بهمن ماه سال 1394 بود که موسسه کتاب و اسباببازیهای فکری با نام «بازباران» در شهر رشت متولد شد. لابه لای لباس فروشیها و تجملات روز زندگی، حجرهای متفاوت با شعاری متفاوت در مرکز خرید دیلمان متولد شد.
شعار باز باران این بود: «توپ و کتاب» را از کودکان نگیریم.» بچههایی که به این کتابفروشی متفاوت که برای گروه سنی کودک و نوجوان افتتاح شده بود، میرفتند، فضای متفاوتی میدیدند و آدمهایی با طرز فکر عجیب و صاحب کتابفروشی را «عمو حمید» می نامیدند.
کتابفروشی عمو حمید، تنها یک کتابفروشی نبود که یک معلم بازنشسته از سر پرکردن وقت راهاندازی کرده باشد. «بازباران» تنها یک محل عرضه کالای فرهنگی نبود، کودکان زیادی که اکنون به سن نوجوانی رسیده و بعضی از نوجوانهایی که امروز به دانشگاه رفته و دانشجو شدهاند، خاطرات شیرینی از عمو حمید در ذهنشان نقش بسته است.
آنها به خوبی به یاد دارند که عمو حمید اجازه میداد ساعتها در همان کتابفروشی کتاب بخوانند، با بازیهای فکری این مرکز بازی کنند، نقاشی بکشند، شعر بخوانند، بی آنکه هزینهای پرداخت کنند و یا حتی کتابی بخرند.
عمو حمید، وقتی برای بچهها شعر میخواند و چیستان تعریف میکرد، به او می گفتند عمو چیستانی. و هرازگاهی هم که برای مدارس مناطق کم برخوردار، توپ و کتاب هدیه میبرد، به او می گفتند؛ عمو فوتبالی. «حمید وثیرش»، این معلم بازنشسته، زندگی خود و خانوادهاش را وقف موسسهای فرهنگی برای کودکان نمود که شعارش را از یک جمله «گابریل گارسیا مارکز» گرفته است؛«توپ و کتاب».
«بازباران»، با این اعتقاد متولد شد که برای تحول اساسی در کشور، میباید برای نسل کودک و نوجوان برنامه داشت و سرمایه گذاری کرد. و حمید وثیرش- بی آنکه چشم امید به متولیان فرهنگی با بودجههای دولتی داشته باشد، اندوختهاش را وقف راهاندازی کتابفروشی «بازباران» نمود. بازباران، تنها مرکز بازی و خرید کتاب و بازی های فکری در هیاهوی بوتیکهای پرتجمل مرکز خرید دیلمان بود.
هر وقت که دخترم را به بازباران میبردم، میدیدم که در و دیوار این کتابفروشی اجارهای پر بود از نقاشیهایی که کودکان شهر باران برای قدردانی از زحمات عمو حمید و بقیه پرسنل زحمت کش این موسسه کشیدهاند.
باز باران، محل امنی برای ساعتها حضور کودکان بی والدین، در یک مرکز فرهنگی بود، آن روزها که هنوز راهاندازی خانههای بازی با پرداخت هزینههای سنگین برای خانوادههای متمکن این شهر مد نشده بود، بازباران، تنها تفریح بدون پرداخت هزینه برای کودکان این شهر بود.
باز باران، شاهد حضور بسیاری از نویسندگان گروه سنی کودک و نوجوان و جشن امضای کتاب با حضور کودکان بود؛ افرادی همچون کلر ژوبرت، شهرام شفیعی و… که تمامی هزینههای اقامت نویسندگان و برنامههای جشن امضا را حمید وثیرش شخصا میپرداخت.
حمید وثیرش، مانند گابریل گارسیا مارکز به جد عقیده دارد:« به هر کودکی دو بال میدادم اما رهایش میکردم تا خود پرواز را بیاموزد». و هنوز هم تاکید دارد؛ اگر تغییری برای رسیدن به حال خوب جهان متصور باشیم، این تغییر به دست کودکان امروز رقم خواهد خورد.
اما در این روزهای سخت که فنر چرخ اقتصادی کشور بدجوری دررفته، باخبر شدم « بازارباران» هم مثل کتابفروشی فرازمند تعطیل شد و عمو حمید که دیگر توان پرداخت هزینههای گزاف اجاره مکان در پاساژ دیلمان را ندارد، پاسخاش به اندوه من این است: « مالک ما را جواب کرده و بازباران به دنبال خانه جدید است. دعاکنید، لطفا تا بی خانمان نمانیم.»
بازباران را تنها نگذاریم.
نظرات بسته شده است.