سفر به ذهن آشفته انسان؛

تیرمَست؛ روایت تاریکیِ درون

0 ۹

رمان تیرمست اثر ستاره عارف کشفی نویسنده، مترجم حوزه نقد ادبی و تئاتر، موسیقی‌دان و استاد موسیقی دانشگاه لاهیجان است.

 

از آثار ترجمه او «کمدی در گذر زمان» و «ناداستان خلاق» از نشر نیلوفر و «پشت پرده داستان» نشر هرمس را می‌توان نام برد. و هم‌چنین «نمایشنامه‌نویس به مثابه متفکر» نشر افراز در دست چاپ است. فیلم‌نامه «سیماتیک» و «لازاروس» نیز از آثار این هنرمند جوان است.

 

تیرمست اولین اثر عارف کشفی؛ رمان شایسته تقدیر در جایزه ادبی نوفه، در سال ۱۴۰۴ از نشر عنوان منتشر شده است.

 

رمانی که میان تعلق جنایی، جست­‌وجویی هویت و زخم­‌های کودکی حرکت می‌­کند و خواننده را به قلب سایه‌­های ناخودآگاه می‌­برد

 

این رمان مرزی‌ست میان روایت روان‌شناختی، تعلیق جنایی و تاملات فلسفی که با تمرکز بر ذهن آشفته یک قاتل در آستانه انتخاب قربانی، مخاطب را به سفری در لایه‎های تاریک روان انسان می‌برد.

 

جایی که مرز میان خیال و واقعیت، جنون و درستکاری درهم می‌آمیزد و خواننده در این لابیرنت به دنبال نخ آریادنه سرانجام روشنی را می‌بیند.

 

شخصیت اصلی رمان مردی‌ست که در یک رستوران به دنبال قربانی است تا تقدیم به روحی کند که به ظن خود کمک می‌کند تا فرد موردنظر را بیابد. در این انتظار، تماشاگر افرادی‌ست که در رستوران حضور دارند. اما این افراد هر کدام روایتی جداگانه دارند که نویسنده با هوشمندی استفاده‌ای کنایه‌آمیز از آن‌ها داشته است.

 

ویژگی جالب تیرمست استفاده از دو ساختار روایی در کنار هم است. اول شخص برای روایت اصلی تا درگیری عاطفی خواننده و همراهی حداکثری را داشته باشد و سوم شخص برای جداسازی خرده پیرنگ‌ها.

 

روایت اصلی بازتابی از افکار و خاطرات شخصیت و کشمکش درونی او با گذشته و گناه و میل به خشونت است. خرده پیرنگ‌ها در ظاهر مستقل اما در واقع جهت بازنمایی روان رنجوری از فقدان، زخم، ذهنیت و قضاوت‌های اجتماعی و رویارویی انسانی در برابر حوادثی غریب و دور از تصور است.

 

روایتی روان‌شناختی از ذهنی که میان کابوس‌های کودکی، خشونت سرکوب‌شده و سایه‌های ناخودآگاه، آرام‌آرام به سوی جنایت کشیده می‌شود

 

تعلیق و کشش داستان تا انتها حفظ شده و نویسنده با ایجاد ابهامی به اندازه، فضایی نیمه‌روشن خلق می‌کند که با صحنه اصلی داستان رستورانی به سبک جدید و با نوری کم، بسیار هم‌خوانی دارد و این سایه رازآلودگی را نه تنها در شخصیت و شیوه مونولوگ‌ها بلکه در فضاسازی روایت نیز به زیبایی به تصویر کشیده است.

 

در تیرمست با ما شخصیتی چندلایه روبه‌رو هستیم. چهره بیرونی آرام و ساکت و قابل اعتماد و اما درونیاتی بسیار هولناک که در گذر زمان و به‌دلیل ویرانی‌های روان شخصیت در کودکی ایجاد شده است.

 

کودکی که صحنه مرگ مادر را دیده و برای مقابله با این تصویر هولناک ذهن کودکانه‌اش به دنبال جایگزینی گشته تا مادر را در آن زنده کند و به عنوان رازی تنها برای خود نگه دارد.

 

رابطه شخصیت با مادر نوعی از پیچیدگی و رازآلودگی را در برمی‌گیرد که در نگاه اول ادیپ‌وار در پی پس زدن پدر با صفت «شوهرت» و نزدیک‌تر شدن به مادر است.

 

شوهر مادر نماد مردانگی توام با خشونت که شکارچی هم هست، تسخیرکننده مادر، تهدیدگر جایگاه پسر و عامل به حاشیه رانده شدنش است. این گسست عاطفی در چارچوب خانواده باعث می‌شود پسر برای حفظ جایگاه خود تحلیلی متفاوت از رفتار مادر داشته و هر نگاه یا حرکتی را نشانه‌ای برای ایجاد نخ ارتباطی بین خودشان ببیند.

 

کتابی که لایه‌های تاریک هویت، فروپاشی درونی و آشفتگی روانی را در مسیری پرتعلیق و بی‌رحمانه آشکار می‌کند

 

اما تضاد درونی شخصیت جایی‌ست که در عین میل به خشونت و کشتن افراد نوعی رنج درون خود حمل می‌کند.

 

شخصیت‌های فرعی در رمان بازتابی از لایه‌های مختلف روان شخصیت اصلی هستند. فقدان، طرد شدن، خشونت، نفرینی بودن، در جست‌وجوی چیزی دور از دست که امکان رسیدن به آن محال است و ناتوان از تحمل سوگ و غیبت مداوم شخصی که وابستگی به آن مثل بند ناف نوزادی در صدد خفه کردنشان است.

 

خشونت در تیرمست نه صرفا کنش بیرونی بلکه بازتابی از دردی درونی‌ است که شخصیت اصلی، پیش از اینکه قاتل باشد، خود قربانی خشونت روانی و اجتماعی در بستر خانواده است.

نویسنده بدون قضاوت با ترسیم روانی از هم گسسته نشان می‌دهد، انتخاب خشونت گاهی برای مبارزه با مشکلی درونی‌ست که می‌داند چیزی ارزشمند را از دست داده اما در پذیرش آن دچار ناتوانی‌ست.

 

شخصیت اصلی فاقد هویت مشخصی است. او نه نام دارد و گذشته‌ای روشن و آینده‌ای قابل تصور. هر آن‌چه که از گذشته توصیف می‌شود در راستای اتصال او به مادر است و از ظاهر او تنها چشمانی آبی به وضوح نمایش داده می‌شود.

 

او درگیر با ناخودآگاه در مسیر فردیت‌یابی شکست خورده و در تاریکی سایه‌های خود غرق شده است.

 

سایه در نظریه یونگ، بخش تاریک و سرکوب شده‌ روان است. امیال، ترس‌ها و خشم‌هایی که فرد نمی‌خواهد بپذیرد. شخصیت اصلی تیرمست نه تنها با سایه خود مواجه نشده بلکه در آن حل شده است.

 

خشونت، نفرت و افکار تیره مانند رفتاری که در مواجهه با احتضار پدر نشان داده، به سطح آمده و کنش بیرونی‌اش را هدایت می‌کند.

 

زبان در تیرمست نه تنها ابزار روایت که بخشی از جهان‌بینی رمان است. زبانی که ساده اما چندلایه انتخاب شده با لحنی رازگونه  که در خدمت روایت است. زبان موجز، فشرده و دور از زیاده‌گویی و لحن شاعرانه است. ضرباهنگ نثر با خیالات شخصیت کند و تند می‌شود و همراهی درستی با تعلیق متن ایجاد می‌کند.

 

در روایت‌های سوم شخص لحن سرد و خشک تنها به صورت دوربینی کاشته از بیرون به ماجرا نگاه می‌کند و کشش را به حادثه و شکل روایت می‌سپارد و اجازه درگیری عاطفی بین خواننده و خرده پیرنگ‌ها نمی‌دهد. این روش به خواننده این امکان را می‌دهد که مانند شخصیت اصلی در حال انتخاب باشد و بین روایات به‌دنبال راهی بگردد تا به ذهن شخصیت اصلی نقب بزند.

 

از چالش‌هایی که خواننده در خواندن تیرمست با آن روبروست تعدد خرده پیرنگ‌هاست که گمان گیج شدن مخاطب بین آن‌ها و گم کردن رشته اصلی روایت می‌رود. برای نویسنده این امکان وجود داشت که با حذف برخی از روایات کوتاه که لایه روانی یکسانی داشتند هم به هدف خود در پیش‌برد داستان برسد و همچنین از سردرگمی مخاطب را بکاهد.

 

عارف کشفی به‌وضوح نویسنده‌ای هوشمند است که مخاطب را باهوش‌ فرض کرده و با ترسیم نخ‌هایی باریک تسئوس را به بیرون لابیرنتش هدایت می‌کند.

 

به‌طور کلی ما با اثری چندلایه و عمیق طرفیم که نمادی از انسان معاصر بی‌هویت، منزوی و در آستانه فروپاشی‌ست.

 

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.