جوما؛ راوی ترانه های ناخوانده

گفت و گو با روایت کننده تاریخ؛

0 158

گمان می‌بردم جوما با آن صدای گرم و پرصلابت و آن ترانه‌های دلنشین و تامل برانگیز تنها میان ما گیلانیان که این زبان و روایت‌ها برایمان آشنا و عزیز است جا باز کرده تا این که دوستی از جنوب کشور برایم ترانه ای از او را فرستاد.

 

خیلی هایمان یادمان نیست که از کی و چگونه با «جوما» آشنا شدیم. آوازه خوان شوریده ای که یکی دو سال اخیر از تاریخ سبز و سرخ و سپید این دیار، از بیم و امیدها، رویاها و ناکامی ها برایمان روایت می‌کند. حالا اما جوما نه تنها بین گیلانیان خاصه جوانان محبوبیت دارد بلکه هنردوستان و موسیقی شناسان شهرهای دور و نزدیک میهن با شوق به ترانه هایش گوش دل می‌سپارند.

اما جوما کیست و از کی شروع به کار کرده . راستش خود من هم که سالها است با خواننده‌ی جوما بعنوان یک کنشگر اجتماعی و فرهنگی، پژوهشگر، مشاور و نویسنده آشنا بودم نمی‌دانستم که این ترانه ها کار اوست. تا آن که روزی در محفلی آمد و خواند و دیدیم این صدای آشنا صدای اوست.

آیین رونمایی نخستین آلبومش در کتابفروشی ایلیا رشت فرصتی بود برای یک گفت و گو با جوما  یا به قول خودش راوی ترانه های ناخوانده. آنچه در پی آمده مصاحبه‌ی من بعنوان خبرنگار «مرور» با این هنرمند محبوب گیلانی است که ترجیح می‌دهد که به نام جوما از او یاد شود .

 

س/جوما از چه زمانی و با چه هدفی پا به عرصه ی موسیقی گذاشت؟

ج/ پروژه جوما از پاییز۹۹ آغاز شد و این که چرا پدید آمد، باید بگویم همه بر اساس یک دغدغه و کنجکاوی در خصوص مسائل اجتماعی است. کنجکاوی در مورد بخشی از تاریخ معاصر گیلان از عصر مشروطه تاکنون، شخصیت های تاریخی، وقایع تاریخی یا آدمهایی که پیرامون ما هستند و دارند تاریخ را می سازند اما ما به آنان توجهی نمی‌کنیم.

همین الان خیلی از افرادی که اینجا هستند دارند تاریخ را می‌سازند و قصه هایی دارند. قصه های مهمی که می‌تواند برای دیگران منبع الهام و انگیزه باشد. چه شکست ها و چه پیروزی هایشان، همگی می‌تواند در مسیری که جامعه پیش می‌گیرد اثرگذار باشد. اگر اینها را نبینیم بخش بزرگی از تجربیات جامعه را از دست داده ایم .

جوما قصد داشته همین وقایع و اتفاقات را دستمایه ترانه قرار دهد. محتوای این زیست‌های شخصی، اجتماعی یا سیاسی و اعتراضی دوران معاصر را به واسطه موسیقی به ویژه ترانه در زمان کوتاه، و سهل‌تر به مخاطب انتقال دهد. به نظر من الان که همه چیز سریع است و خیلی ها حوصله یا اصلا امکان و توان استفاده از ابزارها یا واسطه های دیگر مثل ادبیات، نقاشی، تئاتر و سینما را در کشاکش مشغله‌های روزانه ندارند، موسیقی می‌تواند بهترین گزینه باشد، چون می‌شود حین انجام تقریبا هرکاری به صدا گوش سپرد و اساسا همین فراگیری و در دسترس بودن هم  از خصیصه‌های منحصر به فرد موسیقی است.

 

خب! کار و دغدغه‌ی من تا امروز، جست و جوگری در اجتماع و تاریخ بوده است و علاقمندی من نیز همین است و فکر کردم بهترین روش است که این دغدغه‌ها را که دغدغه‌های عمومی من نیز هست به واسطه ابزار موسیقی و ترانه به جامعه منتقل کنم.

حالا این که محتوای خلق شده چقدر قادر به برقراری ارتباط باشد و مخاطبش را پیدا کند البته بستگی به کیفیتش دارد.

البته حالا که گویی مخاطب هم به جوما توجه نشان داده، باید تاکید کنم این فقط به کیفیت موسیقایی اثر بر نمی‌گردد، بلکه موضوعات تاریخی و اجتماعی و آنچه بر ما گیلانی‌ها به خصوص از زمان مشروطه تا اکنون گذشته و می‌گذرد، آنقدر خودش تامل برانگیز است که می‌تواند مخاطبی که با آن مواجه بشود را جذب کند. که این را ما  در برخوردمان با مخاطبان جوما از نسل‌های مختلف به خصوص نوجوانها و جوان‌ها می‌بینیم.

من فکر می‌کنم چاره‌ای نیست جز این که برای انتقال پیام، تامل بیشتر کنیم و ابزار مناسبش را داشته باشیم. واسطه ها باید از نوعی باشد که نسل جدید علاقه داشته باشند و به نظرم موسیقی آن چیزی است که جوانان بیشتر دوستش دارند، البته موسیقی‌ای که زبان امروز هم باشد.

 

س/آیا برای همین است که فولکلور گیلان را با موسیقی غربی ادغام کرده اید؟

ج/ نمی‌توانم اسمش را فولکلور بگذارم. چون اکثر قریب به اتفاق کارهای جوما توسط خود جوما خلق شده و بازخوانی یا بازاجرا نیست. منتها همه‌ی قصه‌ها از دل فرهنگ و جامعه‌ی گیلان برآمده با این‌که هیچ‌کدامشان هم منحصر به گیلان نیست و مخاطبی فراتر از حوزه جغرافیایی و هویتی و فرهنگی دارد.

مثلا وقتی ما در ترانه‌ای به عصر مشروطه اشاره می‌کنیم از زاویه‌ی میرزا حسین خان کسمایی و شعر گیله کُرش به ماجرای تاریخی و بازتاب‌های اجتماعی این رخداد مهم می‌پردازیم.

خب! کسمایی شخصیت بسیار مهم و عجیبی در آن دوره بوده. در جنبش جنگل و حتی در فتح تهران اثر گذار بوده و جالب این‌جاست حرفی که در آن شعر از صد و چندسال پیش زده حرف امروز ما هم هست. دختر گیل را مخاطب قرار می‌دهد که اگر وضع کشور این‌طور نابسامان است و اگر می‌خواهی تاثیر بگذاری و چیزی را تغییر بدهی این شکلی نمی‌شود. چون تحول نیاز به سلوکی دارد. هزینه‌هایی دارد که بدون آن، تحول مثبت میسر نیست.

ضمن این‌که مخاطبش فقط زنان گیلانی و ایرانی نیست و روی صحبتش با مردان هم هست که حواسشان باشد نمی‌شود به سادگی و بی‌هزینه به هدف بزرگی رسید. نخست هم می‌گوید اول برو بالای کوه و از آن بالا به جامعه‌ات نگاه کن که اشراف داشته باشی نه از آن پایین که نگاهت را محدود می‌کند.

 

کسمایی آن اتفاق و شکست را خودش از پس مساله مشروطه تجربه کرده و حالا دارد به آدم‌های تاریخی بعد از خودش تذکر می‌دهد. او شخصیت مهمی بوده پس چه خوب که بتوانیم با یک ترانه هم میرزا حسین خان کسمایی را معرفی کنیم هم مساله مشروطه و هم نهضت جنگل را مطرح کنیم. شکست و  پیروزی اش را، و هم پیشنهادهایشان را. این‌ها برای ما راهگشا است. مایی که مدام فکر می‌کنیم اول و آخر خودمانیم که این شرایط را تجربه کرده ایم!

 

خیلی از افرادی که در چند سال اخیر در کنش ها و جوشش‌های اجتماعی بوده اند خاصه جوان‌ترها که آسیب هم دیده اند فکر می‌کنند مساله‌ی تحولخواهی از همین‌جایی که آنها ایستاده‌اند شروع شده در حالی که این مسیری است که دهه‌هاست همه ما در آن قرار داریم و کافی‌ست عمیق‌تر و دقیق‌تر به گذشته نگاه کنیم تا مسیر طی شده را هم ببینیم و خردمندانه‌تر پیش برویم.

این را هم بگویم قرار نیست ترانه بار بزرگی را بر دوش بکشد اما به هرحال چیزی است که ما می‌خواستیم در این پروژه ها به آن اشاره کنیم و از ظرفیت‌هایش بهره بگیریم.

اگر نگاه کنید هر ترانه‌ی جوما یکی از فرازهای مهم تاریخ‌مان را روایت می‌کند یا به یک مساله‌ی مهم اجتماعی معاصرمان می‌پردازد. حتا وقتی جاهایی دارد از عشق حرف می‌زند.

دستمایه هایش هم حتما از شعر شاعران گیلک است و قصه هایی که از همین جغرافیا برآمده اند.

 

س/ شما ترانه‌هایتان را به زبان گیلکی می‌خوانید که این برای ما گیلانی‌ها خیلی ارزشمند است اما این موجب محدود شدن شمار مخاطبانتان نمی‌شود؟

ج/یک نقدی همیشه بر خود ما یعنی افرادی که دورتر از پایتخت کار هنری و موسیقی با کلام تولید می‌کنیم وارد است. خیلی از اوقات دیده ام که مثلا فکر می کنند تولید محتوای موسیقایی (اینجا منظورم ترانه‌است) به زبان کردی، ترکی، لری یا گیلکی و… مانع ارتباط گرفتن مخاطب است.

ببینید، کشوری مثل آلبانی فکر می‌کنم جمعیتی به اندازه گیلان داشته باشد. حتما شنیده‌اید که موسیقی پاپ ایران از مدتی پیش بسیار متاثر از موسیقی آلبانی و منطقه بالکان بوده و است. خیلی از ستارگان پاپ ما موزیکشان را از روی ترانه‌های آلبانیایی کپی کرده‌اند! چطور می‌شود کشوری با زبان محدود، موسیقی یک کشور ۸۰ میلیونی را تحت تاثیر قرار می‌دهد؟ پس می‌بینیم که زبان مساله نیست و موسیقی که پیوست آن است می‌تواند مرزها را تغییر دهد.

 

نباید این گونه فکر کرد که چون شما کردی یا گیلکی می‌خوانی پس فقط باید کردها یا گیلکها به این ترانه ها گوش بسپارند. همانطور که بسیاری از ما بدون این که عربی، انگلیسی، اسپانیایی یا دیگر زبان‌ها را بدانیم به موسیقی زبان‌های مختلف گوش می‌دهیم، بعد می‌رویم جست‌و‌جو می‌کنیم و معنی‌اش را پیدا می‌کنیم. ما البته ادعا نداریم که در این کار موفق شده‌ایم اما کوشش می‌کنیم بگوییم موسیقی، خودش یک زبان است و اگر پیوند زبان و موسیقی جذابیت داشته باشد کنجکاوی شنونده را بر می‌انگیزد و مخاطب به جست‌و‌جو می‌پردازد و محتویات فرهنگی و هویتی آن حتی برخی واژه‌ها را پیدا می‌کند و این طور با مختصات فرهنگی آن منطقه هم ارتباط می‌گیرد.

 

پس می‌بینیم که موسیقی و ترانه واسطه‌ای برای انتقال یک پیام یا نشر یک فرهنگ است. تلاش ما نیز بر این است که چنین کاری را انجام دهیم ضمن این که گیلان واقعا جغرافیای خاص با ظرفیت‌های فرهنگی عجیب است و داستانهای جذاب بسیاری دارد که متاسفانه به آن خوب پرداخته نشده و کار نسل جدید است که به آن بپردازند. من در گیلان موزیسین‌های مستعدی را می‌بینم که با وجود جوانی چقدر با انگیزه کار می‌کنند و امیدوارم اینها بیایند و با همین زبان گیلکی آثار جهانی ارائه دهند و این کار شدنی است و دور از دسترس هم نیست.

همان‌طور که گذشتگان ما با اعتماد به نفس این مسیر را طی کرده‌اند.

 

می‌دانید که تا دوره میانی پهلوی دوم تمام مسیرها برای رفتن به اروپا از مسیر بندر انزلی بود. سفرنامه‌های پادشاهان ایرانی مثل مظفرالدین شاه و ناصرالدین شاه به اروپا را که بخوانید همه از این مسیر آمده اند و در رشت و انزلی اسکان داشته‌اند و بعد رفته‌اند به اروپا و برگشته اند. از دوره قاجار یعنی حوالی ۱۵۰ سال قبل به این سو و قبلترش هم این طور بود. از دوره ای که مدرنیته وارد شده و در دنیا و به تبع آن کشور ما هم تحولات اساسی رخ می‌دهد گیلان همواره در جنبش‌ها و حرکت‌های نوگرایانه پیش‌ رو بوده. این مساله در هنرهای مدرن کاملاً مشهود است. مثلاً اولین فیلم سینمایی به زبان فارسی در ایران توسط یک گیلانیِ زاده ی انزلی (به نام ابراهیم مرادی) ساخته شد. نوگرایی در هنر ایران را جلیل ضیاپور با جنبش خروس جنگی آغاز کرد.

معتبرترین شخصیت معاصر ایران در حوزه تجسمی به گواه اکثر کارشناسان بهمن محصص است که او هم یک گیلانیست و اتفاقا کارش را با جنبش خروس جنگی آغاز کرد. این پیشاهنگی در تئاتر مدرن هم صادق است و البته در موسیقی هم. از احمد عاشورپور در کنار جهانگیر سرتیپ پور و فهمیه اکبر می‌توان به عنوان نخستین هنرمندانی یاد کرد که دست به تولید ترانه با معیارها و زبان جهانی زدند. در واقع گیلانی ها نخستین کسانی بودند که کوشش کردند ترانه هاشان را با زبان و محتوای بومی اما قابل درک برای مردم سایر ملل و فرهنگها بسازند.

 

می‌بینید که زمینه نوجویی و تحولخواهی به صورت تاریخی در مردم گیلان وجود داشته و دارد.

یک دلیلش هم می‌تواند فرهنگ مداراگری و همزیستی منحصر به فردی ست که بر روحیات مردم گیلان حاکم بوده و است. گیلان به ویژه رشت و انزلی از گذشته مقصد و مامن قومیت های مختلف، با زبان ها و نژادها و عقاید گوناگون بوده و این در زیست مهربانانه شان در جوار هم علی‌رغم تکثر و تنوع فرهنگی نمود دارد. طبیعی است که این همزیستی اسباب تبادل و تعامل هم می شود و اثر مثبتش را هم در فراورده های فرهنگی نشان می‌دهد.

 

س/آیا جوما یک گروه است ؟

ببینید جوما اصلاً یک گروه نیست. بلکه یک پروژه است. پروژه ای جستجوگرانه و موسیقایی با محوریت روایت های تاریخی برآمده از جغرافیای گیلان و هم ادبیات این منطقه که با ابزار ترانه به مخاطب ارائه می شود. در واقع جوما راوی ست. و موسیقی بهانه یا وسیله ی روایت و تسهیل ارتباط قصه ها با مخاطب.

 

همان طور که اشاره شد اصل و محوریت کار جوما روایت قصه هاست. این محتوا تاریخی و فرهنگی و اجتماعی ست که برای جوما مهم است و خود موسیقی این‌جا فرعِ ماجراست. در این شرایطی که کشور در آن به سر می برد، برای جوما، خلق هنر، صرفاً برای هنر، دیگر چندان موضوعیتی ندارد. امروز، اگر قرار بر تحولی باشد، هنر، چاره ای ندارد جز این که واسطه‌ی انتقال پیامی یا ابزاری برای همگرایی، هم دردی یا مطالبه‌گری باشد. البته که این می تواند یک آرزو باشد که روزی برسد هنرمند ایرانی در هر رشته‌ای، تمرکزش را منحصرا روی خلق اثر هنرمندانه بگذارد و فقط آرت تولید کند. موزیک را فقط برای موزیک تولید کند. اما واقعیتی که هست چیز دیگریست و آن چه جامعه از یک کنشگر حوزه‌ی هنر می‌طلبد هم. هر کنشگر مستقلی در زمینه هنر، اینجا امکان بسیار محدودی برای ابراز یا عرضه دارد.

برای همین هم منطقی اش این است که از همین فضا و امکان اندک که سخت هم به دست می‌آید یک بهره چند وجهی ببرد. در واقع تا می تواند تمایلات فردی را کنار بگذارد و تا جایی که می‌شود و می‌تواند چیزی به جامعه اش اضافه کند. صدایی بشود روی صداهای دیگر که دنبال تغییرند.

من اصلا نمی‌توانم حس خوشایندی که پیامد اجراهای اخیر داشته ایم را پنهان کنم. جوما با ابزار ترانه آن هم به زبان گیلکی قصه های تاریخی و داستان آدمهایی که فراموش شده اند و نامی ازشان نمانده را روایت می‌کند و همین هم بهانه‌ای شده که با هم جمع شویم. در کجای ایران اصلاً مهم نیست. این که با هم (بی آن که همزبان باشیم) با واسطۀ ترانه از رنج ها، مرارت ها، شادمانی ها، خشم ها، یاس ها و امیدهامان می خوانیم برای جوما اتفاق بسیار خوشایندی ست و اساساً هدف هم از ابتدا همین است.

 

س/آیا شما سبک موسیقی خاصی دارید؟

ج/خیر. سبک یا جنس موسیقی‌ای که برای ساخت ترانه‌ها و البته روایت قصه ها برگزیده می‌شود ثابت نیست و به فراخور محتوایی که قرار است ارائه شود می‌تواند تغییر کند و متفاوت باشد.

منتها تاکید جوما حتماً روی معاصریت موسیقی و هم جهانی بودنش است. و کوشش این است که پروژه جوما در حد بضاعت پلی باشد بین فرهنگ ها. منتها این که چقدر موفق است یا می‌تواند باشد بحث دیگری ست.

 

س/شما در ترانه ها و همچنین روایت های قبل از اجرا توجه زیادی به تاریخ مرتبط با آن دارید، چرا اینگونه است؟

ج-تاریخ سرمایه است. موضوع ارزشمندی ست که متاسفانه چندان به آن توجه نمی‌کنیم. تاریخ چراغ راه آینده است. و اگر خوب مطالعه نشود آن جامعه محکوم است به تکرار زشتی‌ها و شکست‌هایی که در همان تاریخ بر او رفته! و البته عکس هم می‌تواند صدق کند.

برای همین است که جوما بیشتر، قصه‌ی آدمهای تاریخی را روایت می‌کند.

روایت این قصه ها با واسطۀ موسیقی و ترانه که بی مرز است و مخاطب گسترده‌ای می‌تواند داشته باشد، کمک می‌کند به همگرایی بیشتر آدمهایی که با هر اختلاف و تنوعی دارند توی این سرزمین زندگی می‌کنند. با شنیده شدن این قصه ها متوجه می‌شویم چه رنجهای مشترکی که نکشیدیم و می‌کشیم و چه امیدهایی مشترکی که نداشته ایم و نداریم.

توی اجراهایی که مثلاً در تهران داشتیم بسیاری از مخاطب های جوما از جاهای مختلف کشور آمده بودند. خیلی از مخاطب ها اصلاً گیلکی نمی‌دانند اما پای این روایت ها می‌نشینند. می‌گویند این قصه ای که تعریف کردید چقدر شبیه قصه‌ای ست که پدران ما برای ما تعریف کرده اند. این همان خصیصه منحصر به فرد هنر است که خیلی سهل تر و سریع تر و کیفی تر می‌تواند وحدت ایجاد کند.

برای همین، من باور دارم و جوما هم بر همین تفکر پیش می‌رود، که مثلاً یک هنرمند موسیقی گیلک، یا ترک یا بلوچ یا عرب و… نباید مخاطب خودش و اثرش را فقط محدود به همزبانان خودش بکند. به ویژه امروزه که ابزارهای ارتباطی این طور شگفت انگیز گسترده شده اند، وقتی می‌خواهد حرفی با واسطه هنرش بزند باید به مخاطبی فراتر از مرزها فکر کند. به مخاطبینی در هر گوشه از دنیا.

 

س/ترانه های جوما را چه کسی می سراید؟ و آهنگها را؟

آهنگها اکثراً از ساخته‌های جوماست و شعر اکثر ترانه‌ها از شاعران معاصر گیلانی ست. اساساً یکی از اهداف جوما، در حد وسع، معرفی ادبیات غنی گیلان و شاعران گیلکی سراست. در واقع بعد از روایت ناخوانده‌ها، ادبیات و شعرِ مغفول مانده، ستون اصلی آن چیزی است که توسط جوما ساخته می‌شود. یک نگاهی هم به برقراری پیوندهای فرهنگی با واسطه موسیقی و ادبیات هست.

این اتفاق مثلا در ترانه نایه آفتو افتاده است. شعر شاعری ناشناس از شمال ایران، در پیوند با آهنگی از یکی از خنیاگران جنوب، ترانه‌ای ساخته که شاید بتواند قدری اسباب نزدیکی بیشتر این حوزه های فرهنگی بشود.

 

س/ اما چرا بین این همه نام «جوما» ؟

جواب این سئوال موکول شد به شاید وقتی دیگر و گفت و گویی دیگر

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.