مسیر رفتنِمان هموار باشد یا ناهموار، یک وقتهایی باید بایستیم و چشمها را به مهمانی تماشای آنهایی فرا خوانیم که چراغ افروختهاند. روزگارمان تاریک باشد یا روشن، یک وقتهایی واجب است به احترام بعضی نفرات، کلاه از سر برداریم و چون ایشان بودن را به کودکان و جوانانمان بیاموزیم. و این آموختن برای آیندهسازان میسر نمیشود مگر این که با مفاخرسرزمینشان آشنا شوند و بدانند که افکار و زحمات و خون دلخوردنهای ایشان تا همیشه قدر دانسته میشود.
میدانید وقتی در هیاهو و شلوغی شهرها راه میرویم، حواسمان نیست اما چه بسا انسانی بزرگ، سر به زیر و آرام از کنارمان عبور میکند، یکی که عمری چشمانش کلمات را بر کتابها دنبال کرده است یا طلوع و غروب خورشید را روزهای بسیاری، کنج آزامایشگاهها و مراکز تحقیقات از یاد برده است. یکی که به وقتش طرحی نو درانداخته و کاری کرده است کارستان؛ یا نه یکی که اشعارش را زمزمه میکنیم اما از اوضاع و احوالش بیخبریم، یا کسی که دست دردمندان بسیاری را گرفته و مرهم بر زخمهای بسیاری گذاشته است. نگاهی کوتاه به گذشتههای دور تا امروز، روایت روشنی از حضور انسانهای بسیار بزرگ است که بودنشان سرشار از ثمر بوده برای همگان؛ انسانهایی که در گیلان زمین هم کم نبودهاند و نخواهند بود. اما واقعیت این است که مفاخر ما کمتر در زمان حیات خویش قدر میبینند. گاهی شاید مجلس بزرگداشتی برگزار شود و بعد تمام. یک وقتهایی هم، اغلب پس از به پایان آمدن زندگی این بزرگان در عالم خاک، تندیس یا سردیسی از ایشان ساخته میشود و یا شاید کوچهای، خیابانی، میدانی یا مکانی علمی یا فرهنگی یه نامشان مزین شود که البته همیشه هم چنین نیست و کم نیستند مفاخری که از یادها رفتهاند. منصف اگر باشیم، میدانیم که کمترین کاری که میشود در راه حفظ یاد و خاطرهی این بزرگان کرد همین ساخت و نصب مجسمه از ایشان و یا نامگذاری مکانی در خور به اسمشان در زمان حیاتشان است؛ اقدامی که کمتر به یاد داریم، انجام شود؛ این که زن یا مردی که موجب مباهات جامعه است با گوش خویش بشنوند، نامش بر زبان کسی جاری میشود که مسیرش را به یک رانندهی تاکسی اعلام میکند؛ یا نه وقتی در بوستانی آرام و عصا زنان عبور میکند، سر راست کند و سردیس خویش را ببیند که در سایهسار گیسوان افشان بید مجنون به دورها خیره است.
برکتِ سپاس به جامعه باز میگردد
وقتی سخن از قدردانی به میان میآید، ابتدا گمان میکنیم این قدمی است که برای دیگران بر میداریم، اما این سکه روی دیگری دارد و آن تاثیری است که چنین اقداماتی بر جامعه دارد. در روزگاری که بسیاری از ملاکهای مادی چون ثروت و زیبایی به شدت مورد توجه افراد قرار میگیرد، توجه به مفاخری که در مسیر انسانیت و آگاهی و دانش و هنر قدم برداشتهاند، میتواند چگونه زیستن را به اهالی امروز بیاموزد و مقدمهای باشد برای پرورش مفاخرفردا.
حفرهای بهنام «اندامی» در سیارهی زهره
بیتردید مفاخر گیلان کم نیستند. بعنوان نمونه در اینجا از زندهیاد «آذر اَندامی» یاد میکنیم. بانوی پزشک و باکتریشناس برجستهای که در محلهی ساغریسازان رشت چشم به جهان گشود و نامش به سبب اختراع واکسن وبا در تاریخ میدرخشد. راستی چند انسان به پاس این خدمت شایستهی او از بیماری و مرگ رهیدهاند و ما در قبال او چه کردهایم؟ اتحادیهی بینالمللی ستارهشناسی (IAU) در سال ۱۹۹۲، حفرهای به قطر ۳۰ کیلومتر در طول جغرافیای ۲۶ درجه و ۵۵ دقیقه و عرض جغرافیایی ۱۷ درجه و ۴۵ دقیقه با قلهای مرکزی را در جنوب سیارهی زهره به نام «اندامی» نامگذاری کرد و البته ارسال نام وی به این شورا به همت فرزند این بانوی گرانقدر انجام شد. همچنین میدانیم که بلواری در گلسار به نام ایشان نامگذاری شده و سردیس او سال ۱۳۹۸ به مناسبت روز رشت از سوی شهرداری این کلانشهر رونمایی شد. و اما امروز ما ماندهایم و یاد دانشمندی که سال ۱۳۶۳ چشم از جهان فرو بست و مردم بسیاری که نمیدانند او کیست و چه خدمت بزرگی به بشریت کرده است.
مجسمههایی که میسازیم
سردیسها و تندیسهای مفاخر در بعضی بوستانها، میادین یا خیابانها چشمها را به تماشا میخوانند و این بسیار نیکوست. اما موضوعی که در این میان جای تامل بسیار دارد، کیفیت ساخت آنهاست. بیشک انتظار میرود به سبب جایگاه آن بزرگی که مجسمهاش ساخته میشود و هم از زاویهی زیباشناسی و منظر شهری به حد کافی نسبت به این موضوع توجه شود.
مهم است اگر هنرمندی اهل این دیار است، نمونههایی از آثارش زینتبخش این خطه باشد و این میسر نمیشود مگر به همت و پیگیری متولیان امر.
چرا که کم ندیدهایم تندیسها و سردیسهایی که ساخته و نصب شدهاند ولی در شان مفاخرمان نیستند و از کیفیت هنری مناسبی برخوردار نیستند و حتی از نظر میزان شباهت به فرد مورد نظر گاهی محل اشکال هستند. و اما تردیدی وجود ندارد که این اتفاق با گزینش صحیح و متعهدانه و همچنین سنجش شایستگی مجسمهسازانی که بدین منظور برگزیده میشوند به آسانی قابل پیشگیری است.
آثاری که نداریم
صحبت از مجسمه که به میان میآید، شاید و البته شاید، نام «ناهید سالیانی» در اذهان برخی گیلانیان زنده شود. وی از مجسمهسازان پیشکسوت و پیکرتراشان نوگرای کشوراست که در انزلی چشم به جهان گشود و سال ۱۳۹۹ دیده از جهان فرو بست، بی آن که همتی باشد اثری از او در این استان نصب شود یا دست کم پس از وفات، یادش به شایستگی گرامی داشته شود. میدانید مهم است اگر هنرمندی اهل این دیار است، نمونههایی از آثارش زینتبخش این خطه باشد و این میسر نمیشود مگر به همت و پیگیری متولیان امر.
واقعیت این است که ما بزرگان بسیاری را از یاد بردهایم یا اگر قدمی برداشتهایم. اغلب بسیار دیر بوده است. هرچند به مدد رسانه و علاقمندی مردم، هنرمندان برخی رشتهها نظیر سینما بیش از دیگران بین مردم شناخته شدهاند، اما در میان آنها نیز افرادی هستند که آن سوی پردهی فراموشی پنهان ماندهاند. بعنوان مثال، «ابراهیم مرادی» از پیشگامان سینمای ایران سال ۱۳۵۶ وفات یافت و سال ۱۴۰۰ نامش بر سالن آمفی تئاتر مجتمع فرهنگی و هنری شهید چمران انزلی نقش بست و این کافی نیست. همین حالا اگر به دور و بر خویش نگاه کنیم، مشاهیری هستند که دوران سالمندی خویش را سپری میکنند و پرداختن به آنها از وظایف مهم متولیان علمی و فرهنگی جامعه است. و باز باید گفت، اگر نگاهی گذرا به گذشته داشته باشیم، مفاخر بسیاری هستند که دیگر بین ما نیستند اما نامشان بر اوراق تاریخ است و باید غبار فراموشی از آن زدود.
چه باید کرد؟
زدودن غبار فراموشی از نام مفاخرمان مستلزم در پیش گرفتن مسیری نو در این عرصه است. مسیری که در کنار ساخت و نصب مجسمه و حک کردن نام بزرگان بر پیشانی خیابانها و میادین و اماکن علمی و فرهنگی با اقداماتی دیگر نیز در هم تنیده شود؛ اقداماتی که در سالهای اخیر از سوی بعضی کنشگران فرهنگی بارها مورد تاکید قرار گرفته، اما متاسفانه با اقبال متولیان ذیربط مواجه نشده و اصولا همت قابل ملاحظهای در این مورد مشاهده نشده است. واقعیت این است که ایجاد موزه یا موزههایی که مامن آثار، اسناد، تصاویر، دستنوشتهها و نامههای مفاخر باشد، انتظار بزرگی نیست. و البته از یاد نباید برد که ایجاد چنین موزههایی، هم قدمی موثر در راستای پاسداشت مشاهیر بشمار میآید و هم اقدامی ارزشمند به منظور ارتقای گردشگری گیلان و جلب نگاه گردشگران علاقمند به تاریخ و فرهنگ و دانش محسوب میشود. همچنین از یاد نباید برد که میتوان هر سال به یاد یکی از مفاخر این استان، پیرامون زندگی ، آثار و اقدامات ایشان،همایشی درخور برگزار کرد و فضایی مناسب برای هماندیشی فعالان مرتبط مهیا ساخت. در این میان برپایی نمایشگاههای عکس از زندگی و زمانهی ایشان هم، اقدامی دلنشین است، و باز باید در این راستا از اهمیت انتشار کتابهایی که دربرگیرندهی زندگینامه، تصاویر و اسناد باقیمانده از مفاخر گیلان باشد، یاد کرد. هر چند در این زمینه حوزهی هنری گیلان در قالب مجموعه کتابهای تاریخ شفاهی فعالیت ارزشمندی داشته است، اما گسترش دامنهی این فعالیت و همچنین تحقیق و نگارش کتاب دربارهی مفاخری که از عالم خاک کوچیدهاند نیز باید از سوی نهادها و متولیان ذیربط با مشارکت محققان و نویسندگان مجرب و کارآزموده مورد توجه ویژه قرار گیرد. گفتنی است که ثبت یاد و خاطرهی مفاخرمان در اذهان پاک کودکان و نوجوانان این سرزمین، موضوعی مهمیست که نباید از آن غافل باشیم. از این رو تشکیل کمیتهای که با انجام پیگیریهای لازم وبرگزاری جلساتی با آموزش و پرورش برای انعکاس روایتی از زندگی پر ثمر و یا آموزههایی از بزرگان گیلانزمین در کتابهای درسی تلاش کند، میتواند مفید فایده باشد.
و اما در آخر باید گفت، پرداختن به گرامیداشت یاد و خاطرهی بزرگان گیلان بسته به آن است که تا چه اندازه دل در گروِ مهر این خطهی سبز داشته باشیم. خوب اگر گوش بسپاریم، آوای نسیم را میشنویم که لابه لایه شاخ و برگ درختان جنگلهای سبز میپیچد و نام بزرگان بسیاری را زمزمه میکند، زنان و مردانی چون میرزا کوچک جنگلی، محمود بهزاد، محمدعلی مجتهدی گیلانی، قطب الدین لاهیجی، بهجت فومنی، جلیل ضیاء پور، مهکامه محصص، شیون فومنی، سیروس شمیسا، مرضیه ضرابی، احمد سمیعی گیلانی، مجید سمیعی، فریده لاشایی، عنایت اله رضا، ابراهیم فخرایی، محمدرضا حکیمزاده، محمد حسین جزیرهای، اردشیر محصص، محمد معین، محمدحسین مهدوی، ابراهیم پورداوود، آرسن میناسیان، حسن اکبرزاده، فضلالله رضا، اکبر رادی، روشنک نوعدوست، کیومرث صابری، حسین محجوبی، صادق بریرانی، علی درویشزاده و …