در ماههای منتهی به انتخابات ریاست جمهوری امریکا ـ سوم نوامبر (۱۳ آبان ماه) ـ فشارها و تنگناهای اقتصادی و اجتماعی علیه ایران، به بخش اصلی دغدغههای ۸۰ میلیون شهروند ایرانی مبدل شده است. به نحوی که در ماههای گذشته، وزیر نفت ایران مکررا این دوره را “سختتر و مهلکتر از جنگ هشت ساله ایران دانسته و تشریح برنامههای دور زدن تحریمها را، توضیح نقشههای عملیات در جنگ” تشبیه کرده است.
با این حال، بسیاری ابعاد و وسعت این تحریمها را به مثابه حمله متفقین به شمال و جنوب کشور در جنگ جهانی دوم دانسته و معتقدند در جنگ تحمیلی، ابعاد و آسیبهای جنگ به مناطق و استانهای جنوب و غرب کشور صدمه جدی وارد کرده و بخشی دیگر مستقیما در آماج حملات دشمن قرار نداشتهاند اما آثار و آسیب جنگ جهانی دوم اغلب اقتصادی احساس میشد و کشور را قحطی و گرسنگی فرا گرفته بود و کم و بیش آحاد جامعه اثرات آن را لمس میکرد. چه بسا هنوز تصاویر دلخراش مردم فقیر و مستاصل سالهای دهه ۲۰ خورشیدی در حافظهها برجای مانده که برای لقمه نانی چگونه ساعات مدید، طاقت فرسا و در سرمای استخوان سوزی در صفوف پرشمار مردمی منتظر میماندند.
با این حال، تحریمهای سه ساله اخیر، یکی از سهمگینترین فشارهای اقتصادی علیه کشوری در جهان است که به رغم توافقات و تعهدات آشکار بین المللی، براساس سیاستهای نامتعارف رییس جمهور جدید ایالات متحده امریکا، زیر فشار خردکننده تنگناهای معیشتی قرار گرفته است.
از آغاز دور دوم تحریمهای امریکا ـ۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۷ ـ طی ۲۹ ماهه اخیر، بخشی از زیرساختهای کشور رو به استهلاک است و اقتصاد خرد و کلان کشور زیرآماجی از تهدیدات و متغیرهای منفی به شکنندگی مهلکی رسیده است.
براساس شواهد و قراین، بخشی از تحریمهای جدید آنچنان هدفمند و دقیق طراحی شده که شریان اصلی کشور را دچار اختلال کرده است. این تحریمها و تنگناها طی ۲۹ ماهه اخیر، به مرور از حلقههای تنگ تری برخوردار شده و لاجرم فشارهای خردکننده تری به جامعه وارد ساخته است. طبیعی است که امریکاییها از طروق مختلف، به دادهها و اطلاعات زیرساختی جامعه ایران دست پیدا کرده و از سوی دیگر، آنچنان دادهها و سپهر اطلاعاتی ایران در دسترس است که کاوشگری برای کارشناسان و متخصصان امریکایی چندان دشوار نیست. به رغم این، چنان که پیداست بخشی از دادهها و اولویتهای تحریم از طریق اپوزیسون ایرانی با همدستی و دسیسه چینی خلیج نشینان عرب ـ امارات و عربستان ـ به نهاد تصمیم گیرنده تحریمها منتقل میشود.
در هفتههای اخیر، با تنگتر شدن تحریمها و نزدیک شدن انتخاب ریاست جمهوری امریکا، عضو متنفذ بنیاد FDD این پیام را در رسانههای اجتماعی منعکس کرده که “ایران هم اکنون ۸۰ میلیارد دلار ذخیره ارزی دارد که اگر نخواهد با فاجعه انسانی روبرو شود، مجبور است ذخایر ارزی را به تدریج هزینه کند و سپس هرگاه این ذخیره نیز به اتمام رسد، امریکا باید با محاصره دریایی ایران و جلوگیری از صادرات نفت و فلزات ایران ضربه آخر را وارد آورد.”
این نوع انتقال داده و دیتای استراتژیک به دشمن تا بن دندان مسلح که جز به نیستی و نابودی ایرانیان نمیاندیشد، بیش از آنکه یک مرام و خصیصه فردی و تنها یک عقیده خصومت جویانه علیه خاک و کیان ایرانی باشد، بیشتر یک عمل خائنانه و رذیلانه ایست که نه تنها علیه حاکمیت بلکه ظلمی آشکار به فرد فرد هم میهنان ما اعمال میشود.
در این بین، تاکنون بنیاد دفاع از دموکراسی [FDD] یک جریان تندرو و دست راستی طرفدار فشار حداکثری علیه ایران، چنین مشاورههایی را عهده دار بوده که تصور میکند با این عمل خائنانه، میتواند جایگاه ممتازی را در عالم سیاست بدست آورد. حال آنکه، تاریخ ایران مملو از خیانت کسانى است که به ظاهر ایرانى بودند و برای ایران و ایرانی نقش ایفا میکردند اما در باطن تارو پود ایرانیان را از هم میدریدند. چنانچه تاریخ گواه است هیچگاه این نوع اعمال خائنانه از حافظه ملی ایرانیان پاک نشده است. بلکه تجربه نشان داده که چنین عملی، با هر نیتی، آنان را در اذهان عمومی جامعه ایران، به نشیب و حضیض ذلت خواهد کشاند.
راهبرد یکی از مهمترین نهادهای تحریم که از پشتوانههای فکری قابل ملاحظهای در تحریمها برخوردار است این است که با جانمایی دقیق تحریمها در ایران بتواند دشمن را به هدف خود نزدیک سازد. غافل از آنکه، میلیونها تن در ایران کنونی در خط زیرفقر با دهها معضل پیدا و پنهان دست به گریبانند.
در هفتههای اخیر، با تنگتر شدن تحریمها و نزدیک شدن انتخاب ریاست جمهوری امریکا، عضو متنفذ بنیاد FDD این پیام را در رسانههای اجتماعی منعکس کرده که “ایران هم اکنون ۸۰ میلیارد دلار ذخیره ارزی دارد که اگر نخواهد با فاجعه انسانی روبرو شود، مجبور است ذخایر ارزی را به تدریج هزینه کند و سپس هرگاه این ذخیره نیز به اتمام رسد، امریکا باید با محاصره دریایی ایران و جلوگیری از صادرات نفت و فلزات ایران ضربه آخر را وارد آورد.” این بنیاد دو ماه پیش نیز به ترامپ پیشنهاد داده بود «ملاحظه بندهای زوالپذیر طولانیتر و یا بازرسیهایاندکی بهتر کافی نیستند.
توافق جدید، بایستی تمامی مسیرهای ایران به سلاحهای هستهای را قطع کند؛ این هدف بایستی از این گزاره آغاز شود که ایران نباید مجاز به تولید مواد شکافتپذیر هستهای در خاک خود باشد، بلکه باید همانند بیش از ۳۰ کشور دیگر، سوخت هستهای مورد نیاز برای تولید انرژی صلحآمیز را از بازار آزاد خریداری کند.”
در واقع، راهبرد یکی از مهمترین نهادهای تحریم که از پشتوانههای فکری قابل ملاحظهای در تحریمها برخوردار است این است که با جانمایی دقیق تحریمها در ایران بتواند دشمن را به هدف خود نزدیک سازد. غافل از آنکه، میلیونها تن در ایران کنونی در خط زیرفقر با دهها معضل پیدا و پنهان دست به گریبانند.
بنابراین، آنچه که امروز، هم میهنان ما تجربه میکنند، بسان دهها تجربه مشابهای است که در نبردهای ستیزه جویانه گذشته نیز بسیاری از شهروندان ممالک دیگر جهان که درگیر جنگهای خونین تری بودهاند تجربه کردهاند و کم و بیش در همه ممالک جهان نتیجه مشترکی داشتهاند.
تنها جهانشاهلو ـ معاون پیشه وری ـ نبود که بعدها در کتابی نوشت «نه دکتر ارانی شادروان و نه ما شاگردان مکتب کمونیست، فقط از دور صدای این برابریطلبی روسها را شنیده بودیم. وقتی پای به جهان کمونیست گذاشتیم، تازه دریافتیم که ما چگونه چنین جهنمی را که هرگز ندیده بودیم، برای مردم بیخبر ایران جنت معرفی میکردیم….»
شرایط مشابه در تاریخ برای مردمان جهان بسیارند. مخصوصا در دو جنگ بین الملل جهانی، مخصوصا کشورهای اشغال شده جهان در این دوره، پر است از تجارب شهروندان اغواگری که خائنانه دادهها و یافتههای موطن خود را در اختیار فرمانده هان نازیسم، فاشیسم و کمونیسم قرار میدادهاند و چه بسیار از شهروندان فرانسوی، بلژیکی، لیتوانی، استوانی، لهستانی، مجاری و انگلیسی که در عمل خائنانه هموطنان خود از سوی نازیسم و فاشیسم گرفتار آمده و به جوخههای اعدام سپرده شدند و در واپسین لحظات زندگی خود، حتی مجالی برای باقی نهادن اثری از خود پیدا نکردهاند. در ایران، تنها فرقه کمونیست نبود که یک روز با جداسری از اتحاد شوروی در جنگ جهانی اول مواجه شده و شد آنچه شد.
قلع و قمع، زندان، حبس، تبعید و مهاجرت به همسایه شمالی…. بعدها در فرقه آذربایجان نیز، پیشه وری ها، دانشیانها و پادگانها دیر زمانی دریافتند که اگر به دروغ قوام السلطنه اعتماد میکردند، به مراتب بهتر از آن بود که باقراف ها، سادچیکفها و آتاکشی افها در خفقان و انزوای کشور بیگانه، بر آنان فرمان برانند. تنها جهانشاهلو ـ معاون پیشه وری ـ نبود که بعدها در کتابی نوشت «نه دکتر ارانی شادروان و نه ما شاگردان مکتب کمونیست، فقط از دور صدای این برابریطلبی روسها را شنیده بودیم. وقتی پای به جهان کمونیست گذاشتیم، تازه دریافتیم که ما چگونه چنین جهنمی را که هرگز ندیده بودیم، برای مردم بیخبر ایران جنت معرفی میکردیم….» همینگونه است پیاده سواران اشرف، که خود را وامدار مردی میدانستند که روزگاری اهمیت و اعتبار خود را از سخن چینی و نمامی به عراق بدست میآورد و خود را سرسپرده دیکتاتور بعث کرد که ربع قرن بعد، خود به خواری زیر تیغ برندهای رفت.
اینها نامه هاییست که در برخی از آنان به نیروهای ستون پنجم تحت فرماندهی مارشال پتن مستقر در فرانسه ویشی، اشاره کرده که با همدستی نیروهای گشتاپوی آلمان، مخفیگاه، خانه و کاشانه هموطنان خود را در جای جای فرانسه برملا کرده و به نیروهای آلمانی تحویل میدادهاند.
تجربههای جهانی نیز، غیر از این نبود. در همه جای جهان وقتی نیروهای وطنی، موطن و دیار خود را در اختیار دشمن گذاشتند جز ملامتگری ناخودآگاه ذهن و خواری وجدان انسانی متاع دیگری بدست نیاوردند. خصوصا رویدادهای دو جنگ جهانی و وادادگیهایی که نیروهای به اصطلاح تحول خواه جهان به نازیسم و فاشیسم نشان دادهاند جز تسخیر موطن، قتل عام هموطنان داخل کشور و سرسپردگی آنان پس از پیروزی دشمن، دستاورد دیگری نداشت.
برخی از خیانتها و خودفروشیها در تاریخ، به رغم گذشت سالها و دههها و بی آنکه با این سوی جهان، مجاورت جغرافیایی و معنوی داشته باشد، هنوز نشانههایی در حافظهها و یادها باقی گذاشته که پنداری به ملکه ذهنها مبدل شده است. همچون مجموعه آخرین نامههای پیش از اعدام هفتاد و یک تن از پارتیزانها و اعضای جبهه مقاومت فرانسه که در سالهای پایانی جنگ جهانی دوم بوسیله نیروهای گشتاپوی آلمان در موطن خود اعدام شدهاند. همان نامههایی که لویی آراگون ـ شاعر سور رئالیست فرانسوی ـ در ابتدای آن آورده است “نمی دانم آیا کسی هست که بتواند این نامههای تیرباران شدهها را بخواند بی اینکه چشمانش از اشک لبریز شود و بی اینکه با اصطلاح حقیر و نارسایی که داریم، قلبش درهم فشرده شود. اگر چنین کسی هم هست، من از او بیزارم…»
نامههایی که در برخی از آنان به نیروهای ستون پنجم تحت فرماندهی مارشال پتن مستقر در فرانسه ویشی، اشاره کرده که با همدستی نیروهای گشتاپوی آلمان، مخفیگاه، خانه و کاشانه هموطنان خود را در جای جای فرانسه برملا کرده و به نیروهای آلمانی تحویل میدادهاند. بنا به فهرست نهایی اعدام شدگان، اغلب آنان بین ۱۶ تا ۲۰ سال و برخی از آنان کمتر از ۳۰ سال سن داشتهاند. نیمی از آنان دارای همسر و فرزندانی بودهاند و اغلب شان از بازماندگان خویش میخواستند که پس از مرگ آنان انتقام شان را از نیروهای مارشال پتن بستانند و پس از آن به زندگی عادی خود ادامه دهند. شاید دردآورتر از همه، برخی از اعدام شدگان کمتر از یکسال پیش از شکست ارتش آلمان در جبهه روسیه و پیروزی متفقین، به جوخههای مرگ سپرده شدند. بریدههای از نامهها را به شرح زیر میخوانید:
«پدر و مادر عزیزم! دوستان سلام!
این دیگر پایان کار است! آمدهاند که ما را برای جوخههای اعدام ببرند. به جهنم، مردن در منتهای پیروزی کمی تاسفآور است. اما چه اهمیتی دارد! اهمیت فقط در خیال آدمی است.»
پیهروی شما
فداکاری من بیهوده نخواهد بود. پس از آزمایش دشواری که میگذرانیم مسلما روزهای آینده برای همه بهتر از گذشته خواهد بود. وکیل مدافع من ف…. توضیحات و اطلاعاتی را که احتیاج داری به تو خواهد داد. او در موقع قضاوت حضور داشت. با وجود این هنوز پیش از پانزده روز حکم قطعی نخواهد بود.
مسلما همه ما بر اثر اطلاعاتی که پولو پس از دستگیری اظهار داشته است دستگیر شده ایم. به او رحم نداشته باشید. این وظیفه را به تو و رفقای دیگر واگذار میکنم که حسابش را در اولین فرصت تصفیه کنید. ممکن است که شخصی به نام ل ….. هم که از همکاران من بود به دیدن تو بیاید. از این سگ هم نفرت داشته باش. شخص خوبی نیست.
اوژن لکوتریه
به چهار دختر کوچکم! ایوت، ژیلبرت، میشل، لیلیان
پس از اینکه در یکی از سختترین رژیمها با کوشش بسیار برای بهبودی زندگی شما و مادر و پدرتان رنج بردم، پس از اینکه با جنگ و کسانی که از جنگ بهره مند میشوند مبارزه کردم، پس از اینکه روحا و جسما از این جنگ شکنجه دیدم عاقبت به جرم اینکه جرات کرده ام، بر ضد اشغال سرزمینمان از جانب ارتش متجاوز مبارزه کنم بدست پلیس مهربان؛ فرانسوی دستگیر شدم که مرا به مقامات آلمانی تحویل داد و بعد از یک محاکمه کوتاه بیست نفر از ما را به مرگ محکوم کردند. امروز زنگ آخرین ساعت خشن و بی رحم به صدا خواهد آمد.
لویی
هانریت عزیز!
فردو و لویی عزیز! بالاخره ساعتی که من باید به دیگران بپیوندم نزدیک میشود. دیگرانی که جان خود را در راه عشق به فرانسه واقعی فدا کردند. من با وجدانی آرام میمیرم، زیرا هیچ کسی بعلت اظهارات من از پا نخواهد افتاد. میل من به عنوان یک مبارز فرانسوی این است که پس از پیروزی آدم کشی راه نیفتد، اما میل دارم که با تنها وسیلهای که ممکن است به خیانتکارانی که وطن ما را به دشمن فروختند کیفر داده شود.
ژان آلزار
هلن من!
تو یکروز باید بدانی که چرا پدرت در بیست و یک سالگی مرد، چرا فداکاری کرد و چرا ظاهرا تو را رها کرده است. من تو را با تمام محبت پدری که ممکن است در یک مرد باشد دوست داشته ام، برای آینده تو تصورات زیبایی داشتم که دیگر نمیتوانم داشت.
مارسل برتون
همسر عزیزم!
پلیسهای ویشی و دژخیمان گشتاپو میخواستند به زور شکنجههای خود مرا وادار به خیانت نسبت به این گذشته سازند و نمیدانستند که برای من مردن خیلی گواراتر از چنین خیانتی است. اگر این جنایتکاران خونخوار بی پروا به من میگویند که کمونیستها دشمنان اصلی ایشان هستند. شکنجههایی که به من تحمیل کردهاند مرا در این عقیده راسختر ساخته است که کمونیستها قهرمانان واقعی این پیکار رهایی بخش میباشند.
ژولین هاپیو