همسر زنده یاد بیژن نجدی از انتشار آثار چاپ نشده ای از این نویسنده ی معاصر کشورمان تا پایان امسال خبر داد.
«پروانه محسنی آزاد» در آیین نکوداشت بیژن نجدی در پژوهشکده گیلان شناسی با حضور جمعی از اهالی فرهنگ و هنر و ادبیات گیلان گفت: هنوز آثار منتشر نشده ای از ایشان شامل یک داستان بلند و مجموعه ای از داستان های کوتاه باقی مانده که منتشر نشده است .
وی با اشاره به این که نجدی اعتقاد داشت؛ داستان نویس نباید عجله ای در چاپ آثارش داشته باشد افزود: اولین کتاب بیژن در ۵۳ سالگی چاپ شد و با توجه به این که ایشان درگیر سرطان ریه بودند بیماری مجال چاپ آثار دیگر را نداد.
پروانه محسنی آزاد: هنوز آثار منتشر نشده ای از ایشان شامل یک داستان بلند و مجموعه ای از داستان های کوتاه باقی مانده که منتشر نشده است .
پروانه محسنی آزاد ضمن اشاره به این که نجدی نه فقط همسر بلکه استاد وی نیز بود و کار ویرایش «یوزپلنگانی که با من دویده اند» را هم ایشان انجام داده است یادآور شد: آثار چاپ نشدهی نجدی هنوز هم هست. ایشان آدم منظمی نبود و کارهایش را روی پاکت سیگار، گوشهی کتاب، روی دفتر مشق بچه ها مینوشت و فقط هنگام ویرایش نهایی به دفتر منتقل میکرد. من سالها روی داستان هایی که مانده کار کرده و ویرایش شان کرده ام و سعی میکنم امسال برای چاپ در اختیار نشر مرکز قرار دهم.
وی خاطرنشان کرد: نجدی پرسوناژهایش را از اطراف ما انتخاب می کرد. مثلا در گیاهی در قرنطینه، من همان بیمار پسوریازیس یا داء الصدف نجدی هستم. از من میخواست حالات و احوالات و تبها و هذیانهای شبانهام را برایش بازگو کنم.
زمانی که جایزهی گردون را به خاطر یوزپلنگانی که با من دویدهاند گرفت خبرنگار جوانی از ایشان پرسید از چه سالی شروع به نوشتن داستان کردید. ایشان جواب دادند:” از چهار سالگی. برای این که تاریخ روی شانههای شما آوار شود نیازی به گردههای قوی نیست “. اشاره به تیرباران شدن پدرش در اولین قیام افسران خراسان در گنبد است.
وی با اشاره به خاطرات زندگی اش با نجدی ادامه داد: بیژن در«خاش» واقع در جنوب شرقی ایران از یک پدر و مادر اهل رشت به دنیا آمد. چنان که میگوید”درختی است در سیستان که معشوقهی لخت من است. او، عاشق و شاعر زاده شده بود. راه میرفت و شعر میگفت و آنها را روی پاکت سیگار، دفتر مشق بچهها و هر کاغذ پارهای که به دستش میرسید مینوشت.
کف اتاق کارش مملو از این کاغذها بود و صبح ها، کار من جمع کردن این شعرها بود.” کدام تکه، تکه / از تن من، تن من /عاشق جهان شده است”.
بیژن در«خاش» واقع در جنوب شرقی ایران از یک پدر و مادر اهل رشت به دنیا آمد. چنان که میگوید”درختی است در سیستان که معشوقهی لخت من است. او،عاشق و شاعر زاده شده بود.
محسنی آزاد یادآور شد: شرایط نوشتن داستان اما برای نجدی فرق میکرد به این معنا که خانه باید در سکوت کامل میبود و عجیب است این نکته میز کارش کاملا در هم ریخته و بر هم ریخته و کتابهایش روی زمین و ما از بین این کتابها عبور میکردیم. میگفت؛ این بی نظمی به ذهن من نظم و انسجام هندسی میدهد. جهان را با ریاضی نگاه میکرد.
اهمیت موسیقی برای نجدی
وی خاطرنشان کرد: نجددی داستانهایش را با گوش کردن به موسیقی سنتی ایرانی مخصوصا ویولن یاحقی مینوشت. فقط داستان «مرا به تونل بفرستید» به خاطر داشتن پی رنگ مدرن با گوش دادن به گیتار نوشته شده است.
تولد داستان
چند روز پیش از این که داستانی را بنویسد کم حرف، کم غذا و کم تحرک میشد و ما اهل خانه یعنی من و دختر و پسرم یقین میکردیم او آبستن کلمات است. از بچهها میخواست که یک دفتر برایش بخرند، تاکید روی ۲۰ برگ داشت. البته هر داستان چندین سال طول میکشید تا به دنیا بیاید. عقیده داشت که داستان باید بیات شود. شعر برایش اینگونه نبود اما داستان را بارها و بارها در گذر سالها دوباره میخواند و نظر میخواست و اصلاح میکرد. در چندین ورسیون مینوشت. همین داستان شب سهراب کشان در چند ورسیون نوشته شد. یکی خیلی ساختار مدرنی داشت.
شاهنامه روی میز باز است و رستم از شاهنامه میآید بیرون و سوار پورشه میشود و برای مبارزه با سهراب به پیست اتومبیلرانی میرود. اما این داستان را کنار گذاشت در پی رنگ دیگری مدیر مدرسه از شاگردان میخواهد که رستم و سهراب را نمایش دهند. دانش آموزی که نقش رستم به او داده شده میرود خانه و گریه میکند و میگوید:” من نمیخواهم رستم باشم، یه کاری بکن که من دوست خودم را نکشم”. تا رسید به همین نسخه از شب سهراب کشان .
اصرار دارم که بگویم هنرمندان جوان عجله ای در چاپ آثار خودشان نداشته باشند. هنرمند ضمن خلق اثر متوجه نیست که آیا دارد یک اثر معمولی میآفریند یا شاهکار.
نجدی از نظر سبک نوشتاری، در هیچ قالبی نمیگنجید. در داستان کوتاه شما میدان مانوور ندارید، زمان اندک است. او در داستانهایش اصول داستان نویسی را رعایت نمیکرد بلکه بدعت گذاری داشت. در داستان های نجدی همه چیز در حال حرکت است. ذهن سیالی داشت که با کلمات بازی میکرد. کتاب برادران کارامازوف تاثیر عمیقی روی بیژن داشت تمام مدت در خانه راه میرفت و میگفت؛ دیمیتری واقعا ؟!
در داستان های نجدی همه چیز در حال حرکت است. ذهن سیالی داشت که با کلمات بازی میکرد. کتاب برادران کارامازوف تاثیر عمیقی روی بیژن داشت تمام مدت در خانه راه میرفت و میگفت؛ دیمیتری واقعا ؟!
داستان هایش را برایم پاراگراف به پاراگراف میخواند و نباید هیچ داستان یا فیلمی را به خاطر من میآورد.
وی با اشاره به این که نگاه به مرگ و مواجهه با آن موجب می شود که نسبت به زندگی تجدید نظر کنیم افزود: برای بیژن مرگ پدر، نه جسدی نه گوری، نه نشانی، فقط خبر مرگ یک حادثه بزرگ بود.
وی در مورد نقش خود در آثار نجدی با اشاره به افسانه ایکاروس افزود: من آنقدر به بیژن نزدیک بودم که خودم را فراموش کرده بودم. اما تمام ذهنیت خوابها و رویاهایم را برایش بازگو میکردم. بیژن داستان را پارگراف به پاراگراف مینوشت و برای من میخواند و میگفت اگر قبول داری ادامه بدم .شرط ادامه، پذیرفتن من بود .
پایان بندی هایش را با من در میان میگذاشت. نمیخواست تحت تاثیر نویسنده ای باشد و صحبت ما هنگام صرف غذا ادبیات مدرن بود. من داستان میخواندم و آنها را برایش بازگو میکردم. یک بار از او پرسیدم من کجای این ماجرا هستم؟ پاسخ داد؛ من هر کجای پلکان ادبیات قرار بگیرم دست تو در دستان من است.
همسر نجدی در خصوص این که زیستن با یک هنرمند چه ویژگیهایی دارد گفت: زندگی با هنرمندی که تمام مدت در حال خلاقیت است، قابل پیش بینی نیست و زندگی با چنین فردی بسیار مشکل است. همسر و فرزندان باید پا به پای محور اصلی خانه حرکت کنند. من در خانوادهی تحصیلکرده ای بزرگ شدم و نگاه روشنی داشتم ولی وقتی با بیژن ازدواج کردم مرتب در حال آموختن بودم. حتی هنگام پختن غذا.
برای این که با یک هنرمند مرد یا زن زندگی کنید حتما باید پا به پای او اطلاعات و دانستگیهایتان را بیافزایید مخصوصا در حوزهای که همسرتان در آن فعالیت دارد تا با کسب اطلاعات و اشراف حرفی برای گفتن داشته باشید. باید مدام مطالعه کنید و به روز باشید.
من هم باید پا به پای بیژن پیش میرفتم و برای من هم جذابیت داشت . خانواده من نیز اهل مطالعه و فرهنگ بودند. من متولد ۱۳۲۵ اردبیل هستم. پدر و مادرم هر دو اردبیلی هستند. خانوادهام وقتی دو سالم بود به بندرانزلی مهاجرت کردند. تا کلاس ششم در بندرانزلی زیستم و هنوز صدای صیادان را در زمان شورش دریا به یاد دارم. برادرانم پرویز و پوروین محسنی آزاد دوستان بیژن بودند و او به خانهی ما رفت و آمد داشت و در همین دیدارها بود که با هم آشنا شدیم.
وی در مورد این که اگر نجدی زنده بود آیا به جز یوزپلنگان کتاب دیگری را منتشر میکرد یا نه تصریح کرد: یک هنرمند اگر نخواهد آثاری از خودش باقی بگذارد آنها را از بین میبرد، آثار باقی مانده بار مسئولیت عظیمی را بر دوش کسی که میماند میگذارد و بیژن وکالت همه چیز را به من داد . اما من حق این را نداشتم که یک ویرگول را این ور آنور کنم. من نمیدانستم کدام یک از این آثار منتشر شده پس از مرگ نجدی باب سلیقه وی بود که چاپ کند یا نه، اما هدف من این بود بتوانم کارهای باقی مانده اش را جفت و جور و ویرایش کنم و به چاپ برسانم. حالا ممکن است باب سلیقه برخی نباشد و بگویند اگر زنده بود این را چاپ نمیکرد و ممکن است بگویند دریغا اگر چاپ نمیشد.
مثلا بنظرم حیف بود که «سرخپوستی در آستارا» چاپ نشود. چون داستان بسیار زیبایی است. من بدون دخل و تصرف حتی کوچکترین واو آن را منتشر کردم.
نجدی بیست دقیقه به هشت صبح چهارم شهریور بی هراس از مرگ، چشم در چشم مرگ با زندگی وداع کرد.
محمود رنجبر: اگر بخواهند در باب داستان نویسی معاصر سخنی بگویند نمیتوان از نام نجدی به راحتی گذشت. جریان سیال ذهن بعنوان یکی از شگردهای داستان نویسی معاصر در آثار نجدی وجود دارد.
جریان سیال ذهن در آثار نجدی
رییس پژوهشکده گیلان شناسی دانشگاه گیلان نیز در این مراسم در خصوص ویژگی کارهای بیژن نجدی گفت: آثار نجدی مملو از شگردهای داستان نویسی است. بی تردید اگر بخواهند در باب داستان نویسی معاصر سخنی بگویند نمیتوان از نام نجدی به راحتی گذشت.
«محمود رنجبر» دانشیار گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه گیلان بیان کرد: جریان سیال ذهن بعنوان یکی از شگردهای داستان نویسی معاصر در آثار نجدی وجود دارد.
وی با اشاره به داستان «گیاهی در قرنطینه» اظهار داشت: گیاهی در قرنطینه داستان تقابل سنت و مدرنیته است. داستانی است که مفاصل نمادین ریاضی در آن وجود دارد.
این استاد دانشگاه گیلان خاطرنشان کرد: آثار نجدی در پایان نامه های دانشجویان جایگاه خاصی دارد ولی هنوز شگردهای وی جای کار بسیار دارد و این نشستها میتواند در تحقیقات پیرامون آثار وی کمک کنند.
حق همسران فرهیختگان باید ادا شود
مسئول خردسرای فردوسی گیلان بعنوان یکی از بانیان اصلی برگزاری این مراسم گفت: آنچه مسلم است «زنان با یک دست گهواره را تکان می دهند و با دست دیگر جهان را » و خانم پروانه محسنی آزاد مصداق بارز این جمله است.
ایشان یک پای ثابت آثار نجدی بوده و جامعه فرهنگی آنگونه که باید حق ایشان را ادا نکرده و خواستیم این بار همسر بیژن نجدی از خودشان صحبت کنند و این که چه اتفاقی افتاد که نجدی به این جایگاه رسید و یادمان باشد این که می گویند در پشت هر مرد موفق زنی پرتلاش هست واقعا حقیقت محض است.
«زهرا روحی فر» سخنان خود را با این بخش از شعر فردوسی بزرگ خاتمه داد:
نجناندت کوی آهن ز جای یلان را به مردی تویی رهنمای
ز مرد خردمند بیدارتر ز دستور داننده هشیارتر
عکس: گیل آرت
نظرات بسته شده است.