شبکه های اجتماعی خودبیانگری در زندگی روزمره را تسهیل کردند

0 282

رضا صائمی- ماهنامه مدیریت ارتباطات/

امروزه مطالعات زندگی روزمره بدون فهم‌پذیری شبکه‌های اجتماعی و فناوری های ارتباطی ممکن نیست، چرا که تکنولوژی ارتباطات و دستاوردهای آن؛ هم بخشی از زندگی روزمره انسان معاصر است و هم امکانی برای بازتاب و بازنمایی آن فراهم می‌کند. این چندان به استدلال نیاز ندارد که بدون وسایل ارتباطی و شبکه‌های اجتماعی، زندگی روزمره ما مختل شده یا با چالش‌های بسیاری همراه می‌شود. تکنولوژی‌های ارتباطی چنان با زیست-جهان انسان امروزی تنیده شده است که تفکیک آن غیر ممکن به نظر می‌رسد. این وضعیت فرصت هایی برای جامعه ایجاد می کند تا بتواند به تسریع و تسهیل و غنی‌تر شدن زیست خود دست بزنند و هم تهدید و آسیب هایی به همراه داشته که ممکن است زندگی روزمره را مسئله‌مند کند. درباره این تاثیرات، و اینکه چه نسبتی بین تکنولوژی‌های ارتباطی و فناوری اطلاعات و شبکه های اجتماعی با زندگی روزمره وجود دارد به گفتگو با دکتر فردین علیخواه استاد جامعه شناسی دانشگاه گیلان پرداختیم که از پژوهشگران برجسته در حوزه جامعه‌شناسی زندگی روزمره است.

شبکه های اجتماعی به واسطه تکنولوژی، ساختار و فرصت نوینی برای زیست-انسانی ایجاد کرده اند. به نظر شما این ساختار نوین آیا می تواند امکانی برای معنادار کردن زندگی روزمره افراد باشد یا خود آن در یک روزمره گی دچار بی معنایی یا کژکارکردهای اجتماعی شده است؟ به عبارت دیگر شبکه های اجتماعی در درون مناسبات زندگی روزمره استحاله می شود یا به زندگی روزمره معنا و جهت می بخشد؟

ابتدا لازم است اشاره کنم که طبیعتا وقتی درباره جامعه حرف می‌زنیم با لایه‌ها و قشرهای مختلف اجتماعی سروکار داریم که هر کدام فهم، برداشت، و ارتباط خاص خودشان را از، و با شبکه های اجتماعی دارند. برای مثال بر حسب سن، وقتی درباره کودکان، یا نوجوانان و شبکه های اجتماعی گفتگو می کنیم ماهیت مباحث و موضوعات متفاوت می شود با زمانی که برای مثال درباره بزرگسالان و سالمندان گفتگو می کنیم. به جز سن، جنسیت هم به همین شکل است و در چگونگی تحلیل ما از موضوع اثرگذار است. منظورم آن است که موضوعی مانند شبکه های اجتماعی برای گروههای مختلف اجتماعی می تواند معانی و کاربردهای متفاوتی داشته باشد. من در اینجا سعی می کنم برداشت کلی‌ام را خدمت شما عرض کنم و تأکید می کنم که نباید نسبت به جزئیات و تفاوت‌ها غافل بود.

ما در جغرافیای فرهنگی ایران به وفور شاهد «تخطی» از هنجارهایی هستیم که نهاد سیاست مداقع آن است و به روش های نسنجیده به دنبال تحمیل آن به زندگی روزمره است. به همین خاطر در مقابل، شاهد شکل گیری رگه های مقاومت هم هستیم.

اگر دو مفهوم «تثبیت معنا» و « تغییر معنا» را در نظر بگیریم برداشت من آن است که در بافت و زمینۀ اجتماعی‌ای نظیر جامعۀ ایرانی، نقش شبکه های اجتماعی غالبا به «تغییر معنا» نزدیک تر است. منظورم از تثبیت معنا، در واقع بازتولید فرهنگی آنچه هست می باشد و برداشتم از «تغییر معنا» در واقع به چالش کشیدن، نقد، به پرسش گرفتن، و معنازدایی اولیه است. بگذارید از کلماتی استفاده کنم که شما هم در پرسش‌تان بکار گرفته‌اید یعنی همان کلمات «فرصت نوین» و «امکان». شبکه های اجتماعی بستر و فرصت‌نوینی برای حرف زدن، گفتگو و تبادل نظر ایجاد کرده اند. شبکه های اجتماعی «امکان» طرح پرسش یا به پرسش گرفتن را تسهیل و تسریع کرده اند. هنر شبکه های اجتماعی «اتصال» و نه « انفصال» بوده است. جالب آنکه این روزها افراد حتی به هوش مصنوعی نیز رحم نمی کنند و با طرح پرسش های چالش‌برانگیز تلاش می کنند تا هوش او را در معرض سنجش قرار دهند. من گاهی اوقات وقتی سؤالات ایرانیان از هوش مصنوعی را می خوانم و وقتی می بینم که چطور او را به چالش می گیرند دلم برای او بسیارمی سوزد.(خنده). به هر حال در برداشتی کلی، به زندگی روزمره معنا تزریق می کند. البته به قول اندی بنت، متفکر انگلیسی، در جهان امروز، زندگی روزمره آبستن معانی چندگانه و چندپاره است. شبکه های اجتماعی ضمن تزریق معانی مختلف، این چندگانگی را بیش از پیش کرده است.

به اعتقاد هانری لوفور، در درون زندگی روزمره هم نیروهای سرکوب وجود دارد هم امکان های رهایی بخش. شبکه های اجتماعی و فضای مجازی به کدامیک از این کارکردهای زندگی روزمره امکان ظهور و بروز می بخشد.

وقتی از نیروهای سرکوب و عنصر رهایی‌بخشی صحبت می کنیم می توانیم در عرصه‌های مختلفی نظیر سیاست و قدرت، اقتصاد، فرهنگ و حیات اجتماعی مصداق های آنرا بیابیم و درباره آن گفتگو کنیم. به همین دلیل می توان این پرسش را طرح کرد که سرکوبِ چه چیزی، و رهایی از چه چیزی؟ برای مثال برای من به عنوان یک پژوهشگر اجتماعی، نیروهای سرکوب در حیات اجتماعی و در قلب جامعۀ ایرانی می تواند اهمیت داشته باشد. جامعۀ سنتی قطعا اجبارهایی دارد و این اجبارها را به واسطۀ نیروهای اجتماعی گوناگون بر فرد تحمیل می کند. شما به عنوان نمونه «اطاعت» را به عنوان یک پدیدۀ اجتماعی در نظر بگیرید. به قول امیل دورکیم، جامعه شناسی فرانسوی، در جامعه سنتی(به تعبیر او جامعۀ مکانیکی) اطاعت و همنوایی با جمعیت؛ ارزش اجتماعی است و اگر افراد از پذیرفتن این ارزش سرباز زنند یا از آن تخطی نمایند جامعه آنان را به شدت مجازات می کند. افرادی مانند لوفور وقتی از سرکوب و رهایی بخشی حرف می زنند نگاهشان غالبا به نظام سرمایه داری، منطق بازار و اقتصاد است که موجب شکل گیری سوژۀ مطیع شده است در حالی که در جفرافیایی مانند ایران لزوما اینگونه نیست. هنوز جامعه ایرانی از هنجارهای اطاعت‌پروری و همنواسازی جامعه سنتی رها نشده است. قطعا امروزه فشار اجتماعی بر افراد برای همنوایی اجتماعی تضعیف شده است ولی به هر حال همچنان وجود دارد و در جاهایی علاوه بر نهادهایی مانند خانواده، توسط نهادهای رسمی نظیر مدرسه نیز بازتولید می شود.

شبکه‌های اجتماعی غالبا به عنصر رهایی‌بخشی نزدیک ترند. شاید در واقعیت جامعه این چنین نباشد ولی در جهان مجازی ارتباط ایرانیان با جهان افزایش یافته است. گسترش ارتباطات بدون تردید باعث گسترش ایده ها و آگاهی ها می شود. گسترش ارتباطات امکان مقایسه، سنجش، و پرسش را بیشتر می‌کند.

جدای از این ملاحظات اجتماعی، به پرسش شما برگردم. همانطور که در پاسخ به پرسش قبل اشاره کردم به گمان من شبکه‌های اجتماعی غالبا به عنصر رهایی‌بخشی نزدیک ترند. شاید در واقعیت جامعه این چنین نباشد ولی در جهان مجازی ارتباط ایرانیان با جهان افزایش یافته است. گسترش ارتباطات بدون تردید باعث گسترش ایده ها و آگاهی ها می شود. گسترش ارتباطات امکان مقایسه، سنجش، و پرسش را بیشتر می کند. ممکن است حاصل این مقایسه ها تشدید احساس محرومیت نسبی باشد ولی در بلندمدت زمینۀ تجدیدنظر در وضع موجود و رها شدن از قیدوبندها که در جامعۀ سنتی قوی تر است را میسر خواهد ساخت. رهایی بخشی را می توان از دو وجه «از درون inside و از برون outside دید. شاید ضربآهنگ رهایی بخشی در حیات اجتماعی جامعۀ ایرانی، از برون(بالفعل) و آنچه رؤیت پذیر است کندتر پیش می رود ولی باور دارم که رهایی درونی(بالقوه) از قیدوبندها با سرعت بیشتری در حال وقوع است و به تدریج فاصلۀ این دو کم و کمتر خواهد شد.

برخی از صاحب نظران جامعه شناسی و علوم ارتباطات معتقدند که شبکه های اجتماعی ضمیر ناخوداگاه جامعه را رونمایی کرده و درساحت خوداگاه عرضه می کنند و از این طریق می توان دست به مردم نگاری مجازی زد و برخی هم معتقدند که مردم در شبکه های اجتماعی نقاب می زنند و نه خود واقعی که خود ایده آل و مطلوب خود را بازنمایی می کنند و لذا واقعیت در شبکه های اجتماعی دستکاری شده است. شما با کدامیک از این دیدگاه ها موافق ترید و به نظر شما آیا شبکه های اجتماعی و فضای مجازی، مجال مناسبی برای فهم پذیری زندگی روزمره مردم و درک لایه های پنهان آن است یا خیر؟

من تأکید می کنم که وقتی درباره شبکه های اجتماعی گفتگو می کنیم به جغرافیایی به نام جامعۀ ایرانی توجه داشته باشیم و ویژگی های چنین جامعه ای را مد نظر قرار دهیم. شاید پاسخ شما هم بله و هم خیر باشد. منظورم آن است که بله ما در شبکه های اجتماعی شاهد نقاب هستیم یا به تعبیر شما شاهد واقعیتی دستکاری شده. ولی باید ببینیم این نقاب چگونه نقابی است. از طرفی می بینیم افرادی که در واقعیت چیز دیگری هستند در شبکه های اجتماعی بسیار باپرنسیب، موقر، مبادی آداب یا متفکرمآبانه رفتار می کنند ولی در طرف دیگر ماجرا شاهد افرادی هم هستیم که در واقعیت باپرنسیب و مبادی آداب اند ولی در فضای مجازی نقابی که دارند کاملا برعکس است یعنی گستاخ و بددهان و بی پرنسیب هستند. می خواهم بگوییم که هر دو نقاب دارند ولی با دو وجه مختلف و متفاوت. به نظرم شبکه های اجتماعی مانند جامعه، تنوعی از جریان ها و حرکت ها است. پویایی شبکه های اجتماعی از منظر اجتماعی و فرهنگی بسیار بالاست. به هر جال بستگی دارد که ما به کدام وجه از زندگی روزمره توجه داشته باشیم. ما این روزها در خود شبکه های مجازی هم شاهد هژمونی و هم شاهد حرکت های ضدهژمونی در عرصه فرهنگ و زندگی روزمره هستیم. برای مثال به همان اندازه که شاهد ترویج شیک‌پوشی هستیم حرکت های معطوف به شلخته‌پوشی هم می بینیم. به همان اندازه که حرکت ها و رفتارهای افاده ای می بینیم شاهد تمسخر طنزآمیز چنین رفتارهایی هستیم. به همان اندازه که فینگرفودخواری می بینیم شاهد اشاعه غذاهای شکم‌پرکن هستیم. در واقع گویی نزاع معناها در شبکه های اجتماعی در جریان است. به همین خاطر در پاسخ به سوال قبل گفتم که شبکه های اجتماعی هم مانند خود زندگی روزمره واجد معانی چندگانه و چندپاره‌اند. گویی ما شاهد نزاع روایت های کوچک و خرد خرد با همدیگریم.

به نظر شما شبکه های اجتماعی عرصه ای برای خودبیانگری آدم هاست به معنای پرزنت کردن توانایی ها و استعداهایشان است یا خودنمایی آنها؟ و هر یک از این دو ویژگی چه نسببتی با زندگی روزمره و معنا بخشی به ان دارد؟

ما در جامعه ای زندگی می کنیم که نهاد سیاست بسیار فربه تر از سایر نهادها نظیر اقتصاد یا فرهنگ است. منظورم آن است که سیاست رسمی در ایران تلاش می کند تا بر سایر نهادها سیطره داشته باشد و برای آنها نقشه راه و الگوی هدایت تعریف کند. به همین خاطر بحث شبکه های اجتماعی در ایران با سایر مناطق دنیا فرق دارد. در ایران نهاد سیاست، نهادی هماهنگ کننده و تسهیل گر سایر نهادها نیست. نهاد سیاست در واقع نه تسهیل گر بلکه تعیین گر است. طبیعی است که در چنین جامعه ای زندگی روزمرۀ واقعی ماهیت و ویژگی های خاصی دارد. در قلب این زندگی روزمره رؤیت پذیر شدن خود واقعی افراد دشوار می شود. اصالت در رفتارها کمتر می شود. محافظه کاری در رفتار اجتماعی تقویت می شود. همین باعث می شود تا جایی مانند شبکه های اجتماعی عرصه بروز آن بخشی از زندگی روزمره باشد که تحقق اش در واقعیت سخت است. می خواهم بگویم که شبکه های اجتماعی این روزها بار خیلی از مسائل را بر دوش می کشند. خودبیانگری یا به تعبیر برخی از پژوهشگران، خودافشاگری در شبکه های اجتماعی مجال بیشتری دارد. ممکن است گفته شود که این خودافشاگری ها با قصد جذب مخاطب است. انگیزه شاید مهم نباشد. در بلندمدت صراحت و شفافیت، خودافشاگری به خود زندگی روزمره واقعی برخواهد گشت و به زندگی روزمره نیز صراحت بیشتری خواهد بخشید.

روشن است که افراد در شبکه‌های اجتماعی نمی‌توانند از اساس قواعد زندگی روزمره را به حالت تعلیق درآورند و قواعد جدیدی جایگزین آن نمایند. این غیرممکن است. ازاین جهت مناسبات شبکه های اجتماعی تداوم و استمرار زندگی روزمره است. ولی آیا شبکه‌های اجتماعی فاقد نوآوری، پویایی و تغییر است؟

شبکه های اجتماعی چقدر می تواند به فرایند دمکراتیک کردن روابط و مناسبات انسانی در زندگی روزمره کمک کند یا نه خود به یک چالش جدید در روابط انسانی آدم ها در زندگی روزمره تبدیل شده است؟

شاید جسته گریخته به این پرسش پاسخ دادم. من قبلا به مفاهیمی مانند تغییر معنا، بسط ارتباط با جهان، کسب آگاهی و شناخت، سنجش و مقایسه پذیری، خودافشاگری اشاره کردم. همۀ این مفاهیم را کنار هم بگذارید. برآیند اینها به نظر من دموکراتیک شدن روابط اجتماعی خواهد بود. ببینید در سال های اخیر شاهد هستیم که برای مثال اگر در شبکه های اجتماعی افراد از خود واقعی شان حرف می زنند، اگر نسبت به خودشان افشاگری می کنند و اگر از پوشیده گویی پرهیز می کنند از طرف دیگر و به شکل موازی شاهد گسترش و یا درخواستِ ارزش« عدم قضاوت عجولانه» هم هستیم. یعنی من رک و بی پرده درباره خودم می گویم ولی تو هم حق نداری که دربارۀ من قضاوت عجولانه داشته باشی. یا مثلا ارزشی مانند خودت باش و به قضاوت های دیگران اهمیت نده. اینها ارزش هایی هستند که در شبکه های اجتماعی به آنها توجه و ترویج می شوند. من فکر می کنم که این ارزش ها بسترساز ارتباطات دموکراتیک اند. درک دیگری و دگرپذیری در شبکه های اجتماعی رونق بیشتری دارد تا در جهان واقعی ولی همانطور که گفتم برکت آنچه در فضای مجازی هست در نهایت به زندگی روزمره بازخواهد گشت. فضای مجازی مانند انگلیسی صحبت کردن است. معمولا ما در ذهن مان بسیار راحت و روان انگلیسی حرف می زنیم ولی وقتی لب به سخن گفتن می گشایم بسیار آنرا سخت می یابیم ولی به هر حال این دو با هم در ارتباط اند.

 آیا این زندگی روزمره و قواعد آن است که مناسبات شبکه های اجتماعی را تحت تاثیر خود قرار می دهد یا شبکه های اجتماعی و ساختار ان است که زندگی روزمره افراد را بازمعنا و بازتولید کرده و به دستکاری آن دست می زند؟

پاسخ به این سنخ سوالات بسیار دشوار است مانند بحث‌هایی است که در جامعه‌شناسی در خصوص ساختار و عاملیت وجود دارد. اینکه کدام یک بر دیگری تأثیرگذار است. روشن است که افراد در شبکه های اجتماعی نمی‌توانند از اساس قواعد زندگی روزمره را به حالت تعلیق درآورند و قواعد جدیدی جایگزین آن نمایند. این غیرممکن است. ازاین جهت مناسبات شبکه های اجتماعی تداوم و استمرار زندگی روزمره است. ولی آیا شبکه های اجتماعی فاقد نوآوری، پویایی و تغییر است؟ پاسخ خیر. به تدریج در شبکه های اجتماعی نیز پویایی ها و تغییرات شکل می گیرد. بگذارید مثالی بزنم. این روزها بسیاری از ایرانیان به ویژه جوان ترها به نشانۀ موافقم یا عالی بود یا مرسی انگشت شست رو به بالا را به دیگری نشان می دهند. تقریبا بسیاری می دانند که این نشانه بر چه معنایی دلالت دارد. این در حالی است که برای مثال ۳۰ سال قبل این حرکت به عنوان فحش بکار می رفت. بی تردید شبکه های اجتماعی(بیگ لایک) در تعریف و بازتعریف این نشانه نقش داشتند. این پویایی شبکه های اجتماعی است. این نشانه ابتدا در شبکه های اجتماعی فراگیر شد و به دنبال آن در جامعه نیز جای خود را باز کرد.

اگر بخواهیم از منظر دوسرتو به نسبت زندگی روزمره و قدرت نگاه کنیم. شبکه های اجتماعی چقدر می تواند به مثابه تاکتیک مقاومت دربرابر استراتژی قدرت، قابلیت داشته باشد و امکان مقاومت را فراهم کند؟

قبلا هم اشاره کردم. متأسفانه ما در ایران شاهد سیاست فربه هستیم. نهاد سیاست در ایران به دنبال سیطره‌گستری است و این ماهیت خاصی به زندگی روزمره ایرانی می دهد. ما در جغرافیای فرهنگی ایران به وفور شاهد «تخطی» از هنجارهایی هستیم که نهاد سیاست مداقع آن است و به روش های نسنجیده به دنبال تحمیل آن به زندگی روزمره است. به همین خاطر در مقابل، شاهد شکل‌گیری رگه‌های مقاومت هم هستیم. زیست-جهان به عنوان عرصه تولید و بازتولید معانی چندگانه، در مقابل چنین تحمیلی معمولا مقاومت می کند. نشانه های چنین مقاومتی در جایی مانند شبکه های اجتماعی خودش را به خوبی نشان می دهد. سبک های زندگی ای که ما در شبکه های اجتماعی می بینیم طبیعتا در سایر رسانه های رسمی امکان دیده شدنش نیست. نادیده های جامعه ایران در شبکه های اجتماعی دیده می شوند. شما موضوعی مانند رقص یا آواز را در نظر بگیرید. موضوعی مانند لباس را در نظر بگیرید. برای همین است که من در سوالات قبل هم اشاره کردم که شبکه های اجتماعی جایی نه برای تثبیت معنا، که جایی برای تغییر معنا و به عبارتی «مرکززدایی» از معناست. در شبکه های اجتماعی است که افراد راهها و روش هایی خلاقانه برای ابراز منزلت شان می یابند، منزلتی که در زیست-جهان محترم شمرده نمی شود.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.