فرایند اجتماعیِ تولیدِ ‌فضا در سرزمین؛

مقاومت مکانمند است

0 ۸

فضا و مکان از کثرتِ معانی بسیاری برخوردار هستند. به عنوان مثال در فلسفه‌ی اپیکور، فضا امری است که وجود دارد. اما امری که نمی‌تواند ملموس و عینی باشد و هیچ‌گونه مقاومتی در برابر تغییرها و جنبش‌ها ندارد. به تعبیری فضا، یا به ‌واسطه‌ی جسمی به تملک در می‌آید، و یا در نمی‌آید. که در صورت به تملک درآمدن، کلمه‌ی «مکان» به آن فضایِ به تملک درآمده اطلاق می‌شود. فضا تا مادامی که جسمی آن را به تملک در نیاورده باشد، خلأ نام می‌گیرد. این موضوع برای حرکت اجسام ضروری است. زیرا در دنیایی که خلأ وجود نداشته باشد، حرکت در آن محال خواهد بود. بنابراین از این تعابیر چنین بر می‌آید که فضا، یک مفهومی انتزاعی و مکان یک مفهومی عینی است. همچنین فضا به دلیل ویژگیِ نامتنهایی بودن و گشوده بودن، امکانِ سکونت و حرکتِ اجسام را خلق می‌کند. به بیان دیگر، امکانِ مکانمند شدنِ جسم‌ها در فضا برای زیستن فراهم می‌شود.

 

در عین حال می‌توان به چنین برداشتی از فضا، ویژگیِ «تولیدی‌بودن» را نیز اضافه کرد. اگر به فضا در بستر جامعه‌شناختی توجه کنیم و کمی از مفهوم فی‌نفسه بودنِ اپیکوریِ فضا فاصله بگیریم، درخواهیم یافت که فضا به تنهایی فی‌نفسه وجود ندارد، بلکه فضا تولید می‌شود. از این رو فضا، محصولِ روابط اجتماعی و شرط لازم برای اجتماعی شدن خواهد بود؛ که این روابط اجتماعی کاملاً با تملک فضا، مکانمند می‌شود. در حقیقت تولیدِ فضا به معنای مجموعه‌ هستی‌های اجتماعی افراد است، که در کنشی متقابل با یکدیگر فضایی را تولید می‌کنند و آن را به شکل عینی زیست می‌کنند. مانند خانه، خیابان، پارک، دانشگاه و غیره. درواقع مکان حاصل فضایی می‌شود که معانی اجتماعی بر آن بار شده است. یکی از این معانی اجتماعی، دلبستگیِ عاطفی به مکانِ زیست است. دلبستگی عاطفی خود سبب پدید آمدن معنای دیگری، همچون مقاومت می‌شود. انسان با حرکت اولیه در خلأیی که به او امکانِ به تملک درآوردن فضا را داده است، و به واسطه‌ی کردار اجتماعیِ خود، که به آن معنا بخشیده است، قادر به تولید فضایی تحت عنوان فضایِ زیسته می‌شود. این فضایِ زیسته، مکان‌های اجتماعی‌ای هستند که انسان به واسطه‌ی اتصال هویتی با آن و در نتیجه‌ی استفاده‌ی مستمر از آن نوعی دلبستگیِ عاطفی به آن پیدا می‌کند. مانند حسِ دلبستگی به خانه، اتاق، محل کار، که همین حسِ به مکان، امکانِ و ضرورتِ مقاومت از مکان و در مکان را به او می‌دهد. از این رو مقاومت نیز معطوف به مکان می‌شود.

 

فرایند اجتماعیِ تولیدِ ‌فضا، الگویی است که هانری لوفرِ جامعه‌شناس با اساس قرار دادنِ سه جنبه‌ی تولید فضا آن را شرح می‌دهد. جنبه نخستِ فضا، فضای ادراکی است. جنبه‌ی دوم، فضایِ تصوری و جنبه‌ی سوم، فضایِ زیسته است. فضایِ ادراکی دارای ماهیت فیزیکال است که به تولیدِ جسمیِ واقعیت، ریتم‌ها، فعالیت‌ها اشاره دارد. فضای ادراکی را مردم به شکل روزمره در محیط عینی و مادی همچون خیابان، آپارتمان‌ها و بناها تجربه می‌کنند. فضای تصوری، فضایی است که به واسطه‌ی دانش، نشانه‌ها و کدها شکل می‌گیرد. فضای تصوری به بازنمایی‌های فضا به وسیله‌ی برنامه‌ریزان شهری و سایر متخصصان اشاره می‌کند.

 

به عنوان نمونه مقاومت در فضای تصوری، علیه برنامه‌ریزان و سلطه‌گران به اَشکال غیر رسمی یا خلاقانه مانند تصرفِ فضای عمومی توسط تظاهرات یا هنر خیابانی نمود پیدا می‌کند. مقاومت در فضای ادراکی می‌تواند به شکل ایجاد رویدادهای خُرده فرهنگی یا حضور ملموس در مکان متجلی شود

 

فضاهای تصوری توسط نخبگان و قدرت‌ها طراحی، کنترل و معنادهی می‌شوند. به عنوان مصداق: نقشه‌ها، طرح‌های شهری، برنامه‌ریزی دولتی و سیاستِ فضا از این نوع می‌باشند. درنهایت فضای زیسته، آن «فضامکانی» است که کاربران هر روز آن را به وسیله‌ی تصاویر و نمادهای ذهنی، فرهنگی، نمادین و احساسی تجربه می‌کنند. فضای زیسته بستری است که افراد در آن برای زندگی، مکانمند شده‌اند و موضوعات زندگی به مانند: رشد کردن، تجربه کسب کردن، کارکردن، کنشگر شدن، عاشق شدن، تاریخ‌مندشدن و خاطره‌دار شدن و حتی مُردن معطوف به مکان می‌شود. فضای زیسته، فضای تجربه شده، زندگی شده و معنا بخشیده شده است که توسط مردم در خاطرات، فرهنگ و هویت شکل می‌گیرد. بنابراین فضایِ زیسته، مکان‌هایی تملک شده و دوست‌داشتنی هستند که افراد از آن در مقابل نیروهای خصمانه محافظت می‌کنند. چرا که این فضا بیش از فضاهای دیگر مورد حمله‌ی قدرت‌های سیاسی و اقتصادی قرار دارد. بدین سبب گروه‌های اجتماعی بر سر معانی و ارزش‌های مرتبط به فضای زیسته‌ی خود با قدرت‌های مختلف مبارزه می‌کنند. این موضوع اشاره به نوعی دیالکتیک فضایی دارد که نیروها درون آن به نفیِ یکدیگر می‌پردازند تا روال‌های فضایی آن را به تملک خود در بیاورند.

 

با چنین اوصافی مقاومت از مکان‌هایِ زیسته امری ضروری می‌شود. به عنوان نمونه مقاومت در فضای تصوری، علیه برنامه‌ریزان و سلطه‌گران به اَشکال غیر رسمی یا خلاقانه مانند تصرفِ فضای عمومی توسط تظاهرات یا هنر خیابانی نمود پیدا می‌کند. مقاومت در فضای ادراکی می‌تواند به شکل ایجاد رویدادهای خُرده فرهنگی یا حضور ملموس در مکان متجلی شود.

 

مقاومت در فضای زیسته نیز یک مقاومت نمادین، عینی، احساسی و فرهنگی است که آن را از انحصار قدرت‌ها در می‌آورد. به عنوان نمونه خلق مکان‌های عاشقانه در شهر، ایستادگی مقابل نیروهای خارجی و داخلی مرگ‌جو، یک کنش مقاومتی بر سر دفاع از حیات اجتماعی است. بنابراین آنچه درباره‌ی یک مکان احساس می‌کنیم، واژه‌هایی که درباره‌ی آن به کار می‌بریم، داستان‌هایی که درباره‌ی آن مکان روایت می‌کنیم، ارزش‌هایی که به آن نسبت می‌دهیم، همگی به اهمیت مکانِ زیسته اشاره می‌کنند. به شکل ملموس این دست از مکان‌های زیسته گاهی در فُرمی کوچک، مانند خانه است و گاهی در فرمی بزرگتر، یک سرزمین است که عمیقاً به حیاتِ اجتماعیِ افراد متصل است.

 

اگر مفاهیم فضامکانِ زیسته و عنصر دفاع از مکانِ زندگی را در نسبتِ با جامعه‌ی ایران و اتفاقات حال حاضر آن، یعنی پدیده‌ی جنگ و یورش نیروهای مرگ‌جو به مکانِ زیسته‌ای همچون سرزمین ایران قرار دهیم، باید اشاره کنیم که کنشِ مقاومتی افرادِ یک جامعه از فضای زیسته‌ی خود، همواره در مقابل آن نیروهایی حاضر است که با مرگ‌جویی و درهم کوبیدن مکانِ زیسته، میل‌شان ارضاء می‌شود. این نیروهای مرگ‌آفرینِ خارجی و داخلی، گاهی به شکل ایدئولوگ‌های افراطی متجلی می‌شوند و گاهی به شکل فاشیست‌هایی که با جنگ و منکوب کردن، قصد تخریب مکانِ زندگی را دارند. در طول تاریخ نیروهای مرگ‌جویِ ایدئولوگ گاه با فرم‌هایی بیمارگون، مکانِ زیسته را ذیلِ مانیفستِ اتوپیایی خود مفصل‌بندی کرده‌اند که با مقاومت نیروهای اجتماعیِ زندگی‌خواه، یعنی همین مردم عادی مواجه شدند. دسته‌ی مرگ‌جویِ اکنونی، که همان فاشیست‌ها هستند، با فرم ریاکارانه‌، هجوم خود به مکانِ زیسته را با وعده‌ی آزادی و دموکراسی توجیه می‌کنند. آشکار است که این نیروی مرگ‌جو برای مکان‌های زیسته‌ی مردمان زندگی‌خواه، در جوار سرزمین خود، جز مرگ هدیه‌ی دیگری نبُردند. همچنین نیروهای شرور دیگر اعم از تاج و تخت طلب و غیره نیز به جهت رسیدن به منافع خود با آن‌ها همدستی هم می‌کنند. به حتم این قدرت‌ها مدافعِ مکان زیسته نیستند، بلکه در خدمتِ نابودی آن هستند.

 

اگر مفاهیم فضامکانِ زیسته و عنصر دفاع از مکانِ زندگی را در نسبتِ با جامعه‌ی ایران و اتفاقات حال حاضر آن، یعنی پدیده‌ی جنگ و یورش نیروهای مرگ‌جو به مکانِ زیسته‌ای همچون سرزمین ایران قرار دهیم، باید اشاره کنیم که کنشِ مقاومتی افرادِ یک جامعه از فضای زیسته‌ی خود، همواره در مقابل آن نیروهایی حاضر است که با مرگ‌جویی و درهم کوبیدن مکانِ زیسته، میل‌شان ارضاء می‌شود

 

نیروهای مرگ‌جو خارجی با گفتمان‌های تاریخ زدوده و بی مکان و متهاجم به فضایِ زیسته‌ی مردم‌، متوجه نیستند که در مواجهه با جوامعی چون جامعه‌ی ایران، پیش از این، نیروهای منکوب کننده در به کُرسی نشاندن ایده‌های خود به شکل تام، ناتوان مانده‌اند. چرا که در تاریخ تحولات اجتماعی ایران خصوصاً از دوران صفویه و یا دوران مشروطه به بعد، مردمانِ زندگی‌خواه جنبش‌های اجتماعی‌ای‌ را شکل ‌دادند که منتهی به دفاع از فضای زیسته‌ می‌شد. به عنوان نمونه در عصر طولانیِ صفویه، کشمکش‌هایی داخلی بر سر مکانِ زیسته شکل گرفته بود. یکی از این رویدادها، قیامِ خراسان خاوری بود که به انقلاب هرات شهرت داشت. این جنبشِ دهقانی و شهری به دلیل چپاول حاکمان قزلباش رخ داده بود. قزلباش‌ها محصولات کشاورزان را غارت می‌کردند. به خانه‌ی آسیابان‌ها یورش می‌بردند و دست آخر با مقاومت توده‌ها بر سر حیاتِ اجتماعی خود مواجه شدند. رویداد دیگر، مبارزه‌ی پیشه‌وران و کفاشان تبریز و استرآباد (گرگان)، به سال ۸۷۹ تا ۹۷۹ شمسی بود که علیه حاکم نامحبوب ایستاده بودند. اعلام نارضایتی دیگری، در گیلان طی سال‌های ۹۷۲ تا ۹۷۴ شمسی بود که مردمان روستایی و شهری خصم خود را نسبت به وضعیت نابسامانِ دولتِ صفویه نشان داده و نارضایتی خود را به گوش شاهِ وقت رسانده بودند. از مصداق‌هایِ مقاومت در مقابلِ نیروی خارجی می‌توان به مقاومتِ عشایر در قبالِ روسیه‌ی تزاری اشاره کرد، که آن‌ها در تابستان ۱۱۰۱ شمسی به قصد گسترش قلمرو خود و سهم جویی در بازار تولیدیِ ابریشم ایران، به‌اندازه‌ی ۱۳۰ مایل در طول دریای خزر به سمت ایران پیشروی کرده بودند، که با مقاومتِ عشایر منطقه، تعداد بی شماری از سربازهای تزاری کشته شدند.

 

بنابراین روشن است که مقاومت از فضامکانِ زیسته، همیشه در بین افراد اجتماع موضوعیت و ضرورت دارد. مکان حاصل فضایی است که در ابتدا با خلأ خود فرصت به تملک درآوردن را به افراد می‌دهد، آن‌ها در فضا حرکت و سکونت پیدا می‌کنند، سپس معانیِ اجتماعی را بر اساس کنش متقابل خود بر فضا بار می‌کنند. که نتیجه‌ی آن تولید شکل جدیدی از فضاست که به طور عینی آن را مکانی چون خانه، یا سرزمین می‌نامند. همه‌ی آن معانی‌ اجتماعی تولید شده، توسط نیروهای زندگی‌خواهِ اجتماع نظیر هویت ملی، هویت تاریخی، هویت فرهنگی و هویت دینی و اجتماعی به مکانِ زیسته متصل می‌شوند. حال که جامعه، مکانِ زیسته‌‌ای در اختیار دارد، در طی استفاده و زیستنِ مستمر در آن مکان، حس دلبستگی‌اش هم پدیدار می‌شود.

 

دلبستگی به مکانِ زیسته، هویتمند شدن و تاریخمند شدن در مکان، ضرورتِ مقاومت و دفاع از مکانِ زیسته را در مقابل نیروهای مرگ‌جو و منکوب کننده‌ی حیات اجتماعی ممکن می‌کند، که این شکل از مقاومت سراپا مکانمند است.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.