بلوغ سیاسی در پروسه صدساله؛

امضای یک فرمان تاریخی بدون ذکر «مشروطه»

0 ۱۸

انقلاب مشروطه در ایران، هرچند در قالب جریانی سیاسی و اجتماعی در ۱۴ مرداد ۱۲۸۵خورشیدی به‌ثمر نشست، اما در حقیقت حرکتی فرهنگی در تاریخ ایران به شمار رفته و تاثیرات عمیق بر فکر و فرهنگ ایرانیان برجای نهاد. مشروطیت نتیجه اجماع قدرت‌های جهانی جهت محدود نمودن ایران و یا کاستن قدرت شاه ایجاد نشد، بلکه نتیجه فرایندی بود که سرانجام با صدور فرمان مشروطیت در ایران به نتیجه رسید. با آن‌که فرمان مشروطه در ۱۴مرداد ۱۲۸۵ و توسط مظفرالدین شاه امضا شد، اما چنین انقلابی که منجر به کاهش اختیارات شاهی می‌شد- که خود را سایه خدا در زمین می‌دید- پروسه طولانی را طی کرد.

 

«عباس پناهی»، دانشیار گروه تاریخ پژوهشکده گیلان‌شناسی دانشگاه گیلان، معتقد است؛ آنچه به‌نام «فرمان مشروطیت» می‌شناسیم که در آن اختیارات لازم برای تشکیل مجلس اول فراهم می‌شود، در آغاز واژه‌ی مشروطه ذکرنشده و مظفرالدین شاه، فرمانی را امضا کرد که فاقد این واژه بود و در نتیجه فشار آزادی‌خواهان مجبور به نام‌بردن این واژه شد.

 

محمدعلی شاه نیز که به عنوان یکی از نخستین شاهان عصر مشروطه به‌شمار می‌رود، از همان‌روز نخست کسب عنوان شاهی، با مشروطه‌خواهان بنای ناسازگاری گذاشت اما در اثر فشار آزادی‌خواهان، مجبور شد استبداد مطلقه را به نفع نظام مشروطیت تغییر دهد. او همواره بر این باور بود که نیاکانش ایران را به قضبه‌ی شمشیر از آنِ خود کرده‌اند و او نیز با شمشیر در کفِ قدرت خود نگاه خواهد داشت.

 

این مورخ معتقد است؛ پروسه تاریخی که از دوره فتحعلی‌ شاه قاجار آغاز شد، در نتیجه تلاش‌های یکصدساله منورالفکران ایرانی سرانجام در دوره مظفرالدین شاه به‌بار نشست.

 

از نظرگاه وی انقلاب مشروطه، فصلی نوین در حیات فکری و فرهنگی ایران ایجاد نمود و در نهایت موجب تولد دموکراسی در ایران و مبنا قرار داده شدن اراده مردم در اداره کشور شد. مشروطه علاوه بر زمینی‌نمودن قدرت، هاله قدسی شاهان را از آنان زدود و قدرت آنان را نتیجه اراده مردم دانست. این دستاورد در تاریخ فکری ایران بی‌سابقه بوده است.

 

در سالروز صدور فرمان مشروطه با دکتر پناهی پیرامون ریشه و بستر چنین حرکتی گفت وگویی داشتیم تا ببینیم چرا مشروطه از نظر تا عمل فاصله داشت اما توانست دستاوردهای مدرن را در ایران به جاگذارد.

 

***

 

پیرامون بستر شکل‌گیری یک جریان فکری جدید، پیش از صدور فرمان مشروطه بیشتر توضیح دهید؟
ریشه این تحولات فکری را باید از ابتدای دوره قاجار و در زمان فتحعلی‌ شاه جستجو کرد. ایرانیان پس از آگاهی از ضعف خود با شتابی روزافزون با مبانی دموکراسی غربی آشنا شده و به این نتیجه رسیدند که ریشه تمامی عوامل و موفقیت اروپاییان در ایجاد حاکمیت قانون و عامل واپس‌ماندگی ایرانیان، فقدان نظام قانونی در ایران است. در نتیجه تحول‌خواهی در ایران را می‌توان به عنوان آغاز تغییرات به‌شمار آورد.

 

با به توپ‌بستن مجلس، سد ترویج اندیشه مدرن شکسته شد. مشروطه به حاکم قدرقدرت فهماند که هرزمان منافع مردم لحاظ نشود، خود مردم او را حذف خواهند کرد

 

با رواج صنعت چاپ، روزنامه‌ها، نهضت ترجمه و دیگر محصولات فرهنگی، آگاهی‌های عمومی افزایش یافت. نوگرایان ایرانی تحت تاثیر جریان روشنگری در اروپا، به دنبال ایجاد حاکمیتی ملی و دموکراتیک بودند و پیش درآمد آن، انتشار آثار متعددی در قالب روزنامه، کتاب و ترجمه بسیاری از آثار کشورهای مدرن به زبان پارسی و فرهنگ سیاسی ایران بود. درواقع، انقلاب مشروطه، جوششی بود که تحت‌تاثیر تلاش‌های منورالفکران سرانجام در اوایل سده بیستم م. به بار نشست.

در دوره ناصری، شاهد افزایش دستگاه سانسور، در جهت عدم‌آگاهی اجتماعی مردم ایران هستیم اما این فشار حکومت نیز منجر به توقف رشد آگاهی سیاسی، اجتماعی و فرهنگی مردم ایران نشد. درواقع، نظام اجتماعی ایران که مبتنی بر ارباب و رعیتی بود، مهم‌ترین دلیل نارضایتی مردم علیه حاکمیت قاجار بود.

 

می‌توان گفت، نظام ارباب رعیتی، مدل کوچک شده شاهی بود که خود را ظل‌الله می‌خواند.
نگرش حاکمیت از بالا و ظل‌اللهی فراگیر بود، فرمانروایان مطلق که خود را «ظل‌الله» خوانده و بر تمام ارکان زندگی«رعیت» مسلط بودند، مشروطه این ساز وکار را به شدت تضعیف نمود. در این دوران شاهد ظلم خوانین، وزراء و ماموران حکومتی هستیم و شاه به شیوه حکومت استبدادی مطلقه و از طریق حاکمان ایالتی و یا با گماردن افرادی از خاندان قاجار، هرنوع حرکت اجتماعی را سرکوب می‌کرد و تمامی منابع اقتصادی را در دست داشت.

همین نگاه قَدَر قدرتی، به شاه این حق را می‌داد که تمام منابع کشور را در قالب امتیازات اقتصادی به اروپاییان واگذار نماید، اما به‌جهت این‌که برخی از امتیازهای واگذار شده منافع تُجّار و علما را به‌خطر می‌انداخت، شاهد همکاری این اقشار با روشنفکران هستیم و ایشان برای مخالفت با شاه، در کنار روشنفکران می‌ایستادند. نمونه این همکاری، الغای امتیاز رویتر و تنباکو بود و شاهد نخستین مقاومت منفی مردم ایران علیه حاکمیت استبدادی در طول تاریخ بود.

 

در بررسی تاریخ ادبیات فارسی، هم شاهد تغییرات به لحاظ ساخت و محتوای اشعار هستیم. شاعری که تا پیش از این برای دریافت صله، تلاش می‌کرد به محافل ادبی راه یابد، این بار هنرش را برای به حرکت درآوردن توده‌ها به‌کار می‌بندد. این سیر تحول را چونه ارزیابی می‌کنید؟
مشروطه، با آن‌که تحولی سیاسی- اجتماعی بود، اما از نظر فکری و فرهنگی ریشه‌های عمیقی در جریان‌های روشنفکری‌ اندیشمندان قرن نوزده در اروپا داشت. و بسیاری از ایرانیان اروپا دیده هم‌چون؛ آخوندزاده، میرزا ملکم، مستشارالدوله، میرزاآقاخان کرمانی، طالبوف و غیره با ترجمه آثار متفکران اروپایی و یا با تألیف آثار فکری خود، مفاهیم نوین دموکراسی و قانون‌گرایی را وارد فرهنگ سیاسی و ادبی ایران کردند.

 

در دوره ناصری، شاهد افزایش دستگاه سانسور، در جهت عدم آگاهی اجتماعی مردم ایران هستیم اما این فشار حکومت نیز منجر به توقف رشد آگاهی سیاسی، اجتماعی و فرهنگی مردم ایران نشد. درواقع، نظام اجتماعی ایران که مبتنی بر ارباب و رعیتی بود، مهم‌ترین دلیل نارضایتی مردم علیه حاکمیت قاجار بود

بنابراین، پیش از پیروزی انقلاب مشروطه در ایران، نویسندگان و شاعران فارسی زبان با این مفاهیم آشنا بودند، اما پس از پیروزی مشروطه، شعر را در خدمت جامعه و مفاهیم آزادی و دموکراسی قرار دادند. در حالی‌که تا پیش از آن مشروطه شعر در خدمت حاکمیت قرار داشت. البته ورود‌ اندیشه‌های نو، مبانی فکری سنت‌گرایان را نیز در عصر ناصری تضعیف کرد.

 

در اواخر دوره ناصری و با فوت فتح‌الله‌خان شیبانی و محمودخان ملک‌الشعراء، آخرین حلقه‌ زنجیر شعرای درباری هم برچیده شد. در دوره کوتاه پادشاهی مظفرالدین شاه نیز گویندگان بزرگی برنخاستند و آن‌هایی که در این دوره می‌زیستند، با طلوع مشروطه، به صف آزادی‌خواهان پیوستند. و از این‌زمان به بعد شعر و ادبیات ابزاری جهت آگاهی رساندن به مردم گشت.

 

مشروطه‌خواهان با تصویب قانون به دنبال بهبود زندگی مردم عادی بودند. اما به‌نظر می‌رسد مفهوم «مشروطه» اکنون نیز در فرهنگ سیاسی به خوبی معنا نشده است.
در نوشته‌های محققان تاریخ نو ایران و ترکیه کلمه‌ «مشروطه» معادل «کنستیتیوشن» انگلیسی و یا «کنستیتوسیون» فرانسه و به معنی حاکمیتی است که بر مبنای یک قانون اساسی و نظام پارلمانی بنیاد شده باشد.

جمعی از مشروطه‌خواهان در رشت، سال ۱۲۸۶

 

در ایران، به نظامی اطلاق می‌شود که بعد از انقلاب ۱۲۸۵ ه.ش، به‌وجود آمد و مقرر شد حکومت جدید در ایران، به شرایط قانونی معین و مشخص، محدود باشد. مثلا، عبدالرحیم طالبوف، از روشنفکران این عصر، مشروطیت را به‌معنی قانون اساسی استعمال می‌کند، اعم از اینکه سلطنت موروثی باشد یا دولت جمهوری انتخابی و تصریح دارد که مقصود از «مشروطه» همان «مشروطی بودن» قدرت حکومت است. به عبارت، «مشروطه» و «مشروطی‌بودن» را مترادف معنا کرده است.

 

«مشروطه» و «مشروطیت»، دلالت بر تشکیلات قانونی داشت که در آن حقوق مردم شناخته‌شده، قوا مجزا از هم بوده و اختیار قانون‌گذار، پادشاه و حکومتش محدود می‌شد. در معنای عمومی‌تر؛ هر اقدام سیاسی و اصولی که زندگی مردم را بهبود ‌بخشد.

 

در اوایل سال ۱۳۲۵ ق/ ۱۹۰۷م، اصطلاح مشروطه جهت توصیف ایده‌ها و افکار مشروطه‌خواهیِ ایرانی، به‌کار گرفته شد. طی تحولات سال‌های بعد، اصطلاحات «انقلاب مشروطه» و «سلطنت مشروطه» در مقابل «استبداد» و حکومت «مطلقه» یا «مستقله پادشاهی» مطرح شد.

 

واژه‌ مشروطه نیز هم‌چون بسیاری از اصطلاحات کلیدی آن دوران، از جنبش عثمانی‌های جوان منشأ می‌گرفت. به احتمال زیاد اولین‌بار این واژه توسط میرزا حسن‌خان سپهسالار در سال ۱۸۶۸م/ ۱۲۴۷ ه.ش، زمانی‌که سفیر ایران در دربار امپراتوری عثمانی بود، به‌کار رفته است.

 

در مورد ریشه‌ لغوی کلمه، اختلاف‌نظر وجود دارد. تقریبا همه‌ نویسندگان ایرانی دوره‌ مشروطه، این کلمه را بدون در نظرگرفتن ریشه‌ واقعی آن از ریشه‌ عربی «شرط» گرفته‌اند. مشروطه‌خواهانی چون تقی‌زاده و دکتر رضا شفق کلمه‌ مشروطه را مشتق از لفظ فرانسوی لاشارت Lacharte می‌دانستند و نه از کلمه‌ عربی شرط. به گفته‌ تقی‌زاده،‌ لاشارت از اروپا به ترکیه‌ عثمانی آمده و در آن‌جا از آن لفظ مشروطیت ساخته و استعمال شده است.

 

از دیدگاه برخی از مشروطه‌خواهان که پس از تشکیل مجلس اول در صف مشروعه‌خواهان قرار گرفتند، مشروطه عبارت بود؛ از یک نظام سیاسی که قواعد و مقررات آن با قوانین و مقررات اسلامی منافات نداشته باشد

 

تقی‌زاده؛ نخستین نماینده‌ای بود که در مشاجرات مجلس، لغت مشروطه را در سخنرانی مهم ۶ ذی‌قعده‌ی سال ۱۳۲۵ق/ ۲۲ دسامبر ۱۹۰۶م مطرح کرد. اما نه مشروطه و نه مفاهیم حقوق اساسی، هیچ‌یک با استقبال محافظه‌کاران روبرو نشد. این افراد تنها پس از مشاجرات شدید در مجلس و بیرون از آن و طی گذر زمان، آن‌را پذیرفتند.

کمیته‌ی مجازات

 

حتی در فرمان ۱۴ جمادی‌الثانی ۱۳۲۴ق/ ۵ اوت ۱۹۰۶ م، که بعدها با نام «فرمان مشروطیت» شناخته شد و اختیارات لازم برای تشکیل مجلس اول را فراهم می‌ساخت نیز، از واژه‌ی مشروطه ذکری به میان نیامد.

 

در سال ۱۹۰۷ میلادی در اثر فشار زیاد آزادی‌خواهان، برای نخستین‌بار در یک فرمان رسمی توسط محمدعلی شاه کلمه‌ مشروطه به کار برده شد. زیرا قبل از آن در فرمان‌های مظفرالدین شاه لغت مشروطه به‌کار برده نشده بود. محمدعلی شاه، بر اثر فشار آزادی‌خواهان مجبور شد، تغییر رژیم ایران را از استبداد مطلق به مشروطیت، با ذکر کلمه‌ی مشروطیت، تأیید کند.

 

شاه جدید در فرمان خود اعلام کرد: «از همان‌روز که فرمان شاهنشاه مبرور انارالله برهانه، صدور یافت و امر به تأسیس مجلس شورای ملی شد، دولت ایران در عداد دول مشروطه صاحب کنستیتوسیون به‌شمار می‌آید».

 

در این فرمان، هر دو کلمه‌ی مشروطه و کنستیتوسیون به کار برده شده است. مفهوم این فرمان این است که ایران حکومت مشروطه‌ی خود را شروع کرده و قرار است مانند کشورهای دموکرات جهان، امور کشور را بر طبق قانون اساسی اداره کند.

 

فرمان مشروطه در دستان معین‌التجار بوشهری و حاج محمدحسین امین‌الضرب

 

پس به‌نوعی می‌توان گفت صرف داشتن مشارکت مردم در امور سیاسی مثلا انتخابات، نمی‌تواند مشروطه بیاورد و مانع از استبداد فرد یا حتی گروهی از درون قدرت و حاکمیت شود و هرچه جلوتر رفتیم، چالش‌های ایجاد شده موجب این نگرش شد که اصولا مشروطه برای جامعه ایران کارساز نیست.
درواقع واژه‌ی مشروطیت در مقدمه‌ی متمم قانون اساسی، بدون تعریفی دقیق از آن وارد می‌شود و صرفا ماهیت حکومت ایرانی را خاطرنشان می‌سازد. گنجاندن اصل بیست و دوم متمم قانون اساسی که حاکمیت را متعلق به مردم می‌دانست، نشان‌دهنده‌ی آن است که برداشت تعداد زیادی از آزادی‌خواهان مشروطیت از کلمه‌ی مشروطه همانا یک حکومت به شیوه‌ی دموکراسی بوده است. پس از آن شاهد اختلاف نظر‌های عمیق در عمل می‌شویم.

 

از دیدگاه برخی از مشروطه‌خواهان که پس از تشکیل مجلس اول در صف مشروعه‌خواهان قرار گرفتند، مشروطه عبارت بود؛ از یک نظام سیاسی که قواعد و مقررات آن با قوانین و مقررات اسلامی منافات نداشته باشد. گروهی از روشنفکران عرف‌گرا از همه‌ی جناح‌ها، از مدافعان لیبرالیسم غربی چون مستشارالدوله، ملکم و آقاخان گرفته تا جریان‌های معروف به سوسیال دموکرات و چپ ایران در آن دوره و روحانیون مشروطه‌خواه، مدعی بودند اساس مدنیت غربی یعنی مشروطیت و حتی دموکراسی در معنای عام آن، از اسلام برگرفته و اساس آن مبتنی بر حقایق اسلامی است.

«مشروطه» و «مشروطیت»، دلالت بر تشکیلات قانونی داشت که در آن حقوق مردم شناخته‌شده، قوا مجزا از هم بوده و اختیار قانون‌گذار، پادشاه و حکومتش محدود می‌شد. در معنای عمومی‌تر؛ هر اقدام سیاسی و اصولی که زندگی مردم را بهبود بخشد

 

این گروه از مشروطه‌خواهان برای همراه نمودن تمامی گروه‌های اجتماعی به‌ویژه علما، به قول آجودانی به دنبال «این همانی» بودند. به‌عنوان نمونه می‌توان به تلاش‌های مستشارالدوله، نائینی، ملکم در روزنامه قانون و دیگران در این زمینه یاد کرد. بر همین اساس به توجیه شرعی اساسی‌ترین اصول و دست‌آوردهای مشرطیت، قیام کردند.

 

این دسته از روشنفکران ایرانی، اساس قوانین وضعی و قراردادی و اصول آیین تمدنی را -که از بنیاد با دیانت و دین‌باوری بیگانه بود- با دیانت و قوانین شرعی و اصول آن، آشتی داده و صورتی مقبول و شرعی از آن ارائه دادند.

 

درواقع بر آن بودند تا برای یک مدنیت و ایدئولوژی غیرایرانی، تاریخچه‌ای خودی و آشنا بسازند. این نگرش‌های «این همانی» موجب ناکارآمدی برخی از اصول و مبانی مشروطیت در ایران شد و در نتیجه بستر چالش‌های آینده را در نظام سیاسی ایران را فراهم کرد.

 

Russian politician Alexander Kerensky (1881 – 1970), in Washington D.C., circa 1938.

 

و چالش نخست، تدوین قانون اساسی برای کشوری که شارعان قدرت زیادی در آن داشت.
تدوین قانون اساسی و قوانین انتخاباتی، چالش نخست بود. تدوین دقیق قانون زمان‌بر بود، ولی با عجله نوشته شد زیرا تا پیش از رفتن شاهِ بیمار باید امضا می‌شد تا ولیعهد مستبد از اساس آن را برهم نزند.

 

پیش‌نویس قوانین انتخاباتی، توسط هئیتی متشکل از رجال اصلاح‌طلب و برخی از تجار، علما و محافظه‌کاران درباری، تنظیم شد و با وجود مخالفت عده‌ای از روحانیون و درباریان، در نهایت به امضای شاه رسید.

 

اعضا توافق داشتند که مجلس به عنوان نماینده‌ی ملت حق پیشنهاد قانون را داشته باشد و در مورد قوانین بودجه و سیاست‌های مالی، تام‌الاختیار باشد. از طرفی، درباریان و محمدعلی میرزای ولیعهد، اصرار به تأسیس مجلس سنا داشتند که از قدرت مجلس در امر قانون نهادن می‌کاست.

 

مجلس ملی تن‌درنمی‌داد که مقام دیگری حق رد قوانین موضوعه‌ی آن‌ را داشته باشد، به‌ویژه در وضع قوانین مالیاتی که آن‌ را حق انحصاری خود می‌دانست. در نهایت، در قوانین مالی و بودجه، مجلس نظرش را قبولاند.

 

اعضای سنا، چالش دیگری بود که با پذیرش حق شاه در انتخاب نیمی از آن‌ها و حق مجلس در انتخاب نیمی دیگر، حل و فصل شد. قانون اساسی با دستپاچگی تمام در ۱۶ ذی‌قعده ۱۳۲۴ ق/ اول ژانویه ۱۹۰۷ م، درست قبل از مرگ شاه، امضا و تقدیم مجلس شد. درواقع مشروطه‌خواهان چاره‌ای نداشتند تا برای کوتاه کردن دسیسه‌ها، سرعت عمل به‌خرج دهند.

 

طبیعتا چون این مفاهیم جدید بود، مشروطه‌خواهان، هرچه جلوتر رفتند، با چالش‌های جدیدتری مواجه شدند. مسئله‌ تفکیک قوا، به منظور تعدیل قدرت و جلوگیری از خودسری و خودکامگی قدرت سیاسی، اصلی ضروری بود. و جا‌‌انداختن آن برای جوامعی که سنت فرمان‌روایی مبتنی بر یک فرد داشت، بسیار مشکل بوده است.

 

به همین‌ دلیل بسیاری تصور می‌کنند به‌عنوان یک نظام سیاسی «مشروطه» شکست خورد ولی اگر واقع‌بین باشیم، حتی پس از به توپ‌بستن مجلس توسط لیاخوف روسی، شاه جوان نتوانست از تبعات آن بگریزد و سدی که جلوی ترویج‌اندیشه مدرن را گرفته بود، شکسته شد.

 

مشروطیت در ایران بیش از این‌که جریانی سیاسی باشد، نهضتی فرهنگی بوده است. دهه‌ها پیش از وقوع مشروطیت، رساله‌ها، کتاب‌ها و آثاری ارجمند درباره مشروطیت و حاکمیت قانون و لزوم ایجاد آزادی در ایران و خارج از ایران توسط منورالفکران ایرانی نگاشته شده بود، مهم‌ترین دستاورد مشروطیت ایجاد حاکمیت قانون در کشوری بود که از هزاران سال تاریخ برخودار بوده، اما در راس آن حاکمیتی بی‌قانون قرار داشت، مشروطیت به این حاکم قَدَرقدرت فهماند که قدرت او در نتیجه اراده مردم بوده و در هرزمان که مردم تشخیص دهند که منافع و حقوق‌شان رعایت نمی‌شود، قادر به خلع و حذف او هستند.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.