دستان هنرمندش آشنای دیرپای ساز و نتهای موسیقیست. «منوچهر ویسانلو» وقتی مینوازد زمین و زمان انگار آکنده میشود از آواز پرندگانی که از بهشت آمدهاند. بسیاری از اهالی شهر او را تا همین حد میشناسند که بسیار خوب مینوازد و سالها به هنرجویانش نواختن آموخته است، اما «امین حقره» نویسنده و پژوهشگر گیلانی برای ما و آیندگان با او به گفت وگو نشسته و ماحصل این پرسش و پاسخ، اثری است با نام «آقای هنر» که در قالب مجموعه کتابهای تاریخ شفاهی گیلان به همت حوزهی هنری گیلان و از سوی نشر فرهنگ ایلیا انتشار یافته تا گفتوگویی خواندنی با این هنرمند برجسته که قسمتی از حافظه تاریخی موسیقی گیلان است، در جهان کتابها باقی بماند. حقره در مقدمهای که بر کتاب نوشته یادآور شده است که موسیقی ایرانی از گذشته تا امروز، در همه جا و همهی گونهها، عموما بر محوریت آوازخوانان استوار بوده و باز متذکر شده که تاریخ موسیقی ایرانی متاسفانه پر است از نام های خوش بینشان مانده و چهرههای درخشان به محاق رفته ! وی در این دیباچه راوی درد پنهان ماندن اهالی پشت صحنهی موسیقیست؛ اما به عقیدهی او در این میان «منوچهر ویسانلو» در عرصهی موسیقی گیلان یک استثناء است و با این که وی همهی عمر، پسِ پرده نشسته اما خودش، هنرش و خاطرش را به حافظهی تاریخی هفتاد سالهی یک قوم شناسانده است. این پژوهشگر نوشته است: رشک برانگیز است که آوازه نام این سیمای بیبدیل و گوهر پرفروغ موسیقی شمال، دهههاست در هر کجای این سامان، پیوسته و به مهر، بلند و بی انقطاع شنیده میشود. که اگر این گونه است از آن روست که رفته و مانده عمرش را بیمنت و به شوق، دور از هیاهوی شهرت و آفاتِ منیّت و اندیشه مصلحت، هزینه خواسته قلبش برای موطنش کرده است: «نشر درستِ هنر و ثبتِ هنر درست». ویسانلو ۱۷ اسفندماه سال ۱۳۱۰ در محلهی شاهکوچهی انزلی چشم به جهان گشود. این هنرمند برجسته با آوای خوش سازش شناخته شده و میدانیم که همواره معلم بوده است، روزگاری زیر سقف مدارس انزلی درس نقاشی می داد و بعدتر تعلیم نواختن بخشی از زندگیاش بوده است. و اما حق ره در مقدمهی این کتاب از ساحت دیگر زندگی ویسانلو یاد کرده که سازندگی است. وی این سازندگی را در سه سطح معلمی، خلاقیت و سازماندهی جلوهگر دانسته است. و در شرح همین موضوع سازماندهی مواردی چون بنا نهادن اولین کانون هنر انزلی همراه با یاران دور و دیر دههی بیست، رهبری ارکستر رادیو رشت از دههی سی، سازماندهی شورای شعر و موسیقی رادیو در دههی چهل و تلاش برای حفظ و اشاعهی موسیقی با بنیان نهادن شورای موسیقی گیلان در ادارهی جوان ارشاد بعد از روزهای عسرت و خاموشی دههی شصت را برشمرده است. مخاطبان با خوانش «آقای هنر» روانهی ابتدای زندگی ویسانلو میشوند؛ داستان زندگی کودکی که همراه با همکلاسیهایش پنهانی به تماشای مجسمههای قشنگ بلوار میرفتند، مجسمههایی که آب از دهانشان فواره میزد. عبور و مرور پرشکوه کشتیها و رفتار بد روسها با آوارگان لهستانی در انزلی هم از جمله روایتهایی ست که خوانندگان کتاب را به تماشای انزلی از پنجرهی نگاه ویسانلو در سالهای دور میبرد.
از دیوار همسایه تا مدرسه
داستان قد کشیدن نهال موسیقی در جان و جهان استاد ویسانلو بسیار شنیدنی است. او تعریف میکند که چگونه در کودکی، همسایهی دیوار به دیوار، ویولن می نواخت و او از پشت دیوار گوش میایستاد و زار زار گریه میکرد. او میگوید: اصلا هیچ کس نمیتوانست بفهمد که من چرا گریه میکنم! آن قدر صدای ویولنش در من موثر بود که با خود میگفتم؛ میشود یک روز بیاید که من هم مثل او ویولن بزنم؟ این انگیزه برایم بود تا این که کلاس چهارم«مارتیک داویدیان» معلم سرود و موسیقی ما شد. ویسانلو در بخشی از اظهاراتش یادآور شده است: گرایش من به موسیقی، جدای از مسئله وراثت، از همین کلاس چهارم ابتدایی شکل گرفت.
دارالیتامی که از موسیقی نشان داشت
ویسانلو پیش از ورود به دبیرستان نخستین سازش را خودش ساخت. ویولنی که بدنهاش از تخته سهلا ساخته شده بود اما برای او همین کافی بود تا با سعی و تلاش پیش برود. وی در قسمتی از این مصاحبه یادآور شده است: آن وقتها کلاس موسیقیای در انزلی نبود. تنها مرجع موسیقیای که ما داشتیم همان پرورشگاه شهرداریِ وقت بود که به آن دارالیتام میگفتند. دارالایتام دسته موزیکی داشت با حدود ۳۵-۳۰ نفر نوازنده نوجوان و جوان که اکثرشان بچههای همان پرورشگاه بودند.
کانون هنر انزلی
کانون هنر انزلی سال ۱۳۲۹ با پیشنهاد نقی خرسندیان و همکاری منوچهر ویسانلو و تنی چند از هنرمندان تشکیل شد و فعالیتشان بدانجا رسید که بطور مستقل غیر از انزلی در شهرهای دیگر استان نیز کنسرت برگزار میکردند و اجرای تئاتر داشتند. روایت ورود «فرامرز دعایی» به رادیو هم از خواندنی های این کتاب است. ویسانلو در این باره گفته است که خاطرم است حوالی سالهای ۴۵-۴۴ یک روز جوان ریزهمیزهای آمد محل کارم در رادیو گفت: من فرامرز دعایی هستم. گفتم: «چه کار بلدی؟» گفت: « هم کمی ویولن بلدم. هم آواز میخوانم. هم شاعرم و هم آهنگساز!». گفتم:«آووو! تو یک شبه همه راهها را رفتی که آقا! اینها را از کجا یاد گرفتی؟! مگر میشود؟ تو سن و سالت گواهی نمیدهد که این همه ادعا داری؟!» آن وقت ۱۵-۱۴ سالش بود. گفت:«خب! شما امتحان کنید آقا!». گفتم:«پس حالا یک قطعهای برای ما بخوان». گفت:« هر چه که میخوانم آهنگش مال خودم است. شعر هم مال خودم است!». بعد خواند و دیدم عجب صدای تاثیرگذار و دردمندی دارد! حقره پژوهشگر حوزهی فرهنگ و هنر است و گفتو گویی که ترتیب داده، سبب شده تا این اثر هم از منظر تاریخی و فرهنگی هم از لحاظ فعالیتهای شکل گرفته درعرصهی موسیقی گیلان و اوضاع و احوال موسیقی پس از پیروزی انقلاب، دادههای ارزشمندی برای مخاطبان داشته باشد. این کتاب همچنین دربرگیرندهی روایتهای خواندنی از همکاری ویسانلو با هنرمندانی چون احمد عاشورپور، اکبر حقکردار، ایرج، دکتر استعلامی، مرتضی حنانه، تیمور گورگین و … است. گفتنی است که بخش دوم این اثر نیز به نسخههای اصلی از پارتیتورها و متن ترانهها به خط استاد ویسانلو و همچنین تصاویری از ایشان اختصاص یافته است.