اگر تا سالهای گذشته، کلید واژه مهاجرت را جستجو میکردید، مهاجرت کاری و تحصیلی بیش از همه به چشمتان میخورد؛ اما حالا میانگین سن مهاجرت کاهش پیدا کرده و به دانشآموزان رسیده است.
رصدخانه مهاجرت ایران اخیرا در سالنامه خود برای سال ۱۴۰۰ آماری منتشر کرده که بر اساس آن المپیادیها بـا ۳۷.۲درصـد، اعضای بنیـاد ملی نخبگان بـا ۲۵.۵درصـد و رتبههای یـک تا هـزار آزمون سراسـری بـا ۱۵.۴درصد بیشـترین درصد افـراد مقیم خـارج را به خـود اختصـاص دادهاند. نکته جالب در امتناع از بازگشت مهاجران دانشآموزی است. تنها ۴.۴درصـد از المپیادیهـا، ۳.۷ درصـد از مشمولان بنیـاد و ۲.۶درصـد از رتبههـای برتـر کنکـور که از کشـور خـارج شـده بودند، بـه ایران بازگشتهاند. این آمار نشان میدهد که دانشآموزان ایرانی علاوه بر تحصیل، مهاجرتشان منجر به سکونت در سایر کشورها شده است.
در سالهایی که با نوجوانها کار کردهام دانشآموزانی را میشناسم که خودشان تمایلی به مهاجرت نداشتهاند، اما مجبور بودهاند که به همراه خانوادهشان تن به مهاجرت بدهند. آنها با این چالش عاطفی بزرگ مواجهه بودهاند که احساس تعلقشان به دوستان، شهر و «ایران» را نادیده بگیرند.
در روزهایی که دسترسی به اینترنت آزاد سخت و پرهزینهتر شده است و دانشآموزان حتا در خانه دوم خودشان هم در امان نیستند، مهاجرت دانشآموزی، به عنوان یک پدیده اجتماعی در تلاقی چندین حوزه تحلیل قرار میگیرد. محرکهای سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و روانشناختی میتوانند انگیزههای اولیه مهاجرت را ایجاد کنند.
دانشآموز، خانواده و مهاجرت
نوید قویدل، کارشناس ارشد فلسفه هنر که در حوزه آموزش نیز فعالیت دارد پدیده مهاجرت دانشآموزی را گرهخورده با سیاستهای خانواده دانست و می گوید: وقتی که صحبت از مهاجرت دانشآموزی میشود، خواه ناخواه دربارهی سیاستهای خانواده نیز صحبت میکنیم. در سالهایی که با نوجوانها کار کردهام دانشآموزانی را میشناسم که خودشان تمایلی به مهاجرت نداشتهاند، اما مجبور بودهاند که به همراه خانوادهشان تن به مهاجرت بدهند. آنها با این چالش عاطفی بزرگ مواجهه بودهاند که احساس تعلقشان به دوستان، شهر و «ایران» را نادیده بگیرند. میخواهم به این موضوع مهم اشاره کنم که ایده مهاجرت الزاما و همیشه خواست و تمایل خود دانشآموزان نیست. تورم و بیثباتی اقتصادی خانوادهها، فقدان امنیت شغلی، فقدان آزادیهای اجتماعی و نبود چشم اندازی از آیندهای روشن و شفاف در ایران احتمالا دلایل دیگری برای ترغیب خانواده ها به مهاجرت هستند.
باتوجه به شرایط ناپایدار سیاسی، اقتصادی و اجتماعی تعارض میان دانشآموز و خانواده به شکل دیگری نیز رقم میخورد و آن هم فشار دانشآموزان بر خانواده برای مهاجرت است.
ما در ایران با یک موقعیت استیصال و یاس مواجهیم. با بیانها و امیال سرکوبشده، با خواستههای دستنیافتنی. این امر دانشآموزان را خشمگین و ناباور میکند.
این پژوهشگر بینارشتهای حوزه هور و آموزش در این خصوص میگوید: دانشآموز به همین دلایل یعنی تنگناهای سیاسی و اقتصادی ایران را جای امنی برای ادامه زندگی نمیبیند و والدین را برای مهاجرت تحت فشار قرار میدهد. دانشآموزی را تصور کنید که در کلاس یا مدرسه بخاطر بیان عقاید و یا پرسشهایش اخراج یا تعلیق میشود یا برای نوع پوشش او در خیابان مورد آزار و بازجویی قرار میگیرد و یا دانشآموزی را تصور کنید که دلش میخواهد یک لپتاب داشته باشد و ماهها پسانداز کرده است تا بتواند دستگاه مورد نیازش را خریداری کند اما با تغییر قیمتها خواستهاش روز به روز دستنیافتنیتر میشود. ما در ایران با یک موقعیت استیصال و یاس مواجهیم. با بیانها و امیال سرکوبشده، با خواستههای دستنیافتنی. این امر دانشآموزان را خشمگین و ناباور میکند.
دانشآموزانی را میشناسم که به فرهنگ کرهای علاقه نشان میدهند. آنها با جدیت مشغول یادگیری زبان کرهای هستند و فرهنگ عامه کرهای، که اغلب از طریق موسیقی و درام با آن آشنا شدهاند، مرحلهای جدی از هویتیابی فرهنگی آنها به حساب میآید.
حمله شیمیایی به مدارس دخترانه در ماههای گذشته نشان میدهد ما در یک بنبست سیاسی و فرهنگی به سر میبریم. در مقطعی از تاریخ که مدرسه به میدان جنگ تبدیل شده است اما دانشاموزان چه سلاحی دارند که دشمنانشان را آنقدر می ترساند؟ تخیل.
سرکوب و تخیل
قویدل در ادامه صحبتهایش به دلایل فرهنگی اشاره کرد. او معتقد است: در مواردی از این قبیل(مهاجرت دانشآموزی) شاید دلایل فرهنگی نقش پررنگی را ایفا میکنند. در کنار محرکهای اقتصادی و سیاسی، محرکهای فرهنگی هم نقش مهمی ایفا میکنند. دانشآموزی را میشناختم که شیفته فرهنگ انگلیس بود و برایش مهم بود که بداند ملکه انگلیس چه نوع تغذیهای دارد، او دوست داشت در لندن زندگی کند. یا دانشآموزان دیگری را میشناسم که به فرهنگ کرهای علاقه نشان میدهند. آنها با جدیت مشغول یادگیری زبان کرهای هستند و فرهنگ عامه کرهای، که اغلب از طریق موسیقی و درام با آن آشنا شدهاند، مرحلهای جدی از هویتیابی فرهنگی آنها به حساب میآید. او ادامه داد: البته علاقهمندی به یک فرهنگ به خودی خود دلیلی برای مهاجرت نیست، اما میتواند نشانههایی از کمبودهای موجود باشد. تحقیقی که در این زمینه انجام شده نشان میدهد دو سوم نوجوانانی را که به فرهنگ کرهای علاقهمندند دختران سیزده تا بیست و پنج ساله تشکیل میدهد. این تمایل و رغبت نمیتواند اتفاقی باشد. به نظرم بیانگر سرکوب شدیدتریست که این طیف از دانشآموزان متحمل میشوند. حمله شیمیایی به مدارس دخترانه در ماههای گذشته نشان میدهد ما در یک بنبست سیاسی و فرهنگی به سر میبریم. در مقطعی از تاریخ که مدرسه به میدان جنگ تبدیل شده است اما دانشاموزان چه سلاحی دارند که دشمنانشان را آنقدر می ترساند؟ تخیل.
او در همین باره گفت: از طرفی مسئلهی مهاجرت نیز عمیقا به مسئله تخیل و تعلق گره خورده است. شما برای ماندن در جایی لازم است که به تن گرفته شوید، احساس امنیت و صمیمیت کنید. امروز این وضعیت برای بسیاری از دانشآموزان وجود ندارد. آنها احساس نمیکنند که شنیده و درک میشوند. احساس نمیکنند که به نیازها و خواستههایشان اهمیت داده میشود. احساس توانمندی و تاثیرگذاری و تعلق نمیکنند.
تخیل فردایی بهتر
تا به امروز اعترضات ایران از ساحت های گوناگون مورد بررسی قرار گرفته شده است. با گذشت بیش از ۶ ماه از اعتراضات، لزوم این تحلیلها برای رسیدن به جریانی سیاسی و اجتماعی برکسی پوشیده نیست.
پال تورنس روانپزشک معتقد است که «تخیل دانشآموزان با سختگیری زیاد از بین میرود و آنها مجبور میشوند خیلی زود فانتزی را حذف کنند، [چون] آنها از فکر کردن می هراسند».
این کارشناس حوزه آموزش از لزومی دیگر نیز صحبت میکند. او به «تخیل اجتماعی» اشاره کرد و تشریح کرد: نزاعی که شاید کمتر مورد توجه قرار گرفته نزاع بر سر تخیل اجتماعی است. تحولطلبان در یک سمت این نزاع و بنیادگرایی سمت دیگر این جنگ مقابل هم ایستادهاند. تحولطلبان میخواهند با فعالیتهایشان تصور تازهای دربارهی آیندهی ایران در اذهان جامعه ایجاد کنند. ایرانی که به محیط زیست احترام میگذارد، ایرانی که برپایهی مشارکت و دموکراسی اداره میشود، ایرانی که در آن به آزادیهای فردی افراد از جمله حق پوشش احترام گذاشته میشود، و… این دسته میخواهند کاری کنند که افراد جامعه بتوانند آیندهای را تخیل کنند که در آن تفاوتها به رسمیت شناخته می شود. در طرف دیگر اما بنیادگراها به دنبال یکدستسازی، یکسان سازی و کم رنگ کردن تفاوتهای فردی اند. ما میدانیم که تخیل میتواند تفاوت ایجاد کند، تخیل میتواند تازگی و نوآوری بوجود بیاورد و در نهایت تغییر ایجاد کند. این است که جنگی تمام عیار بر سر جهت دهی این تخیلها در میگیرد. دانشآموزان نقش مهمی در این نزاع ایفا میکنند، زیرا آنها در دورهای از زندگی به سر میبرند که منشا بیپایان کنجکاوی و تخیل هستند.
او ادامه داد: پال تورنس روانپزشک معتقد است که «تخیل دانشآموزان با سختگیری زیاد از بین میرود و آنها مجبور میشوند خیلی زود فانتزی را حذف کنند، [چون] آنها از فکر کردن میترسند». ما امروز در وضعیتی هستیم که کار از سختگیری گذشته است، بنیادگرایان امروز مستقیما به دانشآموزان حمله میکنند تا آنها را مرعوب کنند و بدنها و تخیلشان را سرکوب کنند.
امید با تخیلی جمعی
این کارشناس ارشد فلسفه هنر در پاسخ به این پرسش که جامعه دانشآموزی از چه زمانی تخیل را آغاز می کند گفت: جامعه دانشآموزی ما پس از یک دوره رخوت طولانی شروع به تخیل درباره جامعهای تازه کرده است. این تهدید بزرگی برای بنیادگرایی محسوب میشود. زیرا یکی از شیوههای بنیادگرایی برای حفظ وضعیت موجود کنار گذاشتن، طرد کردن، ساکت کردن، محصور کردن و از بین بردن صداهای متفاوت است. از این منظر مهاجرت کسانی که امیالی ناهمسو با قرائت رسمی دارند یک گزینهی کمدردسر است؛ نوعی تبعید با هزینه شخص تبعید شونده. شرایط جدید ماههای گذشته اما امید ماندن و تغییر را در دل ناراضیان زنده کرده است. پس طبیعی است که جریان غالب به شدت نسبت به آن واکنش نشان بدهد اما این یک سرکوب مقعطی و موضعی نیست، بلکه یک سرکوب ساختاری، طبقانی و جنسیتی هم هست. این را وقتی بهتر درک میکنیم که متوجه میشویم خود ایدهی مهاجرت به عنوان تخیلی دربارهی آیندهی یک زندگی در دسترس همه نیست.
قیممآبی آموزشی و حذف نفشِ دانشآموز
از او درباره سیستم آموزشی کشور و تاثیر آن در مهاجرت دانشآموزان پرسیدم. وی نظام آموزشی کشور را بواسطه ماهیت سلسه مراتبی آن سختگیرانه، کنترلکننده و سرکوبگر دانست که در عمل شکل پزشکینهای از بیفکری، بیلذتی و بیعشقی را بازتولید میکند. او تشریح کرد: به زبان ساده ما با یک سازوکار تولید پارانویا، اعتیاد و افسردگی مواجه هستیم. طی یک دههای که با دانشآموزان، مخصوصا دبیرستانیها، کار کردهام عزتنفس پایین و احساس بیقدرتی و خشم پر دامنهترین مسائلی بودهاند که میبینم دانشآموزان با آن درگیرند. به هیچوجه نمیخواهم ادعا کنم آموزش و پرورش ریشه افسردگی و اعتیاد و … است، اما به نوبه خود در این مسئله نقشی ایفا میکند.
در این ساحت، گوینده از شنونده قدرت بالاتری دارد. معلم داناست و با تبیین و گفتن، به هر طریقی، دانش خود را در اختیار نادان (دانشآموز) قرار میدهد. برای همین تا جای ممکن معلم و نمایندههای نظام، آموزش را در مقام متکلم وحده قرار می دهند و دانشآموز را به هر ترتیبی ساکت نگه میدارند.
قویدل حوزه آموزش کشور را بغرنج توصیف کرد و در ادامه افزود: رویکردی سلسلهمراتبی در خود ایدهی آموزش وجود دارد. چیزی که میتوانیم نام آن را قیممآبی یا پدرسالاری آموزشی بگذاریم. قیممآبی آموزشی بر این فرض استوار است که آموزش امری فعال و یادگیری کاری منفعلانه است. در این دوگانه آموزش همسنگ گفتن و بیان کردن و یادگیری همارز شنیدن و دریافتکردن تلقی می شود. در این ساحت، گوینده از شنونده قدرت بالاتری دارد. معلم داناست و با تبیین و گفتن، به هر طریقی، دانش خود را در اختیار نادان (دانشآموز) قرار میدهد. برای همین تا جای ممکن معلم و نمایندههای نظامِ آموزش را در مقام متکلم وحده قرار می دهند و دانشآموز را به هر ترتیبی ساکت نگه میدارند. دانشآموز تنها وقتی حق سخن گفتن دارد که از او پرسیده بشود. این پرسشگری نه برای درک و فهم جهان دانشآموز بلکه برای سنجیدن او با ارزشها و معیارها دانای کل صورت میگیرد.
در نظامهای دموکراتیک تاکید بیش از هرچیز بر دانشآموز گذاشته میشود نه معلم. یادگیری فعال میشود و آموزشگر جای خود را به تسهیلگر یادگیری میدهد. بر اساس این شیوه در عمل، این شورایی از دانشآموزان، معلمان و مدیران هستند که مدرسه را اداره میکنند. دانشآموزان از همان کودکی و نوجوانی اداره کردن، تصمیم جمعی، خرد جمعی، تعلق داشتن، تخیل کردن، خلق کردن و در یک کلمه سیاستورزی را تمرین میکنند.
قویدل در این باره گفت: در ایران به دانشآموز به چشم طفیلی نگاه میشود و نه انسانی که حق مشارکت و انتخاب دارد. این نادیدهانگاری تواناییهای وجودی دانشآموزان باعث میشود که آنها فرایند آموزشی دردناک و بیلذتی را تجربه کنند. وقتی شما به شکل نظامند حق تصمیمگیری و انتخاب را از کسی بگیرید عملا بجای اینکه فکر کردن رو به او یاد بدید این توانایی را از او میگیرید. چون فکر کردن بدون ابراز فکر، بدون حل مسئله و بدون تمرین توانایی تشخیص دادن هیچ معنایی ندارد.
تفکیک جنسیتی و بازتولید خشونت اجتماعی
قویدل کنکور، سیستم ارزشیابی دانشآموزی و تفکیک جنسیتی را از دلایل عدم احساس تعلق دانشآموزان در ۱۲ سال تحصیل دانست. او درباره موضوع تفکیک جنسیتی گفت: موضوع تفکیک جنسیتی دانشآموزان به نوبه خود مسئلهای پیچیده و عاملی تاثیرگذاری در بازتولید خشونت اجتماعیست. در تفکیک جنسیتی افراد میآموزند که به جنس مخالف نه به چشم یک انسان هم شأن خود، بلکه به چشم یک انسان غریبه نگاه کنند. این غریبهها اما در جامعه با هم برخورد دارند و چون نیاموخته اند، چگونه جهان همدیگر را درک کنند روابط پرتنش و پرتعرضی را تجربه میکنند.
از او درباره نهادهای نظارتی بر سیستم آموزشی پرسیدم. او معتقد است: مسئله نظارت بر سیستم آموزشی نیست. نظارت در جایی موثر واقع میشود که کارشکنی وجود داشته باشد. اینجا نفس خود نظام آموزشی است که مشکلزاست. نظام آموزشی ما سلسلهمراتبی و بدون سازوکارهای لازم برای مشارکت دانشآموزان و معلمان و خانوادههاست. هر عرصه ای که امور از بالا به پایین دیکته شود احساس تعلق و معناداری کمرنگ میشود. اگر دانشآموزان فرصت داشته باشند که خودشان مدارس را اداره کنند هم احساس ارزشمندی و توانمندی بیشتری میکنند و هم نسبت به مدرسه و فرایند یادگیری احساس تعلق پیدا خواهند کرد.
نیازِ تصویری جمعی
اینترنت و تکنولوژی باعث دسترسی راحتتر دانشآموزان به تجربههای جدید است. آنها زندگی هم سن و سالهای خود را در سایر کشورها مقایسه می کنند و سعی دارند در زیست روزمره خود آن تجربهها را زندگی کنند. ترسیم تصویری تازه که تضاد شدیدی با ساختارهایی مانند نظام آموزشی کشور دارد. اینترنت، و تکنولوژی به طور کلی امکانهای زیادی برای همرسانی تصورها در اختیار قرار میدهند. دانشآموزان نیز میتوانند از این امکان برای خلق شبکهی ارتباطی و آفریدن چشمانداز مشترکشان استفاده کنند.
قویدل معتقد است اینکه این چشماندازها دقیقا چیست را فقط در عمل میتوان فهمید، زیرا ماهیت آن پویا، سیال و بداههپردازانه است.
او ادامه داد: ما در بزنگاه خاصی به سر میبریم. در مقطعی از تاریخ سیاسی و اجتماعی که بیش از هر زمان نیازمند تخیل کردنیم. ما به یک تخیل اجتماعی سازنده نیاز داریم. به یک تصویر جمعی تازه از همزیستیمان. اما رسیدن به این تصویر ناممکن است. چنین تصویری وجود خارجی ندارد. هیچ تصویری وجود ندارد که بتواند بدون خشونت و سرکوب همهی تخیلها و همه میلها را در خودش جای بدهد. ما به تصویرهای جمعی تازه از همزیستیمان نیاز داریم. نه یک تصویر. به چندین تصویر. به شبکهای از تصاویر، به کلاژی از تصاویر. کلاژی از تخیل نوجوانها، زنان، اقلیتهای دینی، اقوام و اقلیتهای جنسیتی. ما به یک قرارداد اجتماعی تازه نیاز داریم.
دانشآموزان در ساختاری پدرسالارانه
در اعتراضات اخیر شاهد حضور پررنگ دانشآموزان بودیم. دانشآموزانی را دیدهایم که در بطن هستههای اعتراضی حضور داشتهاند، بیانیه صادر کردهاند و در خیابان یا مدارس کنشهای اعتراضی را سازماندهی کردهاند.
قویدل در این باره گفت: جامعه دانشآموزی به هیچعنوان یکپارچه نیست. وقتی از دانشآموز صحبت میکنیم لازم است که گسستهای طبقاتی، جنسیتی و ایدئولوژیک این جامعه را نیز مد نظر قرار دهیم. در اعتراضات اخیر شاهد تصاویری بودیم که نشان میداد چگونه برخی دانشآموزان در سرکوب معترضین همدستی کردهاند و از طرفی دانشآموزانی در اعترضات حضور داشتند. در هر حال مطمئنیم که جامعه دانشآموزی امروز از وضعیت انفعالی سالهای گذشته خارج شده است. اتفاقات اخیر، مخصوصا حمله شیمیایی به مدارس دخترانه نشان میدهد که رابطه پدرسالاری و دانشآموزان به تراژیکترین وضعیت خودش نزدیک شده. ممکن است که در کوتاه مدت دانشآموزان بر اثر شوک وارده در خود فرو روند و عقبنشینی کنند، اما واقعیت این است که امر سرکوب شده هربار با شدت بیشتری باز میگردد.
سلام
اول این که به چه دلیل باید برای نظرسنجی آدرس ایمیل بنویسیم، اگر خط و خشی در کار نیست و هدف واقعا تبادل نظره؟
دوم این که با چه دلیلی میگید که دانش آموزان در خانه دوم خودشان، در امان نیستند؟
در آمریکا و کشورهایی که دشمن کشورشان هستند در امانند؟
نه جانم، بحث این تحلیل ها که کردید یک طرف، بحث بحث بی تعصبی و خودخواهی هم هست. در این کشور رتبه میارند اما موقع بازدهی و خدمت فقط به منفعت شخصی می اندیشند.
اما هیچ گاه این افراد خیر اخروی و پاداشی غیر از گذران دنیوی نصیبشان نخواهد شد.
شما هم به خیال خود زیرکانه، اما در واقع غیرمنصفانه و مغرضانه آب و تاب راه نندازید.
آرزوهای در دل نهفته مزدورانه خودتان را در قالب تحلیل و تفسیر و لغت پردازی آشکار می کنید، اما پرهیز کنید و به آغوش کشورتان برگردید.