بهنظر میرسد با پاییز کمبارش امسال و آلودگی هوا، باید سریع وارد دوره جدیدی از استانهای شمالی شویم که دیگر سبزی عمومیشان نشان از شادابی و سلامت ندارد. پرواضح است که آتشسوزیهای اخیر طبق الگوی طبیعی آتشسوزیها رخ نداده است؛ بررسی نقاط درگیر و کور بودن آنها نشان از انسانی بودن حریقها دارد؛ و این بحران بار دیگر نشان داد که هیرکانی دیگر توان چنین ناکارآمدیهایی را ندارد.
آتشسوزی الیت مازندران و به سرعت چند نقطه دیگر در مازندران، گیلان و گلستان، علاوه بر ایجاد خسارات جدی محیطزیستی (که پس از اطفای حریق کامل و گزارش دقیق ابعاد فاجعهبارش روشن خواهد شد)، ضعفهای ساختاری و مدیریتی در حوزه پیشگیری، هماهنگی و واکنش اضطراری را آشکارتر ساخت تا بدانیم که همچنان آزموده بحرانهای پیش رو نیستیم.
سوالی که آشکارا ذهن مرا به عنوان یک فعال محیطزیست تحریک کرده این است، آیا در وسعتی مثل الیمات مدیران استان گیلان میتوانستند امکانات استانی و ملی را در مقایسه با مازندران پای کار بیاورند؟ پاسخ سریع من خیر؛ ما در دریافت و تجمیع امکانات از استانهای مجاور و کشورهای همسایه به مراتب سرعت کمتری در طول سالیان از خود نشان دادهایم.
مازندرانیها سازمانیافته عمل کردند گروهی به اطفای حریق پرداختند، بخشی درگیر تدارکات و تجهیزات و گروهی هم در کار اطلاعرسانی و فضای مجازی فعال شدند و این گروه سوم توانستند افکار عمومی را نسبت به الیت حساس کنند و باعث حرکت موج کمک و احساسات ملی به سمت آن شوند. این ساماندهی مردمی، مدیران دولتی را مجبور کرد ظرف مدت کوتاهی پس از ورود واقعی به مساله اقدام به دریافت کمک کنند.
کشمکش دائمی میان سازمان حفاظت محیطزیست و سازمان منابعطبیعی درباره مناطق حفاظتشده که نشاندهنده ضعف مدیریت حفاظت و نبود پروتکلهای عملیاتی جامع است، در گیلان زمین به مراتب خود را بیشتر نشان میدهد، درست مثل جاده شفت-سیاهمزگی که نقش اداره کل حفاظت محیطزیست برای پیشگیری از مساله ناروشن است.
نگاهی به اولین رویارویی با آتش در ۱۴۰۴ در هیرکانی نشان میدهد که با وجود گزارشهای اولیه از شروع آتش، عملیات سازمانیافته با تاخیری محسوس آغاز شد، این موضوع نشان میدهد:
– سازوکارهای اعلام هشدار سریع کارآمد نبودهاند.
– تیمهای واکنش سریع یا بهدرستی آماده نبودهاند یا دسترسی به محل حادثه با برنامهریزی ناکافی همراه بوده.
– بخش زیادی از عملیات اولیه توسط مردم و داوطلبان انجام شد. هرچند این مشارکت ارزشمند است، اما نشان میدهد که:
– ظرفیت عملیاتی دستگاههای مسؤول کمتر از نیاز منطقه است.
– توزیع تجهیزات و نیروها در سطح استان متوازن نیست.
در استانداردهای مقابله با آتش در جنگل، “حمله اولیه” مهمترین و تعیین کنندهترین بخش اطفای حریق است و اگر آتش در همان ساعتهای نخست تثبیت و مهار اولیه نشود، اغلب مهار آتش به یک امداد آسمانی نیاز دارد و حتی استفاده از ناوگان هوایی نیز کارایی محدودی خواهد داشت و نمیتواند ضعف واکنش اولیه را جبران کند. (این نیز دلیل دیگری است که به خودمان در گیلان امتیاز پایینتری میدهم زیرا همیشه در اقدام اولیه سست عمل میکنیم.)
در روند عملیات، هماهنگی میان منابع طبیعی، حفاظت محیطزیست، هلالاحمر و مدیریت بحران استان به حد کافی روان و منسجم نبود.
نتیجه این ضعف اتلاف زمان در تصمیمگیریها، موازیکاری برخی واحدها و نبود یک فرماندهی میدانی کاملا مشخص در ساعات اولیه را شکل داد.
کمبود ابزارهای سبک اطفای حریق، تجهیزات ارتباطی و لوازم ایمنی، از عوامل کندی عملیات بود یعنی همچنان با وجود هشدارهای سالیان گذشته بازنگری صورت نگرفته است. این موضوع بیانگر نیاز به بازنگری در برنامههای تامین تجهیزات، ذخیرهسازی منطقهای برای پاسخ سریع و آموزش تخصصیتر نیروهای عملیاتی است.
در حوادثی از این نوع، مدیریت ارشد استان—بهویژه استاندار—نقش محوری در سازماندهی، تسریع تصمیمات و بسیج منابع دارد. نکات قابل توجه در خصوص الیمات نشان میدهد که:
– نبود برنامهریزی پیشگیرانه کافی؛ ساختارهای پیشگیری و پایش جنگلها نیازمند توجه بیشتر از سوی مدیریت استانی است.
– تخصیص ناکافی اعتبارات به اقدامات پیشگیرانه؛ بخش زیادی از امکانات موجود قدیمی، ناکافی یا بدون تعمیرات لازم بودند که این وضعیت به سیاستگذاری و بودجهبندی سالانه مرتبط است.
– ضرورت حضور مؤثرتر در مرحله بحران؛ مدیریت واحد و حضور فعالتر در هدایت عملیات میتوانست سرعت تصمیمهای اجرایی را افزایش دهد. چنین حوادثی نیازمند فرماندهی فوری و مستمر از بالاترین سطح مدیریتی استان هستند.
– پیگیری پساحادثه؛ لازم است بررسیهای رسمی پس از حادثه بهطور شفاف و با خروجی مشخص برای اصلاح ساختارها انجام شود. تداوم مشکلات مشابه نشان میدهد که برخی نتیجهگیریها در گذشته به اقدام مؤثر تبدیل نشدهاند.
– مدیریت ناصحیح؛ بهنظر میرسد اگر مدیریت صحیح اعمال شود، همین تجهیزات میتوانند بهطور موثر حریقها را مهار کنند. اما نبود طرح جامع و ضعف مدیریتی و کمبود نیروهای آموزشدیده حفاظتی باعث شده هر بار حریقها بهصورت پراکنده و ناکارآمد کنترل شوند.
مدیریت سریع بحران در اولین ساعات حادثه مهمترین درسی است که باید از این حریقها بگیریم، زود بیدار شویم و زود اقدام کنیم.
درک شفاف و مشخص از فرصت شبکههای اجتماعی در اطلاعرسانی میتواند به جامعه و نیز سازمانهای دولتی در تصمیمگیری و عملکرد درست کمک کند. سازمانهای دولتی میتوانند با اطلاعرسانی دقیق و شفاف، امکانات و تجهیزات بیشتری جذب کنند و در نهایت سرعت و کیفیت مدیریت را افزایش دهند و اعتماد عمومی بسازند. یگان مقابله با آتشسوزی جنگلی مشارکتی آموزشدیده، ضامن حفظ جنگلهای ایران خواهد بود.