تنها خدمات اداره ارشاد به امور نشر، ممیزی است!

گفت‌وگو با هادی میرزانژاد موحد، مدیر اجرایی نشر فرهنگ‌ایلیا، به بهانۀ نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران

1 402

در روزهای برگزاری نمایشگاه بین‌المللی کتاب، اگرچه نسبت به سال‌های دورِ نمایشگاه کتاب، شاید دیگر آن تحرک و جوشش فرهنگی را نداشته باشیم، اما همچنان بسیاری از اهالی کتاب، خرید محصولات فرهنگی سال خود را از طریق نمایشگاه کتاب تهیه می‌کنند. خودتان اگر بخواهید یک مقایسه‌ای نسبت به یک دهۀ گذشته داشته باشید؛ وضعیت نشر را چگونه توصیف می‌کنید؟

ما همچون سال گذشته، به‌خاطر برخی خط و مشی‌های‌مان در انتشارات و همین‌طور بنا به دلایل شخصی و اقتصادی، در نمایشگاه کتاب تهران حضور نداریم، پس بدون شک نمی‌توانم دربارۀ وضعیت نمایشگاه صحبت کنم، هرچند از طریق اخبار و مراوده با همکاران، می‌توان حدس زد که اوضاع چگونه است. حقیقت آن است که شرایط اقتصادی کتاب به‌گونه‌ای است که تقریباً جز برای برخی ناشران، حضور در نمایشگاه هیچ منطق اقتصادی ندارد. هرچند برای ما ناشرانِ دور از پایتخت، شرایط به مراتب دشوارتر هم هست. (من عمداً لفظ «ناشر شهرستانی» را به‌کار نمی‌برم، چون به‌نظرم نوعی تحقیر و عقب‌ماندگی در این کلمه وجود دارد، در حالی‌که تولیدات برخی از همین‌به اصطلاح ناشران شهرستانی، هیچ چیزی کمتر از ناشران پایتخت که ندارد هیچ، بسیار هم بهتر و باکیفیت‌تر است، آن هم در حالی‌که این دو در یک شرایط و امکانات برابر رقابت نمی‌کنند).

کتاب در فرهنگ ما، عمدتاً بدل به یک کالای لوکس شده است و وقتی اوضاع اقتصادی مملکت در بغرنج‌ترین دوران اخیر است، حرف زدن دربارۀ یک کالای لوکس، چندان عقلانی نیست.

این که فرمودید «بسیاری» از اهالی کتاب، همچنان خرید محصولات فرهنگی خود را از طریق نمایشگاه کتاب انجام می‌دهند، من در این‌باره شک دارم. زمانه عوض شده و دیگر نمایشگاه کتاب بهترین و تنها راه دسترسی به کتاب‌های منتشرشده نیست. برگزاری نمایشگاه هم مثل خیلی چیزهای دیگر در این مملکت نیاز به یک رفورم اساسی دارد. اما خب، شجاعت این رفرم در چه شخص یا نهادی وجود دارد؟! نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران، مدت‌هاست بدل به یک فروشگاه بزرگ شده و گاه شما می‌توانید یک عنوان کتاب از یک ناشر را در بیست غرفه ببینید که عرضه می‌شود. نمایشگاه دیگر مثل گذشته جای دیدار اهل قلم و تبادل‌های فرهنگی نیست. هرچند آن سال‌ها هم چندان تبادلی صورت نمی‌گرفت اما هرازگاهی فرصت‌هایی خوبی پیش می‌آمد.

خلاصه آن‌که همه چیز ملموس است، تعارف که نداریم، کتاب در فرهنگ ما، عمدتاً بدل به یک کالای لوکس شده است و وقتی اوضاع اقتصادی مملکت در بغرنج‌ترین دوران اخیر است، حرف زدن دربارۀ یک کالای لوکس، چندان عقلانی نیست. به‌نظرم آن‌هایی که هنوز و همچنان در این شرایط اقتصادی و با این هجوم همه‌جانبۀ مدیا، کتاب می‌خرند و می‌خوانند، آدم‌های منحصر به فردی هستند. البته خوشبختانه هنوز تعداد این آدم‌های منحصربه‌فرد به اندازه‌ای هست که اقتصاد کوچک نشر ایران را بچرخاند، و این جای خوشحالی دارد، اما تا کی این دوام بیاورد، هیچ نمی‌دانم.

به جهت تنوع و آرایش انتشار کتاب ها، طی این سال ها چه تغییراتی در بازار مصرف کتاب مشاهده می کنید؟ درواقع مخاطبان کتاب ها در سال های اخیر چه نوع کتاب هایی را بیشتر دنبال می‌کنند؟

بدون شک از منظرِ تنوع و ظاهر کتاب، ما تغییرات عمده‌ای در بازار نشر داشته‌ایم. مباحث و موضوعات جدید گوناگونی به دنیای نشر راه پیدا کرده‌اند. ظاهر فیزیکی کتاب‌ها هم؛ با همۀ کمبودها و عدم تنوع مواد اولیه در ایران، حرفه‌ای‌تر و جذاب‌تر شده است. البته این مواردی که می‌گویم، قطعاً همۀ ناشران را دربر نمی‌گیرد و همچنان تعداد محدودی از ناشران در پی این ابتکارها هستند، اما همین‌ تعداد اندک توانسته‌اند تا حدودی ذائقۀ بازار کتاب را تغییر بدهند و برخی دیگر هم فقط از روی آن‌ها کپی می‌کنند! البته این‌ها لزوماً به معنای پیشرفت در کیفیت و محتوای کتاب‌ها نیست. در آن بخش، به زعم من، همچنان در بر همان پاشنه می‌چرخد و ناشران محدودی به مسائلی چون محتوای خوب، ویرایش، نسخه‌پردازی و گرافیک مناسب کتاب اهمیت می‌دهند. اما به‌شخصه شاهد ظهور ناشران خوبی بوده‌ام که به شعور مخاطب احترام می‌گذارند و آثار باکیفیتی تولید می‌کنند. من خودم کار آن‌ها را دنبال می‌کنم و گاهی از آن‌ها می‌آموزم و خوشحالم که با این شرایط مملکت، هنوز فرد یا افرادی به فکر ارتقای کیفی این بخش مهم از فرهنگ هستند.

کجای دنیا سراغ دارید که حکومت‌ها برای نشر سیاست‌گذاری کنند؟ دولت‌های کارآمد تنها کاری که می‌کنند این است که از نشر به شیوه‌های مختلف حمایت می‌کنند، مثلاً مالیات یا عوارض دریافت نمی‌کنند یا امکان تبلیغ رایگان برای کتاب را فراهم می‌کنند

 تا چه حد تغییر ذائقۀ مصرف‌کننده به سیاستگذاری‌های کلان حوزه نشر برمی‌گردد؟

وقتی شما از «سیاست‌گذاری کلان در حوزه نشر» صحبت می‌کنید، من دقیقاً نمی‌دانم که از چه چیزی صحبت می‌کنید! هیچ سیاست‌گذاری کلانی در این حوزه وجود ندارد، فقط هرازگاهی یک سری فرمایشات غیرکارشناسانه و خلق‌الساعه، از مدیران این حوزه ساطع می‌شود که در حدِ تیتر‌های پرطمطراق مطبوعات و فضای مجازی باقی می‌ماند و دیگر هیچ.

مشکل در درک نادرست مسئله از سوی مدیران است. وقتی می‌گوییم «صنعت نشر»، از یک اقتصاد حرف می‌زنیم. نشر، یک فرایند اقتصادی است که پایه‌ای‌ترین کالای فرهنگی را تولید می‌کند و این ذائقۀ مردم است که نوع و مقدار کالا را تعیین می‌کند و این چیزی نیست که مدیرانِ فرهنگی بتوانند برای آن «سیاست‌گذاری کلان» کنند. کجای دنیا سراغ دارید که حکومت‌ها برای نشر سیاست‌گذاری کنند؟ دولت‌های کارآمد تنها کاری که می‌کنند این است که از نشر به شیوه‌های مختلف حمایت می‌کنند، مثلاً مالیات یا عوارض دریافت نمی‌کنند یا امکان تبلیغ رایگان برای کتاب را فراهم می‌کنند و حمایت‌هایی از این دست.

در ایران اما مدیران فرهنگی، بسته به مواضع آن دولتی که آن‌ها را بر کار گمارده، می‌خواهند مسیر نشر را در راستای تفکرات ایدئولوژیک و حزبی خودشان پیش ببرند و منویّات بالادستی‌های خودشان را اعمال کنند. خب هیچ‌وقت هم راه به جایی نبرده‌اند، چون کالاهای تولیدی حمایتی آن‌ها، عمدتاً در بازار خریداری ندارد و مردم اغلب درست خلاف توصیه‌های آن‌ها حرکت می‌کنند.

یک مثال ساده و عینی می‌زنم. کافی‌است سری به نمایشگاه کتاب بزنید. ناشران دولتی، شبه‌دولتی یا عقیدتی را می‌بینید که عمدتاً بزرگترین غرفه‌ها با بهترین جانمایی ممکن در فضای نمایشگاه را در اختیار دارند، اما مخاطبانی انگشت‌شمار جلوی آن‌ها درنگ می‌کنند و اغلب هم غرفه‌دارانش در مبل‌های راحتشان، در حال صرف چای و نسکافه هستند و خیلی هم تمایلی به پاسخ‌گویی به مخاطب ندارند، چون در هر صورت حقوقشان را می‌گیرند. در عوض به غرفه‌های ناشران محبوبِ مردم که می‌رسید، با هجوم مخاطب مواجه هستید و به سختی می‌توانید راهی به داخل غرفه پیدا کنید. اگر تدبیری وجود داشته باشد، دیدن همین منظره برای سیاست‌گذاری نشر کفایت می‌کند و به قول عطار: «خود راه بگویدت که چون با یاد رفت…».

آیا این تغییرات در بازار مصرف فرهنگی در شهرستان‌ها هم سرایت کرده؟ آیا ممکن است تغییر ذائقه در شهرستان‌ها  با وضعیت کنونی پایتخت متفاوت باشد؟

من فکر می‌کنم در دنیای امروز دیگر تفاوت چندانی بین پایتخت و دیگر ولایت‌ها نیست. به دلیل امکانات فضای مجازی، یک کتاب امکان آن را دارد که به سرعت تعرفه و دیده ‌شود و در سال‌های اخیر خریدهای مجازی، جورِ مراکز پخش کتاب را می‌کشند و کتاب همچون کالاهای دیگر، تقریباً در هر نقطه از ایران به دست مخاطب می‌رسد. تنها تفاوت در کمیّت و مقدار است که خب طبیعتاً بخش عمده‌ای از عرضه در پایتخت صورت می‌گیرد. بنابراین تفاوت چندانی در این ذائقه و پسند وجود ندارد. البته خب طبعاً هر شهر یا استانی از ایران بنا به فرهنگ‌های غالب بر آن، یکسری اولویت‌ها و پسندهای خودش را دارد.

انتشارات فرهنگ ایلیا در طی سال‌های اخیر جزو ناشران سرآمد استان و کشور بوده و بارها مورد تجلیل قرار گرفته. در حوزه کسب و کار خودتان و مخصوصاً سیاست‌هایی که در سال‌های اخیر در حوزۀ نشر گیلان حاکم بوده، چه ارزیابی‌ای دارید؟ اساساً روند نشر در استان به چه سمتی هدایت شده است؟

این‌که انتشارات فرهنگ ایلیا را در چنین جایگاهی می‌بینید، نظر لطف شماست، اما این‌که واقعاً انتشارات ما چنین جایگاهی دارد یا نه، آن را  به نظر مخاطبانمان واگذار می‌کنیم. من به‌عنوان مدیر اجرایی انتشارات و همسرم (شادی پیروزی) به عنوان مدیرمسئول انتشارات، همیشه عقیده داشته‌ایم که سرزمینمان گیلان، این توانایی و پتانسیل را دارد که جایگاه شایسته‌ای در حوزۀ نشر داشته باشد و همیشه از این مردم به‌خاطر تمام حمایت‌ها و دلگرمی‌هایی که با پیام‌هایشان به ما می‌دهند، سپاسگزاریم. از سوی دیگر شانس آن را هم داشته‌ایم که همکاران و مهم‌تر از همه، نویسندگان و پژوهشگران خوبی را در کنارمان داشته باشیم و همیشه تلاش کرده‌ایم در کارمان کم‌فروشی نکنیم و به مخاطبمان احترام بگذاریم و محصولی باکیفیت به آن‌ها عرضه کنیم، البته حتماً کاستی‌ها و خطاهای ی هم داشته‌ایم.

از این مقدمه کوتاه بر این پرسش شما که بگذریم، اگر اشکال ندارد، پاسخم را از بخش دوم پرسش شما آغاز می‌کنم و ممکن است پاسخم کمی طولانی شود، چون به نظرم اصلی‌ترین پرسش گفت‌وگوی شما است.

 این‌که «روند نشر در استان به چه سمتی هدایت شده است؟» در واقع باید بگویم به همان سمتی که مخاطبان اهل کتاب گیلانی و ناشران استان می‌خواهند هدایت شده است. چون غیر از خودِ ناشران، نشرِ استان اساساً هیچ متولی دیگری ندارد که بخواهد آن را هدایت کند. پس اساساً سیاستی وجود ندارد که بخواهیم آن را نقد یا تحسین کنیم.

بگذارید یک پیشینه برایتان بگویم. ببینید، ما مجموعۀ ناشران گیلان، تمام افتخارات ملی را که ممکن است در این حوزه وجود داشته باشد، برای این استان کسب کرده‌ایم. ناشر برگزیدۀ کشور شده‌‌ایم، برندۀ کتاب سال ایران داشته‌ایم، غرفۀ برتر نمایشگاه کتاب تهران شده‌ایم، ناشر قرآنی برتر کشور داشته‌ایم، خادمان برگزیدۀ کشوری کتاب شده‌ایم، برندۀ جایزه‌های معتبر هنری و ادبی هم شده‌ایم. به جرأت می‌گویم که هیچ‌یک از بخش‌های فرهنگی دیگر در این استان، چنین مراتبی را کسب نکرده‌اند. خب حالا اگر من به شما بگویم که مثلاً در دولت جدید، تا امروز اداره ارشاد حتا یک نشست با ناشران نداشته است، شاید باور نکنید. این در حالی است که در بغرنج‌ترین دوران نشر هستیم. من به‌شخصه در طول دو سال گذشته، تنها دو‌بار از پله‌های اداره ارشاد بالا رفته‌ام که از قضا هر دو بار هم نه برای امور نشر که برای کمک به تدارک تدفین دو هنرمند در جایگاه شایسته‌شان بود.

واقعیت آن است که اداره ارشاد باید یکسری آمار در حوزۀ کتاب و نشر تهیه و ارائه کند، که خب به شیوه‌هایی که خودشان می‌دانند آن را تهیه و به بالادستی‌ها ارائه می‌کنند و آن‌ها هم چون این آمار خوشایند است، بدون هیچ راستی‌آزمایی آن‌ها را به مردم ارائه می‌کنند. حالا این آمار درست است یا نه، نکته دیگری است، ببینید مثلاً ارشاد حتا حاضر نیست ناشرانی را که سال‌هاست کتابی منتشر نکرده‌اند، از چرخۀ آمار خود حذف کند، چرا، چون به این کمیت نیاز دارد، نه به کیفیت.

ما به دلیل جغرافیای کوچکمان، با اغلب متولیان امور اداره کتاب این ولایت سلام و علیک داریم و گاه خیلی هم همدیگر را تحویل می‌گیریم، اما تعارف که نداریم، اگر واقعیت را بخواهید، تنها خدماتی که اداره ارشاد در استان به‌طور پیگیر و مستمر به ما ناشران می‌دهد؛ «ممیزی کتاب» است، که خب دستشان درد نکند.

من قصد ورود به بحث تعامل اداره ارشاد گیلان با ناشران گیلانی را ندارم، چون اساساً چنین بحثی وجود خارجی ندارد و بیشتر یک بحث انتزاعی و تخیلی است، اما می‌خواهم این را بگویم که اگر کاری از دستشان برنمی‌آید، لااقل شأن ناشران را رعایت کنند و به شعورشان توهین نکنند.

اجازه بدهید به قول معروف برای انبساط خاطر خوانندگان هم که شده، یکی از آخرین ممیزات صادره را هم برایتان نقل کنم. کتابی را برای دریافت مجوز نشر فرستاده بودیم با عنوان «فرهنگ کفتربازی در گیلان» که یک کتاب تحقیقی جالب بود. جایی در کتاب، پژوهشگر آورده بود که «گاه کبوتربازان، کبوترهایی را که از یک مادر هستند، به اصطلاح خودشان با هم جفت می‌اندازند». ممیز محترم هم  نامه زده بود که  باید این جمله را حذف کنید! خب آدم در این مواقع نمی‌داند که بخندد یا گریه کند. یعنی ما خودمان را مُحق می‌دانیم که در امور پرندگان هم اصلاح اخلاقی کنیم!

من تمام این ممیزی‌ها را در طول سالیان مختلف جمع کرده‌ام و امیدوارم روزی بتوانم آن را منتشر کنم، چون بسیار خواندنی‌اند و جای تعمق زیادی دارند.

از این که بگذریم باید بگویم که من قصد ورود به بحث تعامل اداره ارشاد گیلان با ناشران گیلانی را ندارم، چون اساساً چنین بحثی وجود خارجی ندارد و بیشتر یک بحث انتزاعی و تخیلی است، اما می‌خواهم این را بگویم که اگر کاری از دستشان برنمی‌آید، لااقل شأن ناشران را رعایت کنند و به شعورشان توهین نکنند. برای مثال بگذارید موضوعی را برایتان بگویم.

سال قبل اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی گیلان برای برگزاری جایزه کتاب سال گیلان، در بدعتی جدید، بدون هیچ مشارکت و نظرخواهی از ناشران، که مخاطبان اصلی این رویداد هستند، فراخوانی منتشر کرد، حالا بگذریم که البته در نهایت به دلیل عدم استقبال ناشران این جایزه برگزار هم نشد! اولاً نکتۀ جالب این بود که این جایزه به مناسبت صدویکمین سالگرد شهادت میرزاکوچک‌خان برگزار می‌شد، بدون این‌که هیچ بخش ویژه‌‌ای مربوط به جنبش جنگل در فراخوان وجود داشته باشد! من که نفهمیدم پس چرا آن مناسبت را آن جا گنجانده بودند! نکتۀ دیگر اینکه این جایزه قرار بود در سه بخش، تالیف، ترجمه و احیای متون برگزار ‌شود و معلوم نیست آقایان با چه تعقل و تفکری به این جمع‌بندی رسیده‌اند. یعنی اگر شما برای تالیف یک فرهنگِ لغت، بیست سال زحمت کشیده بودید، با یک مجموعه شعر یا داستان، در یک کفۀ داوری قرار می‌گرفتید!

اما نغزترین نکتۀ ماجرا این بود که قرار بود متولی برگزاری این رویداد مهم فرهنگی، یک موسسۀ گمنام فرهنگی باشد. چون اسم این موسسه را نشنیده بودم، برایم خیلی جای سؤال بود که چطور ممکن است مؤسسه‌ای کارگزار برگزاری چنین رویدادی مهمی باشد و من به عنوان یک فعال حوزه نشر، حتا اسم آن را نشنیده باشم. جستجوی زیادی کردم و آخر کار صفحۀ این موسسه را در اینستاگرام پیدا کردم. خب رفتم تا کارنامۀ آن را ببینم، فکر می‌کنید اهم فعالیتشان چه بود: تبریک به بانو «لیدی گاگا» برای بردن جایزه اسکار، چاپ بَنر ویژۀ تِم تولد، تسلیت، زیارت کربلا و … و بازخوانی ترانۀ محسن چاووشی توسط مدیر مسئول موسسه! حتا یک برنامۀ مرتبط با کتاب در کارنامۀ آن‌ها دیده نمی‌شد. نمی‌دانم چه باید گفت. همان موقع می‌خواستم چیزی دراینباره بنویسم، اما حتا مسئله ارزش طرح کردن هم نداشت و بیشتر شأن ناشران را زیر سؤال می‌برد. نمی‌دانم شاید این‌ها همه احتمالاً در راستای شعار «عدالت فرهنگی» وزارت ارشاد است!

چرا باید مثلاً در سوئیس، پژواک میرزا کوچک جنگلی به صدا در بیاید، آن‌ها چه مشکلی دارند که باید به این ندا گوش کنند. یا در یک روستای دورافتاده در برزیل که با دولت خودش هم در ارتباط نیست، چرا باید این پژواک به صدا در بیاید. اصولاً کدام پژواک انقلابی است که قابلیت آن را دارد که در همۀ اقصی نقاط عالم شنیده شود؟

یا مثال دیگر همین کنگرۀ پرطمطراق میرزا کوچک‌خان. با آن هم تبلیغات، ببینید خروجی آن مثلاً در حوزه کتاب چه بوده است؟ انتشارات ما در میان ناشران، بیشترین کتاب‌ها در حوزۀ جنبش جنگل (حدود ده عنوان) را با بهترین محققان این حوزه منتشر کرده‌ است که بعضی از آن کتاب‌ها به چاپ مکرر هم رسیده‌اند، خب فکر می‌کنید حتا یکبار یک نظر خشک و خالی مشورتی از ما خواستند؟ نه. مشکل من این نیست که چرا ما را صدا نکردند که شکر خدا با این خروجی کنگره خوشحالم که چنین بختی نصیب ما نشد، مشکل این است که اصولاً فکر و تخصص، جایگاهی در ادارات ما ندارد. کارها به صورت اداری و خودمانی و در گعده‌های خودمانی انجام می‌شود و کسی هم قرار نیست بابت نتایج آن پاسخ‌گو باشد. حرف من با مدیران این است که دست‌کم برای حفظ ظاهر هم که شده می‌توانید حرف متخصصان را فقط بشنوید، حالا اگر نمی‌خواهید عمل کنید، به وجدان کاری خودتان مربوط است.

من این کنگره را با جزئیات تعقیب می‌کردم و خصوصاً تیترهای گفته‌های آقایان را می‌خواندم. واقعاً می‌گویم که حتا یک جمله که شما را به فکر وادار کند، نشنیدم. شاه‌بیت جملات هم این بود که: «امروز باید پژواک میرزاکوچک در اقصی نقاط جهان به‌صدا درآید!» خب یکی بپرسد که چرا باید مثلاً در سوئیس، پژواک میرزا به صدا در بیاید، آن‌ها چه مشکلی دارند که باید به این ندا گوش کنند. یا در یک روستای دورافتاده در برزیل که با دولت خودش هم در ارتباط نیست، چرا باید این پژواک به صدا در بیاید. اصولاً کدام پژواک انقلابی است که قابلیت آن را دارد که در همۀ اقصی نقاط عالم شنیده شود؟ خب وقتی شما یک محقق بی‌طرف و دانشور دعوت نمی‌کنید، خروجی آن هم چنین جملاتی خواهد بود.

ببخشید که از بحث کتاب و نشر دور شدیم. ای‌کاش این سوال را نمی‌پرسیدید، چون حتا یادآوری این برخوردها هم تاسف‌برانگیز است. بنابراین اگر یک جمع‌بندی کنم، باید بگویم که ما ناشران یک همزیستی مسالمت‌آمیز با اداره ارشاد داریم، آن‌ها در روند بروکراسی خود، نامه‌های اداری مربوط به کتاب را امضا می‌کنند، ما هم هیچ توقعی از آنان نداریم و هیچ چیزی فراتر از این هم در این رابطه وجود ندارد.

برای بهبود وضعیت کتاب و کتابخوانی و توسعه فرهنگ نشر چه سیاست‌هایی می‌تواند وضعیت کنونی را به سمت رونق نشر تغییر دهد؟

ببینید، این بحث خیلی تخصصی است و در این مجال کوتاه هم نمی‌گنجد و البته طرح آن در اینجا، احتمالاً راه به جایی هم نمی‌برد. من می‌توانم به‌طور کلی به چند مورد اشاره کنم، اما همۀ راه‌حل‌ها را قطعاً نمی‌دانم. اما مواردی هست که همۀ دست‌اندرکاران نشر آن را می‌دانند. برخی از آن‌ها عبارتند از وجود ناشران دولتی و شبه‌دولتی، عدم برون‌سپاری امور نشر دولتی، عدم حذف هرگونه سوبسید دولتی، وجود سانسور، تقسیم ناشران به خودی و غیرخودی، نبود نمایشگاه‌های تخصصی کتاب، وجود ناشران برخوردار از رانت؛ عدم وجود مشوق‌های فرهنگی و انگیزشی و مواردی دیگر.

اما ببینید ما در یک ساختار معیوب، گذرانِ زندگی می‌کنیم و شما اگر هم بخواهید، نمی‌توانید یک گوشۀ این ساختار را فقط اصلاح کنید و به باقی آن دست نزنید. مهم‌ترین مشکل ما، نه در حوزۀ نشر که در اغلب امور مملکت این است که تخصص جایگاهی در سیاست‌گذاری امور ندارد. گویی آموزه‌های مملکت‌داری در ایران به گونه‌ای است که تخصص، آخرین ویژگی افراد برای تصدی‌گری امور است، پیش از آن تعهد، التزام، تدین و موارد دیگر در اولویت است و خب با دنبال کردن این تفکر، این هم نتیجۀ امور در همۀ بخش‌هاست. ما هیچ راهی نداریم مگر این‌که به تخصص برگردیم و هر امری را به متخصصان آن بسپاریم. به گمانم این تنها راه موفقیت چشم‌انداز آینده است، چیزی که در اغلب ممالک موفق، مهم‌ترین گزینۀ تصدی‌گری امور است.

1 نظر
  1. احمد می گوید

    سلام.
    این همه دلسوزی وتعهدستایش انگیز است،کاش
    متولیان فرهنگی استان(کشور)قدرشناس عزیزانی
    همچون شماباشندوازتخصص شما بهره ببرند.
    قربان زاده

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.