دکتر علیرضا نیکویی
بِقَدرِ الکَدِّ تُکتَسَبُ المَعالی
گاهی برجسته ساختن یک یا چند توانایی، معرفت، مزیّت و فضیلت از انسانی، میتواند پوشانندهی دیگر فضائل او باشد. پیتر فرانس، دربارهی دیدرو (Diderot) مینویسد: «دیدرو، در نظر اغلب هم عصرانش بیشتر ویراستارِ دائرهالمعارف بود تا آنچه سپس برای ما شد یعنی مُصنّفِ کتابهای عمده! … او الهامبخش گوته، شیلر و نثرنویس محبوبِ مارکس بود(ص12).
این سخن دربارهی بسیاری از متفکران، محققان، فرزانگان و هنرمندان صادق است. یعنی چون به «وجهی یا صفتی یا فنی و هنری» شناخته و شهره میشوند، دیگر وجوه و صفاتشان کمتر به چشم میآید و حتی گاهی به محاق میرود. تکیه بیش ازحد بر وجه ویراستاری ایشان گاهی سبب شده است که دیگر ویژگیهای شخصیتایشان چندان به چشم نیاید.
شادروان استاد سمیعی یکی از الگوهای درخشان زندگی سعادتمند و اخلاق و علم بودند. زندگی تحسینبرانگیزی داشتند. زگزبسکی(Zagzebski) در بحث «الگوگرایی و تحسین»، مفصلا در باب خاستگاه و علل و عوامل تحسین کسی، سخن گفته است. او میگوید: «تحسین، غالبا ناظر به وجه یا وجوهی است و تحسین جامع و شامل بندرت رخ میدهد.»
استاد سمیعی برای کسانی چون من که بیش از سه دهه افتخار شاگردیایشان را داشتیم و اغتنام فرصتهایی در محضرشان دست میداد، درخور تحسین جامع بودند. اگر بخواهم مبنای این شایستگی تحسین جامع را در یک کلمه بگویم میتوانم از اصطلاح ارسطویی «فرونسیس»[ اخلاق نیکوماخوس] استفاده کنم.
ارسطو به دوگونه حکیم اشاره میکند: سوفوس(حکیم نظری) و فرونیموس (حکیم عملی). البته این صفت یا وجه عملی، نافی معرفت و عقلانیت نیست اما به تعبیر زگزبسکی دومی را میتوان سنگ محک تصمیمگیری اخلاقی شمرد. فرونسیس(Phronsis) نوعی معرفت جامع و کاربردی است؛ معرفتی راهنمای عمل(پراکسیس).
عمل در فرونسیس مشروط و مقید به سنجش در موقعیتهای خاص، برای دستیابی به غایتی ارزشمند و فضیلتمدار است و از همین رو از هوش حیلهگرانه (مِتیس metis) جدا میشود، چون قرار نیست که از هر راه و با هر ساز و کاری بخواهی و بتوانی به غایتت دست بیابی. فرونسیس از حزم (prudence) و محاسبه جدا نیست ولی نه حَزمی از روی ترسخوردگی و نه محاسبهای معطوف به نفسپرستی و خودخواهی. در فرونسیس، با تصمیمگیری در موقعیتهای خطیر رو به رو هستیم.
اگر کسی به زندگی استاد سمیعی گیلانی به عنوان یک طرح جامع، نگاه کند و مجموعه گفتارها و نوشتهها و زندگی سیاسی و فرهنگی و علمی، و آثار ارزشمند و نوع معیشت و سلوک ایشان را در نظر بیاورد، میتواند بهاین صفت برجستهی حکمت عملی او، پی ببرَد. از لحاظ اخلاق، چه از منظر وظیفهگرایی نگاه کنیم و چه پیامدگرایی یا فضیلتگرایی، ایشان کارنامه درخشانی دارند.
زیستن در متن تلاطم سیاسی (دوران جوانی) و ورزآمدگی در عرصهی کنش سیاسی و اجتماعی آن دوران و وقوف به چرخشهای جریان تاریخ و پیچیدگیهای جامعه و سیاست؛ و مشاهده سرنوشت بزرگمردان سیاست و ادبیات و فرهنگ و در راس آنها الگویِ عالی استاد سمیعی، ملک الشعرای بهار، ایشان را به معرفتی عمیق رساند که نتیجه و ثمرهاش را میتوان در همین حکمت عملی دورهی دوم زندگی ایشان دید.
اکنون مجال بسطاین مُجمَل و بیان شواهد و نمونههای این مدعا نیست. همین قدر بگویم که حتی انتخابهای استاد در ترجمه و تصنیف و ویرایش و همکاری با مجلات، در همین قلمرو و با همین مبنا، معنادار میشوند: چهار قدم اساسی در میدان فرونسیس: میل (به غایتی بزرگ)، سنجش عقلانی (موقعیتها و زمینهها و مشکلات)، تصمیم و عمل.
نظرات بسته شده است.