تیرآهن های زنگارزده یک درمانگاه خیریه
باران، ریز و ممتد میبارد. مشاهده و پرس و جوی من در حوالی بازار روز سعدی طولانی میشود. دم غروب، ورودی بازارچه، تابلوی سبز رنگی نصب شده که روی آن نوشته شده بازار روز و داخل پرانتز(قدس سعدی) تاسیس 1362. از پایه زنگ زده تابلو هم میتوان فهمید این بازارچه، چندین دهه را پشت سرگذارنده است.
بازارچهای که تا چندصباح پیش مغازه هایش از کسادی کسب و کار گِله داشتند، حالا پاتوق جوانها و نوجوانانی شده که نوبتی دمی به دود میدهند و لبی به خنده. انگار یک آن سرتاسر بازارچه کافههای جورواجور، همچون قارچ سبز شده است.
…