از سپردن بچه‌ها به بهزیستی تا آرزوی نان و ماست

10 روایت‌ از فقر حاشیه‌نشینان رشت؛

0 691

یک؛ درآرزوی جا و غذای گرم

«دست بچه‌هایم را گرفتم و به سمت ساختمان بهزیستی رشت راه افتادم تا پس از ۱۷سال جان کندن جگرگوشه‌هایم را به بهزیستی بسپارم. همچنان مِهر مادری دارم. به خاطر همین می‌خواهم بچه‌هایم در جای خشک بخوابند و حداقل یک وعده‌ی غذایی‌شان گرم باشد.»

همسر لیلا از حدود ۱۵ سال پیش درگیر اعتیاد شد. با وجود آنکه مراجعات همسرش به خانه طی این‌ سال‌ها اندک بود و مسئولیتی در قبال او و فرزندانش نداشت اما از زمان درخواست طلاق تا صدور حکم حدود یک دهه از عمرش گذشت.

دو؛ خبری از نان و ماست نیست

دخترم را به سوپرمارکتی در حوالی «سلیمانداراب» رشت فرستادم تا یک ماست لیوانی بگیرد و بچه‌هایم ناهار نون و ماست بخورند اما صاحب سوپرمارکت به دخترم گفت به مادرت بگو بدهی‌هایتان آنقدر زیاد شده که دیگر نسیه نمی‌دهم. فکر می‌کنم با وجود شوهر درگیر اعتیاد من هم چیزی جز مرگ برای هدیه دادن به بچه‌هایم ندارم.

همسر عاطفه سال‌هاست درگیر اعتیاد است اما تا پیش از شیوع کرونا او درآمدهای اندکی از مشاغل موقت داشت که کرونا آن‌ها را هم نابود کرد.

سه؛ کابوس کرایه‌خانه

 روز و شبم به مرگ فکر می‌کنم؛ کرونا که آمد تعداد کسانی که برای نظافت منزل‌شان با من تماس می‌گیرند بسیار کم شده و کرایه خانه‌ام مدام عقب می‌افتد و ماه‌هاست کابوسم ریختن وسایلم توسط صاحب خانه در وسط «ماهی‌روخان» رشت است. هوا هم سرد شده و دخترم نه کفش مناسبی دارد و نه کاپشن.

چهار؛ پسر بیمار در خانه بدون آب و گاز

پسرمان فقط ۸ سال دارد اما هر دو کلیه‌اش از کار افتاده است و در حال دیالیز هستیم.چرا؟ چون درآمدمان بسیار کم بوده و سرپناه قدیمی و نمور ما در «سیاه اسطلخ» آب لوله‌کشی و گاز ندارد و مریضی پسرم به خاطر رطوبت رشت و استفاده از آب آلوده چاه تشدید شد و حالا به شمارش روزهای عمر کوتاهش نشسته‌ایم.

پنج؛ در آرزوی مرگ

 همسرم به خاطر مواد مخدر چند سالی است به زندان افتاده و حالا یک پسرم که در آستانه نوجوانی است در راه پدرش قدم گذاشته و نان شب و هزینه تحصیل پسر دیگرم را هم نمی‌توانم تامین کنم. جوانم اما واقعا بدون پول و مهارت در محله «جماران» چه کاری از دستم برمی‌آید؟ اگر می‌دانستم با خودکشی مشکلاتم تمام می‌شود می‌رفتم در حیاط مسجد روستایمان خودم را چال می‌کردم.

شش؛ صیغه‌های کارگشا

 بیشتر جاهایی که برای کمک گرفتن و کار می‌روم یا می‌گویند امکانش نیست و برخی مردان هم حل مشکلاتم را به هم‌خواب شدن و در شکل محترمانه‌اش منوط به صیغه‌های کوتاه مدت می‌کنند. اوقات زیادی در اتاق تاریک خانه‌ام در «ولکس» با خودم می‌گویم کاش بمیرم شاید در آن دنیا بفهمم که به خاطر کدام گناه باید چنین تقاصی پس بدهم.

هفت؛ دختر۱۰ ساله در مسلخ خانواده معتاد

 پدر، مادر و خواهر ساکن در محله‌ی «آسایش» درگیر اعتیادند و خمارتر از آنند که متوجه شوند دختر ۱۰ ساله خانواده هفته به هفته در کلاس‌های مجازی، شرکت نمی‌کند و کامنت‌هایی که برای عکس‌های نیمه عریان خواهرش در اینستاگرام می‌نویسند را جذاب‌تر از درس خواندن می‌داند…

هشت؛ دعوا بر سر نخواستن بچه‌ها

از دختر و پسر شانس نیاوردم؛ دو پسر و یک دخترم درگیر مشکلات اعتیاد و طلاق شده‌اند و حالا روزهای پیری‌ام در «دارسازی» مسوولیت سه نوه رها شده‌ی بچه‌های نااهلم با من است.به خاطر ترس از آینده‌ی نوه‌هایم که به خاطر نداشتن گوشی از تحصیل هم دور مانده‌اند حتی نمی‌توانم آرزوی مرگ کنم.

نه؛ از کدام آینده می‌گوییم

 پدر درگیر اعتیاد شد و مادر بعد از جدایی ازدواج کرد و فرزند رها شد جایی بین اتاقک خاله و پدربزرگی که هزینه خوراکش را از راه جمع‌آوری ضایعات تامین می‌کند. پسر از ۸ سالگی و بعد از ازدواج خاله، در « آج بیشه» کنار پدر معتادش روزگار می‌گذراند. انتظار شرایط حداقلی برای این کودک در کنار چنین پدری طبیعتا خیال‌بافی است.

دَه؛ کرونا نانِ ۵فرزندم را بریده

 مادر حدودا ۴۰ ساله است و ۶ فرزند به دنیا آورده است. می‌گوید یکی از بچه‌هایم قبل از دو سالگی فوت شد و یکی از دخترانم هم درگیر بیماری است. روزی نیست که برای هزینه خوراک  ۵بچه‌ی پنج تا ۱۵ ساله به گریه نیافتم. همسرم هم کارگر روزمزد است و هرروز به امید کارگری از «نخودچر» به «دانای علی» می‌رود تا شاید کسی دنبال کارگر بیاید. اما بعد از کرونا هفته‌ای دو روز هم خبری از کار نیست.

این زخم‌ها باعث قوی‌تر شدن نمی‌شود

 روایت‌های برشمرده زندگی و زمانه شماری از زنان سرپرست خانوار و خانواده‌های درگیر مشکلات مالی و اعتیاد ساکن در حاشیه‌ی رشت است. لیست روایت‌های از این دست، بلند و دلخراش است.

بیش از ۱۰ سال است با همراهی تعدادی از دوستان داوطلب فعالیت‌های اجتماعی و شهروندانی که به موسسه غیردولتی «امیدِ گیل» اعتماد دارند تلاش می‌کنیم کمی از رنج‌های زنان سرپرست خانوار و فرزندان‌شان در رشت را با مشاوره، کمک‌های غذایی و تحصیلی کم کنیم.

طبیعتا در این سال‌ها با مشاهدات و روایت‌های ناراحت‌کننده، دلخراش و تکاندهنده زیادی مواجه شده‌ایم.

اما آنچه طی یک سال گذشته نگرانی‌های ما را بیش از هر زمان دیگر افزایش داده عمیق‌تر شدن زخم‌های خانواده‌های نیازمند و عموما تَک‌سرپرست بواسطه بزرگ‌تر شدن بحران اقتصادی در ایران است.

وقتی به سازمان بهزیستی و کمیته امداد به عنوان دو نهاد حمایتی بزرگ اعتراض می‌شود، از لیست بلند و چند هزار نفری که مورد حمایت‌شان است صحبت می‌کنند و درخواست‌های هزاران زن و مرد گریان که از آن‌ها کمک‌های حداقلی خواسته‌اند را مقابل‌مان می‌گشایند.

سرابِ مهاجرت به رشت

 شمار زیادی از خانواده‌های مورد اشاره سرپرست‌هایی بدون مهارتند و برخی کشاورزانی هستند که به علت کم آبی و قیمت پایین خرید محصولات‌شان با امید شرایط بهتر از روستاهای استان‌های اطراف گیلان راهی رشت شده‌اند. شهری که طبق اعلام مرکز آمار از سال ۹۵ به این سو یکی از سه مرکز استان مهاجرپذیر ایران بوده است. همه‌ی مهاجران دارای درآمد حداقلی نیستند و برخی از آن‌ها بعد از ورود به مرکز استان گیلان در می‌یابند که قدم به یکی از گران‌ترین شهرهای ایران گذاشته‌اند و صاحب شدن یک آلونک در رشت را باید آرزویی دست نیافتنی بدانند.

در نتیجه در ساختمان‌هایی غیراستاندارد ساکن می‌شوند و برخی هم در غیاب نظارت شهرداری رشت با خلاف‌سازی‌ روی زمین‌های نسقی و کشاورزی در حاشیه شهر، سازه‌هایی با حداقل‌ استاندارد بنا می‌کنند. ساختمان‌هایی که تا مدت‌ها بعد از شروع زندگی این افراد فاقد آب و برق و گاز است و اداره‌های مسوول این خدمات با گذشت مدتی چاره‌ای جز دادن این امتیازات به افراد برشمرده ندارند.

سال‌های گذشته بعضی از مردان این خانواده‌ها، گاری به دست گرفته و مشغول جمع‌آوری زباله‌های خشک در رشت شدند و برخی دیگر به خیل بیکاران فصلی و کارگران روزمزد شهر اضافه شدند. هرچند پیدا کردن شغل و آوردن نانی بر سفره خانواده برای این مردان دشوار بود اما پیدا کردن و کام گرفتن از شیره، شیشه، تریاک و هروئین آسان‌تر از کسب مهارت‌های جدید بود. مردانِ معتاد، کارت بانکی یارانه نقدی خانواده‌ که عموما به خاطر بدهی در گرو سوپرمارکت محل بود را پس گرفتند. درد خماری اهمیتی به گرسنه ماندن زن و فرزندان نمی‌دهد در نتیجه کارت بانکی باید در گرو فروشنده موادمخدر می‌رفت.

بعضی از زنان سرپرست خانواده هم علی رغم آنکه تحت پوشش سازمان بهزیستی و یا کمیته امداد هستند اما امکان دریافت یارانه نقدی خود و فرزندان‌شان را ندارند. پاسخ‌ ارگان‌های مرتبط برای چرایی و حل نشدن این مشکل هم در نوع خود عجیب است.

زنان سرپرست خانواده در اداره‌های مربوطه باید پاسخگوی این سوال کارمندان باشند که مثلا چرا ۱۰سال قبل، سرپرست خانواده فرم‌های ثبت‌نام مربوط به یارانه نقدی را تکمیل نکرد. توضیح زن سرپرست خانواده درباره اینکه همسرش در آن‌روزها درگیر اعتیاد بوده و سال‌هاست وجودش برای خانواده مُرده و چند سالی هم از طلاق آن‌ها می‌گذرد تاثیری در برقراری یارانه نقدی این زنان و فرزندان‌شان ندارد. ۴۵هزار تومان یارانه نقدی برای تعدادی از مردم ایران دستمایه شوخی و طنز است اما وقتی از عمق فقر این خانواده‌ها برای پرداخت قبض گاز و برق و آب و خرید نان اطلاع داشته باشیم، تلاش آن‌ها برای دریافت یارانه قابل درک می‌شود.

فرزندآوری؛ عادتی که ترک نمی‌شود

 براساس تجربیات سال‌های اخیرمان مشاهده کرده‌ایم که علی‌رغم نامناسب بودن وضعیت معاش این قبیل خانواده‌ها، عادت فرزندآوری آن‌ها ترک نمی‌شود. تعدادی‌شان وقتی در خماری مواد مخدرند حتی بر سر جنسیت فرزند در شکم زن با همسر خود درگیری‌هایی دارند و زن را بواسطه به دنیا آوردن دختر سرزنش می‌کنند. در این خانواده‌ها بود و نبود نان اهمیتی ندارد و زن باید چند فرزند به دنیا بیاورد تا بین آن‌ها یک یا چند پسر هم وجود داشته باشد. وقتی با این پرسش مواجه می‌شوند که شخصا با جنسیت مرد برای خودت، خانواده و جامعه چه کرده‌ای تشر می‌زنند و عربده می‌کشند.

«وقتی اولین فرزندتان را به دلیل فقر مالی و با کمک مددکاران از بیمارستان به سرپناه کوچک‌تان آوردید چرا برای سومین و چهارمین بار صاحب فرزند شدید بدون آنکه در وضعیت کار و درآمدی‌تان تغییری بوجود آید؟» درمقابل این پرسش و یا تلاش برای ایجاد حس مسوولیت و فرهنگ‌سازی برای فرزندآوری مسوولانه هم اگر عصبانی نشوند، فقط نگاه می‌کنند و یا می‌گویند «خدا بزرگ است و هر که دندان دهد، نان دهد.»

دغدغه آینده فرزند؛چیزی در حد هیچ

 در بین اکثر خانواده‌های درگیر اعتیاد، دغدغه آینده فرزند در حد هیچ است. اگر فرزند خوش‌شانس باشد و مادر یا یک عضو آگاه در خانواده داشته باشد تلاش می‌کند از طریق موسسات مردم نهاد زمینه ادامه تحصیل فرزندانش را فراهم کند. چون صدور حکم طلاق و تحت پوشش قرار گرفتن این زنان از سوی بهزیستی و کمیته امداد به چند سال زمان نیاز دارد.  مستمری ماهیانه‌ای هم که بعد از چند سال رفت و آمد و گذشتن از هفت خان نهادهای حمایتی مانند بهزیستی و کمیته امداد برای این زنان واریز می‌شود ماهیانه ۱۷۰هزار تومان است و به ازای هر فرزند حدود ۱۱۰ هزار تومان به این رقم اضافه می‌شود. این درحالی است که در حال حاضر اجاره یک سرپناه نمور با کمترین امکانات زندگی، در مناطق حاشیه‌ای رشت با ودیعه ۱۰میلیون‌تومانی بیش از ۵۰۰هزار تومان است.

توانمندسازی زنان سرپرست خانوار هم سال‌هاست با اجرای طرح‌های مختلف در کمیته امداد و بهزیستی در حال اجراست که آخرین ایده‌ی اجرایی در کمیته امداد، نظام راهبری شغلی و در بهزیستی تشکیل گروه‌های همیار زنان سرپرست خانوار است. اما اگر بدانیم که یک سوم کل بیکاران کشور مخاطب کمیته امداد هستند اما در سال ۹۸ تنها نیم درصد از منابع بانکی، در اختیار این نهاد قرار گرفت، متوجه می‌شویم که چرا علی رغم تلاش‌ها این دو نهاد، هنوز توانمندسازی و ایجاد شغل و افزایش مهارت به موارد اندک خلاصه می‌شود.

هرچند برخلاف سال‌های گذشته آموزش‌های کارآفرینی و کسب و کار بیشتر از گذشته برای این قبیل زنان اجرایی می‌شود اما گاهی برای زنان بیسواد و کم سوادی که در مواردی قادر نیستند به زبان فارسی صحبت کنند قبول پیشنهادات شغلی در قبال پرداخت ۱۰یا ۵۰میلیون تومان وام و حذف شدن از دریافت مستمری ماهیانه غیرقابل قبول است.چون آن‌ها معتقدند در شرایط پرریسک اقتصادی این روزهای ایران، وقتی کاربلدترین افراد هم درمانده شده‌اند آن‌ها چگونه می‌توانند با قبول بدهی بانکی که برایشان کلان حساب می‌شود نانی بر سفره بچه‌هایشان ببرند.

تعدادی از فرزندان این خانواده‌ها هم که پیش از این با کمک‌های گاه و بیگاه موسسات خیریه و فعالان مدنی و مدیران و معلمان با حضور در مدرسه رویای تغییر اوضاع‌شان را داشتند از بهمن ماه سال ۹۸ بعد از شیوع ویروس کرونا شانس شنیدن صدای معلمان‌شان را هم از دست داده‌اند. چون امکانات حضور آنلاین در کلاس‌های درس را ندارند.

روزگار تیره زنان سرپرست خانوار

 طبق آمارهای رسمی بیش از ۸۷هزار زن سرپرست خانوار در استان گیلان تحت پوشش کمیته امداد و بهزیستی قرار دارند. آماری که به نسبت جمعیت، گیلان را در زمره ۱۰ استانی قرارداده که تعداد زنان سرپرست خانوارش از میانگین کشوری بالاتر است.

براساس بررسی‌های میدانی صورت گرفته طی یک سال گذشته بین چند دَه زن سرپرست خانوار در مناطق حاشیه‌ای رشت، وضعیت آن‌ها از نظر معیشت و تحصیل فرزندانشان در تیره‌ترین روزهای ممکن خود قرار دارد.

از آنجایی که تعداد فرزندان در این خانواده‌ها از میانگین خانواده‌های عادی جامعه هم بیشتر است طبیعتا احتمال دانش‌آموزان بازمانده از تحصیل به دلیل نداشتن ابزارهای ارتباطی مانند موبایل،تب‌لت و لپ تاپ در میان این قشر افزایش قابل توجهی دارد.

شیوع ویروس کرونا باعث شده است که این کودکان و نوجوانان ساکن در مناطق حاشیه‌ای با امکانات اندک فرهنگی و ورزشی اما پُر از آسیب‌های اجتماعی و الگوهای رفتاری نامناسب بیش از گذشته متحمل آسیب‌ ‌شوند.

در حالی که به نظر می‌رسد برنامه، بودجه و اراده‌ی لازم برای بهبود وضعیت این زنان و کودکان از سوی مسوولان امر وجود ندارد اما لازم است هشدار داده شود که در صورت ادامه این روند و شکاف عمیق اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی، شهروندانی هم که با زحمت در حال گذران زندگی خود هستند می‌توانند به قربانی‌های در تیرس برخی حاشیه‌نشینان تبدیل شوند. رانده‌شدگانی که در تمام عمر خود طعمی جز تحقیر و فلاکت نچشیده‌اند.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.