وشت‌های بومی؛ تجلی فرهنگ‌ها

آیین‌ها به مثابه‌ی «تعامل و تمرینِ فرهنگی»؛

50

بستر رنگارنگ، متغیر و پرسرعت امروزی باعث می‌شود تا هر فردی به تعاملات روزمره و بسیاری از موضوعات دیگر و یا حتی تکرارشونده‌ی دوباره و از نو بیندیشد. یکی از این مسائلِ حیاتی، نمود «سنت‌‌ها» به شیوه‌های گوناگون و در قالب‌هایِ منحصربه‌فرد مناسک است.

باطن مراسم، نیایش‌ها و آیین‌ها به دلیل ادغام بسترهایِ جامعه‌شناختی و روانشناختی چیزی بیش از باور، قصه و روایت محسوب می‌شوند. در واقع این عرصه با برخورداری از انواع بیان‌ها از جمله زبانِ جسمانی، روحیه‌ی ملتی را دستخوش تغییرات معنوی می‌‌کنند تا نماینده‌ی روح هنری آن‌ها باشند.

با توجه به مطالب مزبور، لزوم برگزاری تشریفات توسط افراد باتجربه را می‌توان چنین بیان کرد که آن‌ها نمی‌توانند با زبان گفتار و یا نوشتار پرده از حقیقت باطن زیست خویش بردارند، از این‌رو با توسل به عرصه‌ی اجرا می‌خواهند شیوه‌ها، وحدت، همدلی، انسجام، یاوری، درک متقابل، سختی‌ها و رنج‌ها و خوشی‌ها و به‌طور کلی دغدغه‌هایِ روزمره خویش را بازگو کنند.

یکی از بارزترین دلایل آموزش و تعیین عاملانی مستقل و ویژه برای رقص بومی، اهمیت «تعامل و اجتماعی‌شدن» نسل‌ها است که از طریق این پروسه نسبت به هم‌نوع در یک فضا شناخت پیدا می‌کنند و در عین شباهت‌ها، در برابر تضادها و اختلافات منعطف می‌شوند.

از آن‌جایی که مسیر حرکتِ جامعه از انتقال و تحلیلِ صرف به «حل مسأله» در جریان است، پرسشِ از مسائل زیستی حولِ «چیستی» دیگر کفایت نمی‌کند و باید به «چرا» و «چگونگی» در ابعاد و از جنبه‌های متعدد پاسخ داد.

از مهم‌ترین شاخه‌هایِ درونیِ این آداب‌ها و یکی از ناب‌ترین میدان‌هایِ تغییر کالبدی و روحی، «هنر رقص بومی» است که میدان اتحاد زنان و مردان را شکل می‌دهد و سفری از منظورِ عملی به غایتِ معنایی‌ست. در واقع فرآیند (فرایند) رقص بومی «فراتر از حیطه‌ی نمایش» است.

به عبارتی روند تشخیص، مصلحت، خودکارآیی (توانایی)، تولید، تبادل، تعامل و تعبیر است. این حوزه جهانی را شکل می‌دهد که ارگان‌هایِ متحرک و پویا مکمل زبآن‌هایِ محصور شده هستند.

بنابراین غور، فهم، بصیرت و جزیی‌نگری در بدن‌های رقص (زیست و تجربه افراد در یک فضا) می‌تواند مفتاح گشایش بسیاری از معماها، رموز، دغدغه‌ها و معضلات دوران حاضر باشد.

بر همین اساس است که «آموزش»آنچه به صورت رسمی و چه غیررسمی می‌تواند به‌عنوان سطح ارزشمندی از فرهنگ و هنر، میراث‌دار و احیاگر احساسات عمیق ریشه‌دار مشترکی باشد که آحاد جامعه به‌واسطه‌ی آن در کنار یکدیگر تمدنی را شکل داده‌اند.

یکی از بارزترین دلایل آموزش و تعیین عاملانی مستقل و ویژه برای رقص بومی، اهمیت «تعامل و اجتماعی‌شدن» نسل‌ها است که از طریق این پروسه نسبت به هم‌نوع در یک فضا شناخت پیدا می‌کنند و در عین شباهت‌ها، در برابر تضادها و اختلافات منعطف می‌شوند.

در ادامه و با توجه به انواع پذیرش‌هاست که در لایه‌های میانی معناها و انتقال آداب و در نهایت محافظت از آن  توسط عصر آتی انجام می‌گیرد.

همچنین، محیط آموزش رقص بومی باعث می‌شود تا افراد از طریقِ فضایِ جشن‌ها و اعیاد برای فهم و احیایِ شیوه‌ی زندگی بهره ببرند.برایِ دستیابی به این هدف می‌توان بر رقص‌آراییِ صحنه‌های افسانه‌ها و اساطیرِ بومی تأکید کرد تا در این روند اسلوب و الگوهای متنوع زیستی از جمله آداب سفر، سرگرمی، نحوه‌ی پوشش، آیین‌ها و غیره بیان شود.

پژوهندگان بسیاری در مطالعات و تحقیقات اخیر، رقص بومی را همتایِ ملیله‌ای در هر فرهنگ و جامعه‌ای فرض کرده‌اند که رشته‌های آن توسط بدنِ متحرک و غنی، حساس و متفکر معلم و بچه‌ها گسسته، تفسیر و دوباره باز و تشریح می‌شود.

یا اعمال ضروری و مقدس حیات مانند الگوهای دایره‌ای، کاوش‌ها، ریتم‌هایِ باران‌خواهی و بسیاری از موارد دیگر به نمایش درآورده شود. در تمامیِ این مجموعه‌ها، اعمال و الگوهایِ حرکتی، سرمشق‌هایِ فضایی و انتقال انرژی (پویایی) از مهم‌ترین موارد قابل مشاهده و تشریح هستند.

یکی دیگر از دلایل را می‌توان «تمرین فرهنگی» دانست. اگر چه دیدگاه‌ها و تعاریف گوناگونی در ارتباط با حوزه‌ی رقص و انواع آن وجود دارد، اما از این نظر که «هر سبک از رقص تجلیِ یک فرهنگ و پدیده‌ای برای درک آن است»، در قالب‌هایِ متعدد به صورتی مشابه تکرار می‌شود.

در واقع زمینه‌ی فرهنگی رقص بومی موجب شده است تا این عرصه سهم بالقوه‌ای در آموزش، درکِ تنوع، انتقال و حفظ عوامل فرهنگی به‌ویژه در فضاهای تعلیمی و یادگیری داشته باشد.

زیرا تماشا و تجربه‌ فیزیکی رقص‌بومی طریقتی درخور برای آشنایی با ریشه‌های تاریخی_اجتماعیِ آداب‌دانی‌ها، پیشگامان، رقصندگان و اجراکنندگان آن‌ها، گذشته، باورها، آرمآن‌ها، آداب‌ و رسوم، موسیقی و حتی بافتِ زیست آن‌ها به حساب می‌آید.

به همین دلیل است که هنوز در بسیاری از جوامع با حفظ ارزش بنیادین رقص، آن را بخشی جدایی‌ناپذیر از زندگی خود می‌دانند.

با وجود اصلِ فرهنگی رقص فولک، سیر این جریان می‌تواند به‌عنوان یکی از رویکردهایِ موفق در پروسه‌ی آموزشی در نظر گرفته ‌شود؛ زیرا به راهبردهایِ تعلیمی و یادگیری، وسعت و کیفیت می‌بخشد و سرچشمه‌ی الهامات و محرک‌هاست.

ترکیبی از حس لامسه، صحنه‌های بصری و یا متحرک موجب می‌شود تا بتوان نیازهای گوناگون دانش‌آموزان را پاسخ داد. در حقیقت آموزش و ارائه‌ی ایده‌های رقص محلی در موقعیت‌های متفاوت و در هر فرهنگی متناسب با دانش و تجربه‌ی آموزنده و هدف درس تغییرپذیر است.

به‌طور کلی، پژوهندگان بسیاری در مطالعات و تحقیقات اخیر، رقص بومی را همتایِ ملیله‌ای در هر فرهنگ و جامعه‌ای فرض کرده‌اند که رشته‌های آن توسط بدنِ متحرک و غنی، حساس و متفکر معلم و بچه‌ها گسسته، تفسیر و دوباره باز و تشریح می‌شود.

بر همین اساس، آموزش‌ وشت محلی در چارچوبی (چهارچوب) معین و با تأکید بر سه مؤلفه‌ی «آفرینش_ایده»، «اجرا_بدن» و «ارزیابی_خرد» ادراک می‌شود.

هر بخش را می‌توان در بخشی مجزا مورد مطالعه قرار داد، اما از آنجایی که فضای آموزشی محیطی تعاملی و ارتباطی تلقی می‌شود، هماهنگی و پیوستگی در این روند یا پروسه باعث می‌شود تا هنرجویان یا دانش‌آموزان در جایگاه‌ رقصنده، رقص‌آرا و یا طراح رقص و تماشاگر، آگاهانه تخصص و مهارت خود را بهبود بخشند و توسعه دهند.

 

 

 

نظرات بسته شده است.