمردانه با هشدار و نکنم، نکنید و باید و نباید به هم پیوند زده و خراشیده‌اند.

 

کوزه‌گر از کوزه شکسته پرسید؛ چرا غمگینی. یادتان هست آن روزها که یک هم‌کلامی ساده با جنس مخالف، جرم محسوب می‌شد؟ اگر دختری با پسری حرف می‌زد، پدرش او را تا سرحد مرگ سرزنش می‌کرد و مادرش از ترس آبروی فامیل، او را روانه‌ی کلاس خیاطی یا قالی‌بافی می‌کرد.

 

حالا همین نسل، با چشم‌های حیرت‌زده خود باید شاهد تبلیغات “سایت‌های همسریابی آنلاین با مجوز رسمی” باشد. همان پسر هم‌مدرسه‌ای‌ که اگر به ما لبخند می‌زد، در هیأت خانوادگی به سختی محاکمه می‌شد، امروز از بیلبوردهای شهر سر درآورده و می‌خواهد کمک کند تا همسر ایده‌آلت را پیدا کنی.

 

مقصر کیست؟ ما؟ ما که هر کاری کردیم، اشتباه بود؟ یا آن سیاست‌های جمعیتی که هر چند سال، مسیر قطب‌نمای ارزش‌ها را تا ۱۸۰ درجه می‌چرخاند تا بخاطرش یک نسل سرگیجه بگیرد؟

 

با کدام سلامت روان، این نسخه‌ها پیچیده می‌شود؟ اگر در آن روزها یک دهه شصتی بینوا با نیتی خیر مثلا از سایت همسریابی سر در می‌آورد (که البته آن زمان خبری از این چیزها نبود) جامعه با همه اجزایش کاسه داغ‌تر از آش می‌شد و او را به کیفر اعمالش می‌رساند.

 

اقتصاد؟ ما را نخندانید! با کدام اقتصاد این نسخه‌ها پیچیده می‌شود؟ نسلی که دید چطور با مدرک فوق‌لیسانس، به استخدام اپلیکیشن‌های پیک موتوری درآید. ازدواج؟ بله، آن را هم شنیدیم. مثل افسانه‌ای پیچیده در باد. انتظارات از این نسل بی‌انصافانه و بی‌شرمانه زیاد است.

 

از آنان انتظار دارند وارد سایت‌های همسریابی شوند، آشنا شوند، عاشق شوند، ازدواج کنند، سه تا یا بلکه هم بیشتر بچه بیاورند. مثل سوپرمن، کشور یا گیلانی را که از سالمندی مزمن رنج می‌برد؛ نجات دهند و همه فرزندان و همسر خود را با هم در خانه‌ای شاید ۴۰ متری، با وام مسکن و کابوس اقساط ۹۹ ساله، خوشبخت نگه دارند.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.