در اساطیر ایران، «مشی» و «مشیانه» نخستین جفت بشر هستند که پیش از تبدیل شدن به انسان، دو گیاه رسته از زمین و از نطفهی کیومرث (نخستین انسان و مقتول اهریمن) بودهاند. این دو وقتی از گیاه به شکل انسان در میآیند، در قامت و چهره به هم شبیهاند. آنگاه در روز فرخندهی سیزدهم فروردین با گره زدن دو شاخه (به نشانهی پیمان) با هم ازدواج میکنند. رسمی که بعدها در سنت گرهزدنها و گرهگشودنهای سبزه و موارد دیگر در جشن سیزدهبدر ادامه مییابد. کریم کشاورز مترجم و داستانویس اهل گیلان مینویسد: «در گیلان، جوانان در روز سیزدهبهدر به دباغخانه میرفتند و گره بند شلوارشان را پسر نابالغی باز میکرد تا بختشان باز شود.» میرجلالالدین کزّازی معتقد است نحسی عدد سیزده و ارتباط آن با جشن سیزدهبدر، جایگاهی در فرهنگ اساطیری ایران ندارد و این باورهای ایرانی، قرنها پس از تولد سیزدهبدر وارد فرهنگ ایرانیان شده است. به هر روی رسمِ از خانه بیرون رفتن و در دامن طبیعت جای گرفتن، به هر نیتی، از ابتدا در روز سیزدهبدر برقرار بوده است. محمود پاینده لنگرودی نیز معتقد است: «در میان مردم گیلان و دیلمان نیز رسم چنین است که همۀ مردم در این روز از خانه خارج میشوند؛ برخی از آنها فقط برای انداختن سبزۀ نوروزی به نخستین جوی آب یا رودخانه، بیرون میروند، ولی بیشتر مردم تا شبهنگام به خانه برنمیگردند.»
اما میراث سیزدهبدر برای گیلان امروز چیست؟
در جشن سیزدهبدر چند گیلانی از شهرهایشان خارج میشوند و به طبیعت میروند؟ چند نفر به جنگل میروند؟ چند نفر ساحل دریا را برمیگزینند؟ چند نفر در حاشیهی تالابها و رودخانهها اردو میزنند؟ چند نفر به روستای مادری خود بر میگردند؟ چند نفر ترجیح میدهند در شهر بمانند و به ساعتی تفرج در باغها و پهنههای طبیعی شهر بسنده کنند؟ اگر نگویم همه، بیشتر مدیران شهری و مدیران استانی گیلان که متولی اقتصاد این منطقهاند، پاسخی برای این پرسشهای ساده ندارند. نبود دادهای از این گونه آمار نشان از یک مقوله تکراری دارد؛ مدیران نشسته بر مسند قدرت بلد نیستند و نمیخواهند از سرمایههای اجتماعی و فرهنگی جامعهی خود تولید ثروت کنند. در همهجای جهان که تعقل و تلاش بر جهل و تنپروری چیره باشد، جشنها و آیینهای گروهی یک اجتماع، منبعی فراهم برای بهرهبرداری اقتصادی هستند. میشود از سیزدهبدر و توافقی که در طول قرنها برای لذتبردن از این رویداد باستانی بهدست آمده، پول درآورد. کسبوکارهای کوچک و موقت اما بیشماری هستند که فقط میتوانند برای همین یک روز برپا شوند. از رامشگران و هنرمندان آماتور تا فروشندگان خوراکی و متخصصانِ بازی و سرگرمی، برپاکنندگان مشاغل یکروزهای هستند که از سیزدهبدر جان میگیرند. آیینی که پیشتر در گذر تاریخ برندسازی شده و بیهیچ تلاش و هزینهای برای تبلیغ و دعوت، مخاطبان پرشمار دارد. اما متولیانی که هر فضای عمومی و اجتماع مردمِ خوشگذران آن را دردسری برای ادارهی بیدردسر امور میپندارند و به بهانههایی مثل تخریب طبیعت و برهمخوردن نظم عمومی، صورت مسئله را پاک میکنند، اشتیاقی هم برای ثروتآفرینی از لذات عمومی نخواهند داشت. ترجیح میدهند تمام طبیعت گیلان به ویلا و اقامتگاه خصوصی تبدیل شود اما ذرهای زحمت و خلاقیت برای آموزش پاسداشت طبیعت به خرج ندهند و اندکی از اعتبارات ملی توی جیبشان را برای ساخت بستر کسبوکارهای کوچک محلی هزینه نکنند. حتی ترجیح میدهند چندین جشن و رویداد جدید در ایام دیگر سال برپا کنند و انرژی و اعتبار بسیاری برای آوازهسازی آن هزینه کنند اما از جشنی مهیا و برقرار فایدهای نبرند! در این حکمرانیِ بد و فرصتسوزیِ مدام، اکثریت مدیران شهری و منطقهای گیلان سهیم بودهاند. از شورای شهر و مدیران شهر خود بپرسید تا به حال چند طرح پژوهشی برای ثروتآفرینی از جشنهای ملی در شهر شما تدارک دیدهاند؟ بعد هم چقدر از آن ایدهها را به مرحلهی اجرا بردهاند؟ اگر پاسخی یافتید برای ما هم تعریف کنید!