وداع با خلیل نخبگان این سرزمین

بابلیان؛ استادی که 70 سال عاشقانه در خدمت این مرز و بوم بود؛

0 15

برخی از نام‌ها، یادآور لحظه‌هایی لبریز از خاطرات دور و نزدیک‌اند، مملو از واژه، مملو از یادگارهایی از  جنس آموزش و فرهنگ. همان مولفه‌های مهمی که نسلی با آن بالیده و درخشیده است. یکی از این نام‌های ماندگار، خلیل بابلیان است که کارنامه‌ی زندگی‌اش، گواه تلاش وی در راستای آموزش و فرهنگ است. بسیاری از دانش‌آموزان دهه‌های ۵۰، ۶۰ و ۷۰  در رشت، او را با خاطرات خوب کلاس‌های زبان انگلیسی به خاطر دارند. دبیری توانمند، خلاق،  مهربان و بی‌ادعا که همواره  به کارش عشق می‌ورزید.

 

خلیل بابلیان در سال ۱۳۲۱ خورشیدی در آبادان دیده به جهان گشود. وی دوران ابتدایی و متوسطه را در زادگاه خود گذراند و در سال ۱۳۴۱ خورشیدی به دانشگاه پهلوی شیراز راه یافت و در مقطع کارشناسی رشته‌ی زبان و ادبیات انگلیسی به تحصیل پرداخت.

خلیل بابلیان در دوران دانش‌آموزی

بابلیان بعد از پایان دوره‌ی سه‌ساله‌ی لیسانس و در ادامه اتمام دوره‌ی یک ساله‌ی تربیت‌معلم، در سال ۱۳۴۴ خورشیدی به استخدام اداره‌ی کل آموزش و پرورش گیلان درآمده و فعالیت آموزشی خود را در مدارس صومعه‌سرا آغاز کرد. او در سال ۱۳۵۱ خورشیدی به عنوان دبیر نمونه‌ی کشوری از طرف وزیر آموزش و پرورش وقت، مورد تقدیر قرار گرفت و پس از ۳۰ سال سابقه‌ی خدمات فرهنگی در سال ۱۳۷۴خورشیدی در سمت دبیر زبان انگلیسی دبیرستان‌های ناحیه‌ی دو آموزش و پرورش رشت بازنشسته شد. اما تا سال ۱۳۸۶ خورشیدی به تدریس در مدارس غیردولتی و همچنین آموزشگاه‌های رشت ادامه داد.

 

شهلا باقری پیرامون چگونگی حضور استاد بابلیان برای خدمت در گیلان می‌گوید:«بابلیان پس از اتمام تحصیلات دانشگاهی، به دلیل علاقه به خطه‌ی شمال، گیلان  را برای خدمت انتخاب کرد.  از آن‌جا که اداره‌ی آموزش و پرورش گیلان اعلام کرد که در صومعه‌سرا  نیاز به دبیر دارند، ایشان به آن شهر رفته و در آن‌جا ماندگار شد و البته چند بعد از شروع به کار در صومعه‌سرا، برای خدمت سربازی به رامهرمز اعزام شد و پس از اتمام دوره‌ی سربازی دوباره برای ادامه‌ی خدمت به آن‌جا بازگشت.»

 

باقری پیرامون خاطرات همسرش از اولین مواجهه‌اش با گیلان می‌گوید: «ایشان تعریف می‌کرد که وقتی اولین بار به گیلان ‌آمدم و ماشین به رودبار رسید،ناگهان همه‌جا پر از عطر سبزه، علف و تازگی شد، فضای مرطوب، انبوه درختان و سرسبزی‌های آن  برای من رویایی بود. مستقیم به اداره‌ی آموزش و پرورش رشت رفتم و  از آن‌جا که رشت به اندازه‌ی کافی دبیر داشت، صومعه‌سرا را به من پیشنهاد دادند. بنابراین شب را در مسافرخانه‌ی فردوسی سپری کردم تا روز بعد برای دیدن آن شهر بروم. روز بعد به صومعه‌سرا رفتم.

کلاس‌های درس بابلیان پرشور بود. شیوه‌ی تدریس او سرآمد همگان بود. تسلط او به محتوای دروس، استفاده از روش‌های خلاقانه‌اش برای تدریس و از همه مهم‌تر ارتباط محترمانه و صمیمی‌اش با همکاران و دانش‌آموزانش تحسین‌برانگیز بود. او مردی بود که دوستی را خوب می‌فهمید. من بر خود می‌بالم که چندین سال همکار ایشان بودم.»

از قضا روز یکشنبه بود و هوا آفتابی و زیبا. عطر سبزی، تره‌بار و میوه‌های تازه همه جا را پر کرده بود. زنان با لباس‌های رنگی و شاد، مشغول فروش بودند. شهر غرق شور و هیجان بود و همه در هیاهوی خرید و فروش. شیفته‌ی آن جا شدم.  روز بعد به اداره‌ی آموزش و پرورش رشت رفته و اعلام کردم که در صومعه‌سرا  خدمت خواهم کرد. بنابراین به آبادان رفته و پس از جمع‌آوری وسایلم برای استقرار به صومعه‌سرا بازگشتم. وقتی دگرباره به آن‌جا رسیدم، دیدم از آن همه شور و هیاهو و رنگ، خبری نیست، روزی بارانی بود و شهر در خاموشی و سکوت فرو رفته است، متعجب شدم و بعد دریافتم که  یکشنبه‌ها روز بازار هفتگی صومعه‌سراست  و هیاهوی و شلوغی آن روز به آن دلیل بوده است.»

 

خلیل بابلیان شیفته‌ی کتاب و مطالعه بود. او از ابتدای خدمت تا پایان زندگی‌اش، همواره دانش آموزانش را به مطالعه‌ی آزاد ترغیب می‌کرد. بابلیان در دست‌نوشته‌های خود از خاطراتش در دهه‌ی ۴۰ خورشیدی در دبیرستان شمس صومعه‌سرا نوشته است: «کتابخانه‌ی دبیرستان شمس کوچک و درب آن همیشه بسته بود. روزی با مرتضی- احتمالا همکار ایشان- درب کتابخانه را باز کردیم، همه جا را عنکبوت گرفته بود. تعدادی کتاب آن‌جا بود. آن‌جا را تمیز کردیم. حالا مانده بودیم، چگونه کتاب‌هایی به آن اضافه کنیم. برای خرید کتاب پولی نداشتیم. فکر کردیم چه باید کرد؟ به فکرمان رسید، جزوه‌های ده برگی تهیه کرده و نکات مهم دستوری را به زبان ساده بنویسیم و چاپ کنیم. جزوه‌ها که آماده شد، بچه‌ها آن را به مبلغ یک تومان که آن زمان مبلغ زیادی نبود، خریدند. پول جزوه‌ها را جمع کردیم. مرتضی برای خرید کتاب به کتابفروشی رفت و کتاب «سردار جنگل» از ابراهیم فخرایی به تعداد سه جلد و  یکی دو کتاب از جلال آل احمد خریدیم و کتابخانه را افتتاح کردیم. از کتاب سردارجنگل که آن موقع  تازه منتشر شده بود، خیلی استقبال شد. برای امانت گرفتن و خواندن هر کتاب، شبی یک قرآن می‌گرفتیم و کتاب‌های بیشتری تهیه می‌کردیم. کم‌کم کتابخانه رونق خوبی گرفت…»

محسن گلشاهی از دانش‌آموزان بابلیان در دبیرستان شمس صومعه‌سرا در دهه‌ی ۴۰ خورشیدی در این‌باره می‌گوید: «استاد بابلیان علاوه بر این‌که کلاس‌های درس فوق‌العاده‌ای داشت، عشق و شوق مطالعه‌ی کتاب را نیز در آن سال‌ها در ما زنده کرد. ایشان مسوول کتابخانه‌ی مدرسه‌ی ما هم بود. با ورودش، کتابخانه رنگ دیگری گرفت، کتاب‌های خوب روز به آن اضافه شد و ما مشتاقانه برای امانت کتاب به کتابخانه می‌شتافتیم.»

 

هاشم امینی از دبیران ادبیات صومعه‌سرا و از همکاران بابلیان درباره‌ی خاطرات خود با او می‌گوید: «ما در دبیرستان شمس صومعه سرا باهم همکار بودیم. یکی از مهم‌ترین خاطرات من مربوط به حضورمان در انجمن ادبی «اندیشه» در سال ۱۳۴۸ تا ۱۳۴۹خورشیدی بود. ما تمام عصرهای یکشنبه در این انجمن دور هم جمع می‌شدیم.  برنامه‌های ما در انجمن، شعرخوانی، سخنرانی و گپ و گفت‌های ادبی و فرهنگی بود. ما ساعات خوبی را در کنار هم می‌گذراندیم. بابلیان از اعضای ثابت و همشگی انجمن اندیشه بود.»

 

این دبیر قدیمی همچنین می‌گوید: «در سال ۱۳۵۷ خورشیدی، عده‌ای از فرهنگیان گیلان در دبیرستان شاهپور رشت جمع شدند. در آن جلسه، مهین‌دخت مزارعی، مدیرکل وقت آموزش و پرورش گیلان حضور داشت. خلیل بابلیان سکاندار این جلسه بود. او نطق قاطعانه‌ای پیرامون مطالبات حقوقی دبیران گیلان ارائه داد و من نیز درباره‌ی مطالبات سیاسی و فرهنگی دبیران سخن گفتم. این سخنرانی‌ها  منجر به ترک مدیرکل از جلسه‌ شده، جلسه بهم خورد و البته چند ماه بعد هم  انقلاب شد…»

در آن دوره در رشت، گروه فرهنگی مهر‌آیین تاسیس شده بود که مدرسه‌ی پسرانه‌ی آن با عنوان «عظیمی» و دخترانه‌ی آن با نام «دهخدا» در کوچه‌ی آذربانی فعالیت داشت. این گروه فرهنگی از دبیران توانمند استان برای این مدارس به صورت حق‌التدریس دعوت به کار می‌کردند. بابلیان، اردشیری و خوش‌اخلاق نیز در زمره‌ی همین دبیران بودند.

شهلا باقری که پایه‌ی یازدهم دانش‌آموز استاد بابلیان بود، می‌گوید: «در آن دوره در رشت، گروه فرهنگی مهر‌آیین تاسیس شده بود که مدرسه‌ی پسرانه‌ی آن با عنوان «عظیمی» و دخترانه‌ی آن با نام «دهخدا» در کوچه‌ی آذربانی فعالیت داشت. این گروه فرهنگی از دبیران توانمند استان برای این مدارس به صورت حق‌التدریس دعوت به کار می‌کردند. بابلیان، اردشیری و خوش‌اخلاق  نیز در زمره‌ی همین دبیران بودند. من در پایه‌ی یازدهم دبیرستان دهخدا درس می‌خواندم که خلیل بابلیان دبیر زبان ما شد. ایشان یادگیری زبان را برای ما ساده و شیرین می‌کرد. کلاس دوازدهم را  نیز با آموزش خوب او به پایان بردیم. سال ۱۳۵۱ خورشیدی  او دیگر به صورت کامل به رشت منتقل شده و تا پایان خدمت نیز در همین شهر حضور داشت.»

 

شهلا باقری دانشجوی سال دوم رشته‌ی زبان و ادبیات انگلیسی در دانشگاه شیراز بود که در شهریور سال ۱۳۵۳ خورشیدی با خلیل بابلیان، دبیر دوره‌ی دبیرستان خود ازدواج کرد. باقری بعد از اتمام تحصیلات، دبیر دبیرستان‌های رشت شدند. او  بعدها کارشناسی ارشد زبان‌شناسی خود را از دانشگاه علامه تهران و در سال‌های منتهی به بازنشستگی نیز دکترای زبان‌شناشی از دانشگاه پیام‌نور تهران را اخذ کرد. حاصل ازدواج خلیل بابلیان با همکار فرهنگی خود، شهلا باقری، سه فرزند تحصیل‌کرده به نام‌های: آرش، روزبه و کاوه است.

خلیل بابلیان در حال تدریس

باقری با اشاره به این‌که، بابلیان پس از بازنشستگی به همراه تعدادی از همکاران خود، گروه فرهنگی کوشیار گیلانی را  تاسیس کردند، گفت: «او سال‌ها در کوشیار به تدریس پرداخت. تا آن که در سال ۱۳۸۶ خورشیدی به دلیل بیماری قلبی و مشکلات ناشی از آن تدریس را کنار گذاشت. اما او مدام در حال مطالعه بود و لحظه‌ای آن را ترک نگفت. از آن‌جا که زبان دوم بابلیان در دانشگاه زبان فرانسه بود، او همیشه در حال یادگیری و مرور این زبان به سر می‌برد. پس از فوت او، کتاب‌های آموزش فرانسه روی میز اتاقش در منزل، گویای عشق و مداومت او در حوزه‌ی یادگیری و مطالعه بود. او همچنین علاقه‌ی عمیقی به سینما، موسیقی و فوتبال و  پیگیری آن‌ها داشت.»

 

محمد میرزایی‌صفت، از دبیران ریاضی دبیرستان شاهپور درباره‌ی بابلیان می‌‍‌گوید: «او از معلمان نخبه‌ و برجسته‌ی دبیرستان شاهپور و کوشیار رشت بود. خلیل بابلیان، ولی‌الله اردشیری، حمدالله خوش‌اخلاق و فریدون فردادی، یاران صدیقی بودند که همواره در کنار هم برای شکوه و عظمت گیلان و تربیت نسلی فرهیخته کوشیدند.»

 

این فرهنگی بازنشسته می‌گوید:«در سال ۱۳۶۵ خورشیدی، زمانی که به رشت و دبیرستان شاهپور منتقل شدم، معلمان بی‌نظیری در آن تدریس می‌کردند. کلاس‌های درس بابلیان پرشور بود. شیوه‌ی تدریس او سرآمد همگان بود. تسلط او به محتوای دروس، استفاده از روش‌های خلاقانه‌اش برای تدریس و از همه مهم‌تر ارتباط محترمانه و صمیمی‌اش با همکاران و دانش‌آموزانش تحسین‌برانگیز بود. او مردی بود که دوستی را خوب می‌فهمید. من بر خود می‌بالم که چندین سال همکار ایشان بودم.»

کلاس او برای ما دانش‌آموزانی که از درس زبان  فراری بودیم و از آن واهمه داشتیم، ناگهان به کلاسی دوست‌داشتنی و دلنشین تبدیل شد. ایشان درس را خلاقانه و با روش نمایشنامه‌ای، با همراهی و تعامل دانش‌آموزان کلاس پیش می‌برد. ما با آرامش و علاقه،‌ زبان را یاد می‌گرفتیم. غیر از آن، ما از او درس زندگی، کمک به همنوع و عشق به مطالعه را نیز آموختیم.»

بهین نیکی‌نژاد که در دهه‌ی ۵۰ خورشیدی دانش‌‌آموز بابلیان بوده، می‌گوید: «من سال ۱۳۵۱ و ۱۳۵۲خورشیدی  در دبیرستان ششم بهمن صومعه‌سرا، دانش‌آموز استاد بابلیان بودم. ارتباط صمیمانه او با دانش‌آموزان و عشق‌اش به تدریس، علاقه‌ی من به شغل دبیری را دوچندان کرد. من سال۱۳۵۲ دیپلم گرفتم و یک سال پشت کنکور ماندم. در آن زمان مثل حالا دسترسی به منابع و تست‌های آزمون، سهل و آسان نبود. من نمی‌دانستم چگونه و چطور باید به تست‌های زبان برای کنکور دست پیدا کنم و چگونه مطالعه کنم تا بتوانم نمره‌ی خوبی بیاورم. یک روز به مدرسه رفتم و مشکلم را با استاد بابلیان مطرح کردم. ایشان با خوشرویی گفت: من هر هفته برایت یک برگه‌ی آزمون چهارجوابی زبان می‌آورم  و پس از انجامش، آن را تصحیح می‌کنم.»

 

این فرهنگی بازنشسته که از سال ۱۳۵۹ تا اوایل دهه‌ی ۷۰ خورشیدی، دبیر شیمی دبیرستان فروغ رشت نیز بود، در ادامه گفت: «این همراهی و یاری، به مدت یک سال ادامه داشت، کمک‌های بی‌دریغ ایشان، باعث شد من نمره‌ی زبان بسیار عالی در کنکور بیاورم و درسال ۱۳۵۳ خورشیدی در رشته‌ی شیمی دانشگاه تهران قبول شوم. استاد بابلیان از قبولی و موفقیت دانش‌آموزانش بسیار خوشحال می‌شد. او چراغ عشق و علاقه‌ به دبیری و کمک به دانش‌آموزان را در من روشن کرد. تا آن‌جا که در دوران دانشجویی به صورت خودجوش به محلات محرومی چون: جوادیه، قلعه‌مرغی و مانند آن می‌رفتم تا به دانش‌آموزان بی‌بضاعت اما بااستعداد، در درس‌ها، کمک کنم.»

 

خلیل بابلیان از روش های خلاقانه و نوینی برای تدریس سود می‌جست. سبک‌های آموزشی او دانش‌ آموزان را به یادگیری ترغیب و مفاهیم آموزشی را در ذهن آن‌ها ماندگار می‌کرد.

با دانش‌آموزان دبیرستان دخترانه کوشیار گیلانی

بابلیان در یادداشت‌هایش نوشته است: «چون در سمینار کتاب‌های درسی در تبریز شرکت کرده بودم، چیزهای زیادی برای آموزش یاد گرفتم. از جمله رسم آدمک‌هایی که برای تفهیم به کار می‌بردم. مثلا برای مفهوم «آنجا» آدمکی ریز  و برای مفهوم «اینجا» از آدمکی درشت سود می‌جستم. یا برای تدریس جملات شرطی در زبان انگیسی، روشی از خودم ابداع کرده بودم: از بچه‌ها می‌خواستم یک استکان از آبدارخانه‌ی مدرسه بگیرند. سپس استکان را نشان و شرطی نوع اول را یاد می‌دادم: اگر زمین بخورد، می‌شکند  و به دنبال آن استکان را ول می‌کردم، اما آن را در نهایت می‌گرفتم و به همین ترتیب با این نمایش، انواع شرطی دیگر را تدریس می‌کردم…»

 

مینا نیکی‌نژاد از دیگر دبیران بازنشسته و نیز شاگرد بابلیان در این باره می‌گوید: «من در سال ۱۳۴۶ خورشیدی در کلاس هشتم، دانش‌آموز استاد بابلیان بودم. قبل از ایشان معلم‌های زبان انگلیسی ما  در این حوزه تخصصی نداشتند. از این رو برای ما زبان درس دشوار و سنگینی بود که همه از آن متنفر بودیم. مهرماه همان سال در کلاس هشتم استاد بابلیان به کلاس ما آمد، بسیار مهربان بود و خوش‌اخلاق.

کلاس او برای ما دانش‌آموزانی که از درس زبان  فراری بودیم و از آن واهمه داشتیم، ناگهان به کلاسی دوست‌داشتنی و دلنشین تبدیل شد. ایشان درس را خلاقانه و با روش نمایشنامه‌ای، با همراهی و تعامل دانش‌آموزان کلاس پیش می‌برد. ما با آرامش و علاقه،‌ زبان را یاد می‌گرفتیم. غیر از آن، ما از او درس زندگی، کمک به همنوع و عشق به مطالعه را نیز آموختیم.»

ما در کلاس‌های درس او، تنها درس زبان انگلیسی یاد نگرفتیم، بلکه شعر زندگی را آموختیم. ما مهرماه‌های بسیاری را با او و یارانش شروع کردیم. آن‌ها فقط روزهای خوب را به ما هدیه دادند. خصلت معلمانی از جنس بابلیان، آموختن بدون دریغ بود. بابلیان مهمان سرزمین‌مان بود، اما از آنِ سرزمین‌مان شد.»

سیندخت رضایی، عضو هیات علمی معماری موسسه‌ی آموزش عالی جهاد دانشگاهی و از دانش‌آموزان بابلیان می‌گوید: «بابلیان از گروه اسطوره‌ی دبیران رشت بود. استاد بابلیان و همکاران او، در دهه‌ی ۴۰، پختگی دهه‌ی ۵۰ و ۶۰ را به ما دانش‌آموزان دهه‌ی ۷۰ هدیه دادند.

ما در کلاس‌های درس او، تنها درس زبان انگلیسی یاد نگرفتیم، بلکه شعر زندگی را آموختیم. ما مهرماه‌های بسیاری را با او و یارانش شروع کردیم. آن‌ها فقط روزهای خوب را به ما هدیه دادند. خصلت معلمانی از جنس بابلیان، آموختن بدون دریغ بود. بابلیان مهمان سرزمین‌مان بود، اما از آنِ سرزمین‌مان شد.»

با دانش‌آموزان دبیرستان شاپور رشت

رضا رسولی، شهردار کنونی رضوانشهر و دانش‌آموز دبیرستان کوشیار رشت در دهه‌ی ۷۰ می‌گوید: «استاد بابلیان انسانی درجه یک، معلمی بی‌نظیر و یک وطن‌پرست واقعی بود. بارها  وقتی از مشکلات اجتماعی حرف به میان می‌آمد، خطوط رنج را بر چهره‌اش می‌دیدم، با آن‌که همیشه لبخند بر لب داشت. او برای هر دانش‌آموزی یک بابلیان کامل بود، یعنی او  تقسیم بر چهل نمی‌شد. بلکه چهل‌بار تکثیر می‌شد و ما خوب می‌دانیم که این کار چقدر نیاز به صرف انرژی دارد.»

 

مازیار احمدی‌‌نژاد، مدیرعامل شرکت نواندیش آب و از دانش‌آموزان استاد بابلیان در دبیرستان کوشیار رشت می‌گوید: «او تمام خود را برای تدریس در کلاس صرف می‌کرد، آموزش او آن‌قدر کامل بود که ما نیاز به کلاس خصوصی نداشتیم. دانش و احاطه‌ی کامل او بر درس، کلاس‌داری و تاب‌آوری او در برابر شیطنت‌های پسران نوجوان پرانرژی و پرسر و صدایی چون ما، مثال‌زدنی بود. ارتباط او با دانش‌آموزان خشک نبود و علاقه‌اش به فوتبال موجبات دوستی و الفت بیشتری را با بچه‌ها فراهم می‌کرد.»

احمدی‌نژادکه از سال ۱۳۶۹ تا ۱۳۷۳ خورشیدی دانش‌آموز استاد بابلیان بوده ادامه می‌دهد: «استاد بابلیان از آبادان به گیلان آمد. اما به جرات می‌توان گفت که از خیلی گیلانی‌های اصیل، برای  موفقیت بچه‌های این خطه بیشتر زحمت کشید. او انسان بسیار خاصی بود و به راستی که ما همیشه ذوب درکلاس ایشان بودیم.»

 

علی‌رضا مویدی‌فر، کارشناس ارشد الکترونیک که از دیگر دانش‌آموزان استاد بابلیان در دبیرستان کوشیار بوده، می‌گوید: «ما جزو اولین دانش‌آموزانی بودیم که از سال اول یعنی ۱۳۶۹ وارد بیرستان کوشیارگیلانی شدیم. بیشتر خاطرات خوب من در دبیرستان کوشیار مربوط به کلاس های استاد بابلیان می‌شود. ما متعلق به نسلی هستیم که ارتباط‌مان با معلمان‌ چونان نسل‌های قبل، عاری از صمیمیت و گرما بود. تفاوت مهم ایشان با سایر دبیران نیز همین بود. من کسی را چون او ندیدم که در عین داشتن جذبه‌ی معلمی، جدیت و سخت‌گیری، رابطه‌ای دوستانه مانند: پدر، عمو یا دایی با دانش‌آموزان برقرار کند.

پرتره ایشان

شیوه‌ی تدریسش بسیار جذاب بود. ایشان با شخصیتی کاریزماتیک و تاثیرگذار، یک استراتژی جالب در اداره‌ی کلاس‌ها داشتند و آن روش دو نمودار برعکس بود. یعنی ما هر چه از پایه‌ی اول دبیرستان به سمت پایه‌ی چهارم  پیش می‌رفتیم، از شدت سهل‌گیری‌ها و محیط رها، کاسته و سخت‌گیری‌ها و جدیت عملش بیشتر می‌شد و البته که تمام این‌ها، برای آماده کردن نسل ما در برابر غول بزرگی به نام کنکور در آن سال‌ها بود.

 

استاد بابلیان  ما را به یادگیری بیشتر و  فراتر از کتاب درسی ترغیب می‌کرد. او با تهیه‌ی جزوه‌ و ارائه به دانش آموزان،  ما را از چهارچوب کتاب‌های درسی آن دوران که اطلاعات کافی برای یادگیری نداشت، خارج کرده بود.»

شیوه‌ی تدریسش بسیار جذاب بود. ایشان با شخصیتی کاریزماتیک و تاثیرگذار، یک استراتژی جالب در اداره‌ی کلاس‌ها داشتند و آن روش دو نمودار برعکس بود. یعنی ما هر چه از پایه‌ی اول دبیرستان به سمت پایه‌ی چهارم  یش می‌رفتیم، از شدت سهل‌گیری‌ها و محیط رها، کاسته و سخت‌گیری‌ها و جدیت عملش بیشتر می‌شد و البته که تمام این‌ها، برای آماده کردن نسل ما در برابر غول بزرگی به نام کنکور در آن سال‌ها بود.

دانش‌آموز قدیمی بابلیان با اشاره به این که تدریس خوب معلم‌اش باعث شد که او رتبه‌ی بسیار خوبی در کنکور سراسری سال ۱۳۷۳ به دست بیاورد، می‌گوید: «همکلاسی بودن ما با پسر ایشان یعنی آرش، ارتباط عمیق‌تری بین ما و استاد بابلیان ایجاد کرد، گویی همه‌ی ما پسران او بودیم و  او همه‌ی ما را چون آرش می‌دید.»

او در ادامه گفت: «ما در سال ۱۳۸۰ خورشیدی انجمنی به نام «سلام‌های پاک» راه انداختیم تا همکلاسی‌های خود را  از سال ۱۳۶۹تا ۱۳۷۳ دور هم جمع کنیم و این اتفاق در شش نوبت تا سال ۱۳۹۰ ادامه داشت. در سه دوره از این شش دوره، استاد بابلیان، در جمع ما حضور داشت. حس و حال همه‌ی ما پس از گذشت چندین سال حضور در کلاس او دیدنی بود. من احساس دین بسیار زیادی نسبت به دبیران ارزشمندم چون: بابلیان، اردشیری، فردادی، خوش اخلاق  و دیگران دارم.»

 

بهناز فتاحی، مترجم و ویراستار ادبی نیز می‌گوید:«استاد بابلیان، آموزگاری انسان، گشاده‌رو و گشاده‌دل بود. او لبریز از شور و شیدایی، سالیان سال با دستی سایه‌دار، انسان پرورش داده بود. در میان شمار سال‌هایی که بخت آشنایی با او بر من گشوده شد، او را انسان و به معنای راستین انسانی یافتم که در گشت شتابان زندگی، همیشه پذیرا و مهربان بود. او همچنان می‌آموخت، با آن که بسیار می‌دانست.»

او در رابطه با رویکردهای بابلیان می‌گوید: «شگفت‌انگیز بود که او خود را در نوستالژی‌ها و گذشته‌ها حبس نکرده بود. در اتاقش طبقه‌بندی منظمی از کتاب‌ها و البته فیلم‌های روز جهان مشاهده می‌شد که نشان از آن داشت که ایشان پیوند خود را با دنیای امروز حفظ کرده است.»

 

آرش بابلیان، پسر ارشد او که دانش‌آموز پدرشان نیز بودند می‌گوید: «ما از پدر، تلاش مستمر، وظیفه‌شناسی و عشق به کار را یادگرفتیم. ما با آموزه‌های تربیتی او شکل گرفتیم و آموختیم که در هر کار و حرفه‌ای که هستیم، باید بهترین خود باشیم و اولویت‌‌مان انجام صحیح و درست کارمان باشد.»

«شگفت‌انگیز بود که او خود را در نوستالژی‌‎ها و گذشته‌ها حبس نکرده بود. در اتاقش طبقه‌بندی منظمی از کتاب‌ها و البته فیلم‌های روز جهان مشاهده می‌شد که نشان از آن داشت که ایشان پیوند خود را با دنیای امروز حفظ کرده است.»

سحردخت رضایی، عروس این خانواده‌ که زمانی دانش‌آموز استاد بابلیان نیز بوده می‌گوید: «او در تمامی شرایط و در روزمره‌ترین ارتباطات با مخاطبان خود، حتی کودکان با احترام برخورد می‌کرد. حالت چهره، زبان بدن، آهنگ صدا و لحن کلام ایشان لبریز از متانت و حرمت بود. در مواردی نیز با سکوت، بیان نکردن موضوع و سپردن به زمان، آن مسئله را حل می‌کرد. کلاس‌های درس او نیز چون زندگی شخصی‌‌اش ، توام  با احترام و دوستی بود. فقدان این فرد با این ویژگی‌ها برای ما بسیار سخت است.»

 

او در ادامه پیرامون خاطرات آخرین روزهای زندگی بابلیان می‌گوید: «‌در شب‌های آخر، وقتی با ماسک و گان در بیمارستان به دیدنش می‌رفتیم ، با همان نگاه و لبخند همیشگی‌اش پذیرای ما بود. شبی که نمی‌دانستم آخرین دیدار ما با اوست، برایش ترانه‌ی مرغ سحر را خواندم  و ترانه را با تغییری  این‌گونه به پایان بردم:« آقای بابلیان، شرح هجران مختصر، مختصر کن…»  لبخندی زد و گفت: به زودی به خانه باز می‌گردد. اما دریغ که این اتفاق نیفتاد…»

 

به نقل از شهلا باقری هنگامی که دکتر رضا پوربهادر بربالین معلم‌اش در بیمارستان حاضر شد، با او به یادآوری خاطرات دوران مدرسه نشست، گفت: «شما درست همان چیزی را که ما می‌خواستیم به ما می‌دادید، نمی‌دانم آن چیز درس آسان‌ و آماده شده بود یا ارائه‌ی درس در فضایی دوستانه و خوشایند با رعایت احترام متقابل. کلاس شما، کلاس بسیار دلنشینی بود.»

خلیل بابلیان

باقری دراین رابطه می‌‌گوید:« و ما معلمان خوب می‌دانیم آسان کردن درس برای ارائه و تدریس به دانش‌آموزان کاری سهل و اتفاقی نیست. بابلیان در تمام زندگی از تهیه و مطالعه‌ی کتاب‌های آموزشی یک لحظه فاصله نگرفت. کارش برایش بسیار پراهمیت بود. در سال‌های زندگی‌ام با او هرگز ندیدم و نشنیدم که او حسرت هیچ شغل دیگر، مقام بالاتر و درآمد بیشتر را داشته باشد. او متمرکز بر کارش بود و به آن عشق می‌ورزید.»

 

خلیل بابلیان در نخستین همایش تجلیل از دبیران ماندگار شهرستان رشت (یادواره استاد افشین پرتو و استاد ولی‌الله اردشیری) در ۲۷ اسفندماه ۱۳۹۵ خورشیدی به همراه ۹ تن از دیگر همکارانش  به عنوان دبیران ماندگار معرفی شدند.

 

و سرانجام او در روز ۱۵ شهریور ۱۴۰۳خورشیدی در پنجاهمین سالگرد ازدواج‌شان، دچار گرفتگی قلب و به مدت ۱۳ روز در بیمارستان بستری شد. ایشان در ۲۸ شهریور در سن ۸۲ سالگی، دارفانی را وداع گفت.

او مردی به واقع فروتن،معلمی سخت‌کوش و اندیشمند بود که شاید بتوان به جرات گفت که چون او در این زمانه کم دیده‌ایم. یاد و خاطره‌اش گرامی باد.

 

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.