همهی ما یک وقتهایی میایستیم و به خود نگاه میکنیم. نگاهی که پرسشهای بسیار با خود به همراه دارد. کجا ایستادهایم و چگونهایم؟ کجا قرار بود بایستیم و مشتاق بودیم چگونه باشیم؟
بارها و بارها اهداف، چون ستارگانی درخشان در ذهنمان درخشیدهاند، گاهی نقشهی راهی هم ترسیم کردهایم و قدم در مسیر نهادهایم، اما به مقصد نرسیدهایم. خیلی وقتها خواستهایم عادتی نیکو را در خویش نهادینه سازیم یا عادتی ناپسند را از خود دور کنیم، اما موفق نشدهایم. این خواستههای دستنیافته که هم اکنون یکییکی در خاطرمان صف بستهاند، گاه بزرگ بودهاند و گاه کوچک؛ بعضی وقتها دور بودهاند و بعضی وقت نزدیک؛ خواستههایی که برای نرسیدن به آنها خود را سرزنش میکنیم.
دور از ذهن نیست که ما هم از آن کسانی باشیم که سالهاست میخواهیم از حجم اضافه وزنمان کم کنیم، یا به فلان زبان خارجی مسلط باشیم و یا دامنهی آگاهی و سوادمان را در بهمان عرصه افزایش دهیم اما هنوز هیچ پیشرفتی نداشتهایم. ما بارها تصمیم گرفتهایم، بطور منظم هفتهای چند ساعت فعالیت ورزشی داشته باشیم و دست کم دقایقی از هر روز را به مطالعه اختصاص دهیم و یا از زمان پرسهزدن هامان در فضای مجازی بکاهیم، اما بوجود آوردن این تغییرات در بسیاری از موارد برایمان دشوار بوده، این در حالی است که حتما افراد موفقی هم در اطرافمان هستند که سالهاست عادت پسندیدهای را در خویش بوجود آوردهاند. آنهایی که با دیدنشان غبطه میخوریم و به این میاندیشیم که چگونه توانستند به چنین موفقیتهایی دست یابند؟
«کاترین ال. میلکمن» اقتصاددان، محقق علوم رفتاری و استاد مدرسهی وارتون در دانشــگاه پنسیلوانیا کتابی با عنوان «چگونه تغییر کنیم؟» تالیف کرده و با مخاطبانش در این باره سخن گفته است.
او از چگونگی دریافتن تکانهها، فائق آمدن بر آنها و حتی استفاده از آنها در مسیر دستیابی به اهدافمان نوشته است. به زبان ساده در روانشناسی وقتی از تکانه سخن به میان میآید، منظور انجام اقدامیست که آشکارا برای دیگران یا خودمان خطرناک است. بعنوان مثال ما از مضرات غذاهای چرب آگاهیم و چه بسا برگهی آزمایشمان از چربی خون بالا نشان داشته باشد، اما همچنان فست فودها در برنامهی غذاییمان حضور دارند و به سلامت خویش آسیب می رسانیم. و باز میدانیم سایهی کم آبی و خشکسالی دامن گسترانده و عوارض مصرف بیرویهی آب زندگی ما و دیگران را به سمت نابودی سوق میدهد، اما همچنان کم نیستند آنهایی که بیمحابا از آب استفاده میکنند.
خوب اگر نگاه کنیم و به افکار، احساسات و کنشهای خویش بیاندیشیم متوجه میشویم، آن چه که سبب میشود به اهدافمان نرسیم یا موفق به تغییر عادات خود نشویم، موانعیست که دردرون ما جا خوش کردهاند. موانعی که ما باید بتوانیم تشخیصشان دهیم و برای پیروزشدن بر آنها بر اساس نقاط قوت و ضعفمان، راه حل مخصوص به خویش را پیدا کنیم. میلکمن در این کتاب به ما میآموزد که به شناسایی و بررسی مشکل خویش بپردازیم و بدانیم این مشکل چطور در مسیر پیشرفت ما قرار دارد و در ادامه با استفاده از شیوههای علمی مخصوص به آن شکستش دهیم.
البته از یاد نباید برد که اهمیت فایق آمدن بر تکانهها و ایجاد عادات صحیح تنها به زندگی شخصی افراد محدود نمیشود و دامنهی این موضوع، مسیری روشن به سمت دستیابی به منفعت همگانی و ارتقا جوامع است. در روند تحقیقات و پروژههایی که میلکمن در کتابش از آن ها یاد میکند به خوبی هویداست که کشورهای توسعهیافته چگونه به اهمیت علم رفتارشناسی و کاربردش در رفع معضلات گوناگون آگاهند.
میلکمن کتاب را برای مخاطب عام نوشته است. کتاب را که میخوانیم، انگار دوستی نیکاندیش از تجربیات و دانستههایش با ما حرف میزند. مثالهای ملموس و نثر روان این اثر در تقویت این احساس کمک میکند. او به ما یادآور میشود: «شاید قبلا، در تلاش برای تغییر، شکست خورده باشید و فکر کنید باز هم شکست خواهید خورد. ولی به یاد داشته باشید که تغییر نیازمند تلاش چند باره است».
شنبههای شروع
شاید شما هم گفته باشید از شنبه فلان عادت را ترک میکنم یا هنگام از راه رسیدن سال جدید به ایجاد عاداتی مثبت در خود فکر کرده باشید. ممکن است، بعضی از ما این توجه به زمان برای آغاز دستیابی به اهداف جدید را بیهوده بدانیم اما میلکن متذکر میشود که زمان مطلوب برای تغییر، بعد از یک شروع تازه است. و این شروع تازه میتواند آغار هفته، شروع یک فصل یا سال جدید و یا مقارن با تاریخ تولد و یا دیگر رویدادهای پر معنای زندگی ما باشد. وی به این مبحث در فصل اول کتاب که «شروع» بر آن نام نهاده، پرداخته است.
«اگر برای رسیدن به هدف از همه ترفندهای ممکن استفاده کردهاید ولی نتیجه نگرفتهاید، وقتش رسیده است که راه جدیدی پیش بگیرید و به فکر شروع تازهای باشید. موانع پیش رویتان نه تنها به راه حلهای شخصیسازی شده نیاز دارند، بلکه باید اهدافتان را نیز با توجه به نقاط قوت و ضعفتان شخصیسازی کنید».
و اما «تکانشگری» عنوان دومین فصل کتاب است. سوگیری زمان حال یا تکانشگری به معنای ترجیح ارضای فوری وسوسهها در برابر منفعتهای بلندمدت است. اما میلکمن یادمان میاندازد که با افزودن عنصری جذاب به پیگیری هدف میتوان بر سوگیری غلبه کرد. مثلا وقتی از شلختگی منزل خویش در رنجیم و مرتب کردن روزانهی آن برایمان کاری دشوار است، خود را ملزم بدانیم که موسیقی مورد علاقهی خود را تنها در زمان نظافت و مرتب کردن منزل بشنویم. او همچنین برایمان از مشروطسازی وسوسه می گوید. مثلا تماشای زمانبر سریال مد نظر خود را با انجام فعالیتی ارزشمند اما ناخوشایند نظیر ورزش میتوانیم مشروط سازیم. میلکمن در این فصل همچنین از بازیوارسازی سخن گفته که به پیگیری اهداف لذت آنی میبخشد و البته در صورتی مثمر ثمر است که بازیکنان بازی را باور داشته باشند و نه این که حس کنند به آنها تحمیل شده است.
اهمال و فراموشی
«اهمالکاری» نامِ سومین فصل این کتاب است. نویسنده در این بخش به دستگاههای تعهد میپردازد که میتوانند مانعی بر سر راه وسوسهها و سوگیری زمان حال باشند. وی در فصل بعد موضوعی به نام «فراموشکاری» را تبیین می کند. تنبلی، حواس پرتی و فراموشی از جمله عللی است که سبب میشود تا بدقولی کنیم و از دنبال کردن اهداف خویش باز بمانیم. یادآوری به موقع و تنظیم برنامههای مبتنی بر نشانه، روشهایی است که نویسنده این کتاب با ما در میان میگذارد. وی در فصل بعد که «تنبلی» نام دارد، دربارهی چگونگی بهرهمند شدن از این خصیصه در تغییر عادات با ما سخن میگوید. گفتنیست، «اعتماد به نفس»، «همرنگی» و «تغییر همیشگی» نیزعناوین دیگر فصلهای این کتاب است که قدم به قدم مخاطبان را با شیوههای تغییر عادات آشنا میسازد. او روایتهایی از آدمها گروهها و پروژههای مختلف برایمان تعریف میکند و به ما میآموزد که تغییر هر چقدر که دشوار باشد با هوشمندی، امیدواری و پشتکار ممکن می شود.
میلکمن به ما میگوید: «اگر برای رسیدن به هدف از همه ترفندهای ممکن استفاده کردهاید ولی نتیجه نگرفتهاید، وقتش رسیده است که راه جدیدی پیش بگیرید و به فکر شروع تازهای باشید. موانع پیش رویتان نه تنها به راه حلهای شخصیسازی شده نیاز دارند، بلکه باید اهدافتان را نیز با توجه به نقاط قوت و ضعفتان شخصیسازی کنید».
در پایان باید گفت، «چگونه تغییر کنیم؟ » نوشتهی «کیتی میلکمن» با ترجمهی پاکیزه و روان «محمدحسن شریفیان » از سوی انتشارات ترجمان، منتشر و روانهی بازار کتاب ایران شده است.