وقتی دلها گرم، دستها خستهاند
در بسیاری از خانههای ایرانی، داستان مراقبت از سالمندان شبیه هم است. سالها پرستاری از پدر یا مادری که آلزایمر یا بیماریهای دیگر توان حرکت را از او گرفته است. خانواده نگارنده نزدیک شش سال درگیر این مراقبت بودند و بار بیشتر بر دوش خواهر کوچکترم افتاد؛ پوشک و دارو، زخم بستر و شبهای بیخوابی. سختی کم نبود. شبها بیدار بودیم، بدنهایمان درد میکرد، اما دلمان گرم بود که مادر کنارمان است و گاهی با یک لبخند ساده، تمام خستگیها را میزدود.
این تجربه تنها یک خانواده نیست؛ نمایی از آیندهای است که بسیاری از خانوادههای…