هر آغازی پایانی و، هر فرازی فرودی و، هر زندگی مرگی را در پی دارد؛ مهم زندگی و مرگ نیست، که چگونه زیستن و چگونه ماندن و چگونه رفتن است و آنچه از شخص باقی میماند؛ و یکی از زیباترین زندگیها را استاد احمد سمیعی گیلانی در عمر یکصد و دو سالهاش تجربه کرد و به یادگار برای همه ایرانیها و گیلانیها به جای گذاشت.
مردی که در ۱۱ بهمن ۱۲۹۹ پای به زندگانی نهاد و در ساعت شش صبح دوم فروردین ۱۴۰۲ از این جهان خاکی پای کشید. در تهران به دنیا آمد، در رشت تحصیلاتش را شروع نمود و چه در دوره دبستان و چه دوره دبیرستان شاگرد اول در گیلان شد و چه در امتحانات رشته فنی دانشگاه تهران رتبه اول را کسب نمود اما با عشقی که به ادبیات داشت از دانشکده فنی انصراف داده و در دانشکده ادبیات همان دانشگاه زیر نظر بزرگترین اساتید ایران به کسب دانش پرداخت و دوره لیسانس را در خرداد ۱۳۲۱ با رتبه اول به پایان رساند و در دوره دکتری زبان و ادبیات فارسی ادامه تحصیل داد، در راه آهن دولتی به کار پرداخت ولی پس از سالی به طور داوطلبانه به دانشکده افسری رفت، به سازمان نظامی حزب توده پیوست و تا دبیری سازمان جوانان این حزب نیز ارتقاء درجه یافت، پس از دستگیری و تحمل بیش از سه سال زندان، مدتی زندگی مخفی و فرار از کشور، دیگربار به وطن بازگشت، سیاست را به کناری نهاده و در دوره دکتری ادبیات دانشگاه تهران ثبت نام نمود. از راه آهن اخراج شد، دوره دکتریش با هشت شهادتنامه از ده شهادتنامه ناتمام ماند، با لغتنامه دهخدا همکاری کرد، در موسسه انتشارات فرانکلین و سازمان ویرایش و تولید فنی به ویراستاری و مدتی در دانشگاه به تدریس پرداخت و سرانجام در سال ۱۳۵۶ به افتخار بازنشستگی نائل آمد.
پس از انقلاب نیز ویراستاری را در موسسات مربوطه ادامه داد و سالها در دانشگاههای گیلان و آزاد رشت و تربیت مدرس تهران و قم به تدریس پرداخت و به عضویت پیوسته فرهنگستان زبان و ادب فارسی انتخاب شد و سردبیر «نامه فرهنگستان» گردید، و عضویت شورای علمی دانشنامه زبان و ادب فارسی را نیز عهدهدار گشت.
استاد احمد سمیعی گیلانی را «پدر ویراستاری ایران» مینامند و به حق نیز چنین است، ایشان اعتقاد دارند: (آثار ادبی و دیوانهای شاعران ما پر از واژهها و حتی ترکیباتی است که از زبان عربی وارد زبان فارسی شده اما حتی یکی از آنها را وقتی به تلفظ درآید عربزبان باز نمیشناسد چون زبان فارسی آنها را همگونسازی کرده است). استاد یادداشتهایی نیز درباره زبان گیلکی داشتهاند که موفق به سرو سامان دادن به آنها نشدهاند، تنها به انتشار مقالههایی درباره گویش گیلکی پرداختهاند، امید است این یادداشتها روزی به چاپ برسند تا به جنبهای دیگر از علم و دانش استاد سمیعی دست یابیم.
استاد احمد سمیعی گیلانی مردی است (از لفظ بود استفاده نمیکنم، چون ایشان همیشه در یاد و خاطره اهل فرهنگ زندهاند) که تالیفات گرانقدری به جامعه ارائه داده که میتوان از: ادبیات ساسانی، شیوهنامه دانشنامه جهان اسلام، آئین نگارش، نگارش و ویرایش و . . . نام برد و ترجمههای ماندگاری از ادبیات جهان را نیز به پیشگاه خوانندگان عرضه داشته مانند: دلدار و دلباخته، سالامبو، خیالپروریها، برادرزاده رامو، چیزها، مسیح، کنفوسیوس، دیدرو، و . . .
استاد سمیعی گیلانی جوایز و لوحهای تقدیر بسیاری از سازمانهای ادبی و فرهنگی و دانشگاهها داشتند و منتخب دوره دوم فرهنگستان زبان و ادب فارسی و چهره ماندگار در اولین دوره بودند و در روز ۲۳ اسفند ۱۴۰۱ بزرگترین نشان آکادمیک فرانسه (نخل کوماندور) را سفیر این کشور در خانه استاد به ایشان اهدا نمود.
بیایید همچون ایشان باشیم، کسی که هیچگاه از مرگ سخن نگفت، با تمام احاطه به دانش و ادب فارسی هر شب به مطالعه رمان میپرداخت و تا آخرین ساعات زندگانی زمینی با قلبی سرشار از امید به خلق آثاری ماندگار همت گماشت، تا سالی قبل از سفر بی بازگشت، رنج سفر تهران به رشت را بر خود هموار کرده و در جلسات ماهانه انجمن مهرورزان گیلان شرکت مینمود.
و سخن پایانی این که چرا رشت گورستانی برای مشاهیر خود ندارد، در هر گورستان رشت قطعهای را به نام مشاهیر ثبت کردهاند که پر شده است، آیا وقت آن نرسیده که مسئولان استان برای این معضل فرهنگی راه چارهای بیاندیشند؟ آیا پارکها و مجتمعهای فرهنگی باید مزار مشاهیر این استان باشند؟ بگذریم و بگذاریم که حرف زیاد است و وقت تنگ و حوصلهای نمانده!!