در یک جامعهی طبیعی و بهنجار، همکنشی با نظام حکمرانی از ویژگیهایی چون موارد زیر برخوردار است:
اعتماد، پاسخگویی، همیاری، مسئولیت پذیری، شفافیت، برابری در مقابل قانون، عقلانیت، وفاداری در حفظ یکپارچگی سرزمینی، گفت و گو، آشنایی با مسئولیتها و حقوق یکدیگر، رعایت اخلاق حرفهای فردی و اجتماعی، احترام، شناخت و درک متقابل، انعطاف و دوری از جزمگرایی، احساس امنیت و آزادی عمل.
با دقت در زیست روزمرهی گروههای مختلف ایران و همکنشی آنها با حاکمیت، شوربختانه باید گفت بسیاری از ویژگیهایی که ذکر شد، کاهش یافته یا وجود ندارد.
عنصر برجسته و پررنگ در همکنشی میان برخی گروههای مختلف جامعه با ساختار نظام حکمرانی کشور را میتوان لجاجت نام برد.
در واقع کنش میان این دو بهویژه مدتی است به جای کنش عقلانی معطوف به هدف یا ارزش (ارزشهای ملی) تبدیل به کنش عاطفی معطوف به لجاجت شده است.
چرا ارتباطات و هم کنشی میان بخشهای زیادی از جامعه با بدنهی قالب در حاکمیت از عقلانیت معطوف به هدف و ارزشهای ملی فاصله گرفته و با لجاجت همراه شده است؟
در پاسخ به این پرسش مهم عوامل مختلفی نقش دارند. از مهمترین عوامل این همکنشی عاطفی معطوف به لجاجت میتوان به این موارد اشاره کرد:
ـ ضعف شناخت و درک متقابل جامعه و حاکمیت و بیگانگی آن ها از یکدیگر
ـ موفق نبودن حاکمیت در برقراری عدالت اجتماعی
ـ نبود شفافیت در سیاست خارجی
ـ پاسخگو نبودن حاکمیت
ـ وجود فساد گسترده و سیستماتیک بدون رسیدگی و خاتمه
ـ وجود تبعیض و خشونت
ـ نبود آزادی و فضای باز سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی
ـ نبود امکان رقابت و مشارکت گروههای مختلف جامعه در قالب سازمانهای مردمنهاد، احزاب، سندیکاها، رسانهها، شرکتها
– گروه بندی جامعه به خودی و غیرخودی
– کاهش مستمر و چشمگیر رفاه، امنیت و سلامت زیست فردی و اجتماعی جامعه
– نبود پذیرش مسئولیت سیاست گذاری و تصمیم سازیهای خطا و نادرست از سوی حاکمیت
– خشونت و نادیده انگاری مطالبات و اعتراضات صنفی، اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی گروههای مختلف جامعه
– سیاستهای سلبی و جزم گرایانهی حاکمیت
– نبود توجه حاکمیت به سیاستهای اصول موضوعهی رفتار انسانی در جامعه
🞜 پیامدها و نتایج عینی و عمومی این عوامل در جامعه عبارتست از:
ـ افزایش لجاجت و مقاومت جامعه و حاکمیت در برابر خواست یکدیگر
ـ افزایش سوگیری شناختی جامعه به طبقهی حاکم
ـ کاهش هویت ملی و افزایش سردرگمی اجتماعی
ـ کاهش اعتماد ملی به حاکمیت و نیز اعتماد و اعتنای حاکمیت به جامعه
ـ کاهش اعتبار رسانههای رسمی داخل کشور
-در نظر گرفتن منابع قدرت بیرون از همراهی جامعه از سوی حاکمیت و نیز تکیه بر منابع قدرت خارج از حاکمیت از سوی جامعه
ـ افزایش خشونتورزی و فضای چند قطبی
ـ افزایش بیتفاوتی عمومی در جامعه
ـ کاهش همیاری، همدلی و احترام عمومی به نظام حکمرانی
ـ افزایش تمامیت خواهی حاکمیت و مسدودسازی روزنههای انتقادی و دگراندیشی جامعه *فریبا نظری
ـ رسیدن از تقابل به تضاد و شکاف میان جامعه و حاکمیت
ـ دوری از کنشهای عقلانی معطوف به هدف و ارزش (ارزشهای ملی) به سوی کنشهای معطوف به لجاجت به قیمت حفظ و بقای خود و نابودی آن دیگری
🞜 چند نمونهی بارز برای کنش معطوف به لجاجت میان جامعه و حاکمیت عبارتند از:
۱- افزایش جمعیت
۲- حجاب اجباری
۳- مناسک و آیینهای ملی و دینی
۴- محبوبیت برخی چهرهها و مشاهیر
۵- حمایت یا دشمنی با یک کشور در سیاست خارجی
۶- انتخابات دورهای مختلف ریاستجمهوری، مجلس، شوراها
یادآوری چند نکتهی مهم، ضروری است:
– سهم حاکمیت در ایجاد و تعمیق بیماری کنش عاطفی معطوف به لجاجت، بیشتر از بدنهی جامعه است.
– علت اصلی این عاملیت بیشتر برای حاکمیت نیز به سیاستهایی چون تمامیت خواهی جزم گرایانه، غیریت انگاری، خودحقپنداری مطلق، اهمیت نداشتن ارادهی ملت، آرمان جهانوطنی ایدئولوژی زده، تحقیر قدرت تحلیل و تشخیص ملت، ترویج اسلامیت در برابر ملیگرایی، انحصار قدرت، ثروت، و آزادی برای خودیهای حاکمیت در داخل و خارج از کشور؛ باز میگردد.
– دچار شدن جامعه به سوگیری شناختی نیز سهم فزآیندهای در این بیماری دارد.
– البته این بیماری اجتماعی امری نیست که در طی مدتی کوتاه پدید آمده باشد، بلکه حاصل رشد عوامل یادشده در طی چند دهه است که ابتدا در قالب نشانگان کمرمق و پنهان خود را بروز داده و به مرور زمان با تشدید عوامل بیماری و درمان نایافتگی آن، به وضعیتی پیچیده، مشهود و فراگیر رسیده است.
– آنچه اهمیت دارد این است که در شرایط بغرنجی قرار گرفتهایم که هر لحظه تأخیر درمان این بیماری، برونداد وخیمتری خواهد داشت.
– بیاد داشته باشیم عامل بیماری هرچه باشد، مخاطرات و کشندگی آن با قوت پیش میرود. بیماری کنش عاطفی معطوف به لجاجت، در نهایت هم به بقای حاکمیت و هم به جامعه لطمه میزند و سلامت، شادابی و توسعهیافتگی این سرزمین را به عقب میراند.
* جامعه شناس – دکترای جامعهشناسی گروههای اجتماعی
“>