پیمان برنجی/ اعتماد
یک؛
کتابفروشیها معابد دانایی هر شهری هستند. در گذشتههای نه چندان دور ردپای این معابد عزیز را میتوانستی علاوه بر خیابانهای اصلی شهر، در محلات هم بیابی چون صاحبان سرمایه ریسکپذیر بودند و اهل خطر. دایر کردن یک کتابفروشی در گذرها و محلات یعنی که چشم به مالاندوزی آنچنانی نداری و اهدافت بلندبالاتر از لذتهای زودگذر دنیوی است. حال تصور کنیم که در محلهای قدیمی یک کتابفروشی دایر بود و جواز دانستنها با عبور از چهارچوب «در» آن ممکن میشد و چه تعداد کودکان و نوجوانانی از این خوان بهره میبردند در سنین طفولیتشان و پایهها و پیها از آن مغازه در عمرشان سفت و محکم میشد و از هر کدامشان در بزرگسالی اگر پرسشی شود از مکانهای تاثیرگذار عمر، محال است که نام آن کتابفروشیها بر زبانشان جاری نشود و از قلم بیفتد.
دو؛
تا همین یک دهه پیش، در ابتدای ورود به محله با قدمت ساغریسازان رشت، حمامی قدیمی و بزرگ وجود داشت که این روزها به جای آن آپارتمانی ساخته شده؛ حمامی که «برلیانت» نام داشت و بر نبش کوچهای به همین نام واقع شده بود. حمام را که رد میکردید بعد از چند مغازه به کتابفروشی «شکسپیر» میرسیدید. این کتابفروشی قدیمی تا همین چند روز پیش هنوز دایر بود، اما مالکش بعد از نزدیک به نیم قرن دکانداری، آن هم از نوع فرهنگیاش دکانش را فروخت به کاسبی دیگر برای شغلی دیگر.
«سیروس هنرجویی» که نزدیک به هشت دهه از عمرش میگذرد، مالک این کتابفروشی قدیمی از سال ۱۳۵۵در این محله به فروش کتابهای روز، درسی و کمک درسی مشغول بود.
او مدیر یکی از ناشران معتبر پیش از انقلاب بود؛ خودش میگوید: «من مدیر انتشارات «روز» تهران بودم و بعد از تاسیس دانشگاه گیلان در سال۵۶ با پیشنهادی از طرف یکی از آشنایانم که صاحب منصبی بنام بود به شهر رشت منتقل شدم و این کتابفروشی را نزدیک به نیمقرن پیش در این محله که یکی از پرجمعیتترین محلهها از نظر رفتوآمد دانشآموزان بود، دایر کردم.» در ویترین کتابفروشی شکسپیر همیشه کتابهای روز چیده شده بود، کتابهای کودکان و نوجوانان و در مقطع انقلاب کتابهای پرطرفدار صمد بهرنگی، علی اشرفدرویشیان و نویسندههای مد روز آن سال، اما سود فروش آن کتابها باعث گذران زندگی نمیشد پس «هنرجویی» علاوه بر آن به کار کتب درسی هم مشغول شد؛ میگوید: «در آن سالها پخش ۷۰ درصد کتابهای درسی و کمکدرسی در کل گیلان از این کتابفروشی انجام میشد؛ پخش کتابهای همه رشتههای درسی.»
با گذشت زمان و تغییرات ناگزیرش، این کتابفروشی هم از سکه افتاد و تنها یادمانی شد در این محله از گذشته. پیرمرد اما تا آن آخرین روز دایر بودن کتاب شکسپیر شغلش را عوض نکرد و این تغییر کاربری را به عهده مالک بعدی گذاشت. او میگوید: «به خاطر سن و سالم دیگر نمیتوانستم تغییر شغل دهم، راه دیگری نداشتم و درآمدم از این مغازه تقریبا نزدیک به صفر بود. البته از طرفی درگذشته به خاطر علاقه به کتاب نمیتوانستم دست از این شغل بکشم. آدم که در کار کتاب ریشه میدواند، چارهای جز ادامه کار ندارد. از طرفی آموزش و پرورش هم با تغییر کتب درسی دانشآموزان ضرر هنگفتی به کار ما میزند؛ چون با این تغییرات، ناشری که بر پایه آن کتابها، کمک درسی، تست و… منتشر کرده، آن کتابها روی دستش میماند و البته پخشکنندهای که ما باشیم هم در این میان ضرر میکنیم. قیمتهای کتابها هم که افزایش یافته و قدرت خرید مردم کم شده است.»
سه؛
بعد از تعطیلی کتابفروشی شکسپیر در محله ساغریسازان رشت، موجی از تاسفها و تالمات در فضای مجازی شکل گرفت و عکسهای مغازه تعطیل شده هی دست به دست بین دوستدارانش چرخید، اما چند روز پیش از جلوی کتابفروشی تعطیل شده شکسپیر میگذشتم، ایستادم و با دوربین تلفن همراهم مشغول به عکاسی از ویترین تعطیل شده کتابفروشی شدم. جوانی دستفروش میوه، با گاریاش که از جلویم میگذشت، ایستاد و زل زد به من و گفت: آقا این مغازه چیه که هر بار از جلوش رد میشم کسی در حال عکس گرفتن از آن است؟ گفتم: این مغازه نماد و هویت فرهنگی محله ساغریسازان بود!
من مدیر انتشارات «روز» تهران بودم و بعد از تاسیس دانشگاه گیلان در سال۵۶ با پیشنهادی از طرف یکی از آشنایانم که صاحب منصبی بنام بود به شهر رشت منتقل شدم و این کتابفروشی را نزدیک به نیم قرن پیش در محله ساغریسازان دایر کردم.