مارک بلوخ مورخی که پیشهاش را حتی در زندان نازیها تا واپسین لحظات تیرباران خود هم کنار نگذاشت، وصیتنامهای درباره تاریخ و مورخ دارد، که هرچند پایان نیافته، اما به راستی نمایانگر تاریخ است.
در این کتاب تلاش شده است که توضیح داده شود چرا و چگونه یک مورخ کارش را انجام میدهد. «تاریخ کوششی برای درک بهتر است و بنابراین همواره در حرکت میماند». اینگونه گفت مارک بلوخ که خود نیز اثری دقیقاً با همین ویژگی خلق کرده بود.
یکی از بنیادیترین کتابهای دانش تاریخ و فلسفهی آن، کتاب «پیشهی مورخ» است؛ اثر مارک بلوخ متولد ششم ژوئیه 1886 در خانوادهای دانشگاهی و یهودی در لیون فرانسه؛ تاریخشناس قرون وسطی یا به قول خودش استاد تاریخ تطبیقی جوامع اروپایی؛ او همچنین از مؤسسین مکتب آنال بود.
مکتبی که با تأکید بر جنبههای اجتماعی، اقتصادی و جغرافیایی تحولی شگرف در تاریخنگاری جهان به وجود آورد. تاریخنگاری بدیع و طغیانگری علیه جریان سنتی تاریخنگاری که متکی بر تاریخ سیاسی و نظامی بود. تاریخ برای پیروان این مکتب علمی بود که تنها یک بار اتفاق میافتد.
کتاب با پرسشی صادقانه و کودکانه آغاز میشود: «پدر به من بگو تاریخ چه فایدهای دارد»؟ پرسشی که شاید هر روز ذهن هر تاریخشناسی را که با وسواس به پیشهی خود میاندیشد، درگیر کرده است.
مارک بلوخ که جز این کتاب، آثار مهم دیگری چون «جامعه فئودالی»، «تاریخ روستایی فرانسه» و «لمس همایونی: سلطنت مقدس و خنازیر در انگلستان و فرانسه» را نگاشته است، در روزگاری که این کتاب را مینوشت، تاریخ را تازه واردی در حوزهی دانش عقلی میدانست و آنرا در مراحل طفولیتش میدید.
او که به ارزش تفریحی تاریخ و سرگرمکننده بودنش آگاه بود، اعتقاد دارد ما انسانها به صورت غریزی ابزاری برای هدایت کنشهایمان از تاریخ مطالبه میکنیم. او تاریخ را علم انسانها در گذر زمان میداند که ایجاب میکند مردهها و زندهها را با هم پیوند بزنیم.
او در فصول دوم و سوم این کتاب از مشاهدهی تاریخی و ویژگیهای عامش، مدارک و انتقال آنان، و نقد تاریخی و مطلبافزایی و تقلب میگوید. سپس در فصل «تحلیل تاریخی» به تکثر کارکردهای انسان تا وحدت ضمیر میپردازد. او در عبارتی بسیار مهم از کتاب میگوید: «هرکسی که با ما فرق داشته باشد (یک خارجی یا یک رقیب سیاسی) به شکل تقریباً ناگزیری شر تلقی میشود.
در نزاعهای اجتنابناپذیر، اندکی فهم بیشتر مردم برای هدایت آنها ضروری است و اگر این فهم به موقع حاصل شود، حتی میتواند جلوی نزاع را بگیرد. کافی است تاریخ فقط از ژستهای فرشتهی مقرب کذایی خود دست بردارد تا بتواند به ما در رفع این ضعف کمک کند.
تاریخ حامل تجربهی گستردهی تفاوتهای بشری و تماس بیوقفه با انسانهاست. همچون علم، زندگی نیز تمام شرایط بهرهمندی از تاریخ را دارد؛ فقط مشروط بر اینکه این تماسها دوستانه باشند.» مفهوم حالات ذهنی و تاریخ ذهنیت از آن دسته مسائلی هستند که بلوخ را نیز بسیار درگیر خود کرده بود.
او واقعیتهای تاریخی را در اصل واقعیتهای روانشناختی میدانست و بنابراین پیشایندهایشان را منعکس در واقعیتهای روانشناختی دیگر میدید. البته به نظر نمیرسد این مسئله رویکردی روانپزشکانه ایجاد کند بلکه رویکردی تاریخی در سطح روانی به منابع تاریخی منظور است. تلاشی عمیق و جدی برای درک رفتار آدمی.
کتاب پیشهی مورخ از جمله آثار کلاسیک و بنیادین فلسفهی تاریخ است که به عقیدهی بسیاری از بزرگان دانش تاریخ، بینشی از تاریخ را ارائه میدهد که فراتر از دادهها و رویدادهاست. بررسی ذهنیتها و درک دنیای اجتماعی و ذهنی گذشته و همزیستی تاریخ و جغرافیا در تاریخشناسی او به الگویی برای تاریخشناسان بعدی بدل گردید.
این رساله که به گفتهی خود او «یادداشتهای پیشهوری است که همیشه دوست داشت در وظیفهی روزمرهاش تعقل کند»، اما به پایان نرسید و ناتمام ماند. او که اظهار ناراحتی میکرده از اینکه نه به کتابهای خود دسترسی دارد و نه به کتابهای کتابخانههای بزرگ و تنها به یادداشتها و حافظهاش اتکا کرده، میترسد از اینکه دیگر فرصتی نصیبش نشود و اکنون ما دقیقاً به درستی این ترس پی میبریم.
ما که دیگر تنها با عناوینی روبرو هستیم که هرگز کامل نشدند: ایدهی علت؛ از بین بردن علت و انگیزه (ناخودآگاه)؛ رمانتیسم و خودانگیختگی؛ ایدهی شانس؛ مسئله فرد و ارزش ناهمسانش؛ اینکه آیا تاریخ تنها علمی دربارهی انسانها در جامعه است؟ تاریخ تودهها و نقش تاریخ در شهروندی و آموزش و البته موضوع پیشبینی.
اما اینها نگاشته نشدند و دیگر فرصتی برای بلوخ نماند. حتی فرصتی که بخواهد این مطالب را تنظیم کند و شکل دهد تا شاید کمی از مبهم بودن برخی بخشهای کتاب کاسته میشد. سرانجام اثر و افکار او البته همانند تاریخ، در حرکت ماند و شاید به همین دلیل است که فهم اندیشههای او نیز درست به سان فهم «تاریخ» دشوار باشد.
در آخر شاید همان جملهی مرحوم رشید یاسمی که: «تاریخ تاریک است و فلسفهی تاریخ تاریک در تاریک» برایم تسکیندهندهترین جمله باشد زیرا تا متوجه نشویم که تا چه میزان تاریخمان تاریک است و فلسفهی تاریخمان تاریک در تاریک، متوجه نخواهیم شد که تا چه میزان اهتمام و فداکاری برای تاباندن نور به این جهل لازم است. مارک بلوخ از همانهایی بود که سوخت تا برای چند لحظه، ذرهای از واقعیت را آشکارتر سازد.
نظرات بسته شده است.