انتقالِ سخت

نگاهی به ایده‌ی انتقال پایتخت از تهران؛

35

ایده‌ی جابه‌جایی پایتخت از تهران با هدف انتقال مرکزیت سیاسی و اقتصادی کشور در دهه‌های اخیر بارها مطرح شده و هر بار با توجه سایر مسائل کشور از اولویت و دستور کار دولت‌ها خارج شده است.

سال ۱۳۹۲ به‌ صورت جدی به موضوع انتقال پایتخت پرداخته شد که پس از امکان‌سنجی در مجلس، شورای نگهبان نیز  آن را تصویب کرد اما این بار هم به مرحله‌‌ی اجرا نرسید.

در انتقال پایتخت با دو پرسش اساسی روبه‌روایم که در طول سال‌ها، دولت‌ها اگرچه به یک پرسش توجه‌‌ی کافی داشته‌اند اما از پاسخ به پرسش دیگر پرهیز می‌کنند و یا سخت به سراغ پاسخ آن می‌روند.

سوال اول آن است که کدام شهر پتانسیل انتخاب به عنوان پایتخت کشور را دارد؟ با توجه به کویری بودن بخش عظیمی از مرکز کشور و وجود شهرهایی مشابه‌ تهران که دست دولت را برای شهرسازی توسعه‌محور باز می‌گذارد سمنان، قزوین، پرند، گلپایگان و سایر شهرهای مرکزی و جنوبی می‌توانند برای جانشینی تهران انتخاب شوند.

اما مسئله‌ی اصلی در پرسش دیگر پنهان شده است. وجود چه معضل یا کمبودهایی در تهران ایده‌ی اصلی انتقال پایتخت است؟ مسعود پزشکیان از همان ابتدای کار به عنوان رئیس‌جمهور از ضرورت انتقال پایتخت به شهری دیگر سخن گفت.

ایده‌ی پزشکیان و سایر افرادی که همانند او فکر می‌کنند مبتنی بر «آب و انرژی» و «جمعیت و زیرساخت‌های شهری» است. جمعیت شهر تهران از ۹ میلیون نفر فراتر رفته و در طول روز نیز این عدد به ۱۵ میلیون نفر نیز می‌رسد.

پیش از هرچیزی تهران در مسیر گسل زلزله قرار دارد و همواره کارشناسان در این راستا اخطار می‌دهند. علاوه بر این تراکم جمعیت در تهران منجر به مشکلات جدی حمل‌ونقل، ترافیک سنگین و در نتیجه آلودگی هوا شده است. میزان آلودگی هوا در تهران همواره از حد مجاز جهانی بیشتر است که تهدیدی برای شهروندان است.

در کنار مرکزیت سیاسی و اداری، تهران مرکز اقتصادی کشور است. بر اساس آمار ۲۳ درصد تولید ناخالصی کشور مربوط به تهران است. درصورت وقوع بحران‌های طبیعی همچون زلزله، اقتصاد کشور با مشکلات عدیده‌ای روبه‌رو می‌شود.

نکته‌ای که به نظر می‌رسد مقامات دولتی در طول این سال‌ها به آن توجه نداشته‌اند آن است که با فرض انتقال پایتخت از تهران به شهری دیگر، مشکلات تهران و شهروندان آن در کوتاه‌مدت حل نمی‌شود و در صورت انتقال مرکزیت اداری به جایی غیر از تهران با هدف تمرکززدایی جمعیتی بیهوده است.

بسیاری از مشکلات  تهران که به آن اشاره می‌کنیم تنها مختص تهران نیستند و بسیاری از شهرهای بزرگ دیگر در کشور نیز با آن نیز دست‌وپنجه نرم می‌کنند. آیا با انتقال پایتخت به شهری جدید، در کمتر از ۱۰ سال این مشکلات به شهر جدید منتقل نمی‌شوند؟ فارغ از آن اگر دولت از تهران خارج شود، شهری با میلیون‌ها شهروند و معضل باقی می‌ماند و پس از چند سال دو تهران داریم و بحرانی که گستره‌ی بزرگ‌تری دارد. همانند همان اتفاقی که در ترکیه رقم خورد که علی‌رغم انتقال پایتخت از استانبول به آنکارا، تمام مشکلات استانبول باقی ماند و دولت ترکیه ناچار به روی آوردن به سایر راه‌حل‌ها شد.

انتقال پایتخت از تهران مستلزم عزم و اراده‌‌ی سیاسی و سرمایه‌گذاری مالی هدفمند و گسترده و سطح قابل‌قبولی از توسعه‌ی زیرساخت‌ها است. از طرفی دیگر آغاز طرح انتقال پایتخت تنها با اتمام آن معنا پیدا می‌کند. با توجه به سابقه‌ی دولت‌ها در شروع و عدم اتمام پروژه‌های عظیم عمرانی مثل پروژه‌های مسکن، راه‌سازی و… با این پرسش روبه‌روایم که آیا این طرح با توجه به هزینه‌‌‌ی ۱۰۰ میلیارد دلاری تخمینی[۱]، آیا تمام ‌و ‌کمال اجرایی می‌شود؟

با این تفاسیر باید گفت ایده‌ی انتقال پایتخت بر سر «زیست‌پذیری» تهران است. مسائلی که تهران را «زیست‌ناپذیر‌» می‌کند عموما مسائلی هستند که ریشه در مدیریت ضعیف در کشور دارند. نکته‌ای که به ما یادآوری می کند که مسئولین دولتی نه به فکر حل مشکل بلکه به دنبال پاک کردن صورت‌مسئله هستند.

 

[۱] در اردیبهشت امسال احمد وحیدی، وزیر کشور دولت سیزدهم هزینه انتقال پایتخت به شهر دیگر را نزدیک به ۱۰۰ میلیارد دلار ارزیابی کرد.

نظرات بسته شده است.