مردمنگاری دیجیتال یکی ازگرایشهای مردمشناسی است که به مطالعهی زندگی روزمره در بسترهای مجازی میپردازد. پژوهشگران و صاحبنظران این حوزه مطالعاتی، فضای مجازی را «زیستجهان»ی میدانند که دارای منطق، قواعد و مناسک خاص خود است و در واقع «فرهنگ» خود را دارد. این در حالی است که بسیاری، الگوهای زیست روزمره در این فضاها را، تهدید قلمداد میکنند. آنهایی که در نظم مالوف فرهنگهای پیشین احساس امنیت بیشتری میکنند و تغییرات پیش آمده را زمینه ساز زوال هویتهای ملی و قومی میدانند. البته فرهنگ دیجیتال، در مواردی باورهای ریشهدار را به چالش میکشد و در تضاد با ارزشها و هنجارهای پیشین، زمینه هراس و واکنشهای دفاعی از سوی مخالفان را تقویت میکند.
با گسترش کاربرد فضاهای مجازی، آیینهای سوگواری، به موازات مناسک سنتی سوگ، مسیر دیجیتالیشدن را طی کردهاند. از مراسم ختم آنلاین گرفته تا ابراز همدردی در پلتفرمهای گوناگون، انتشار پر سرعت خبر مرگ و اعلامیههای ترحیم، و حتی طلب فاتحه و … همه و همه ضمن پایبندی به سنت اصیل همدردی و احترام به مردگان، نوعی عادی شدن و نمایشی شدن سوگ را هم بازنمایی میکنند؛ اما مطالعهی آیینهای سوگ از منظر مردمنگاری دیجیتال، بهجای تمرکز صرف بر نشانههای زوال، بر چگونگی «خلق معنا»، و «مشارکت عاطفی» و «خلق الگوهای رفتاری جدید» در فضای دیجیتال تاکید دارد.
پستها، زیرنویسها، یادداشتها، وضعیتها، شکلکهای تاثر واندوه، بازنشر یادآوریهای اینستاگرام و فیسبوک، یادآوری پنج شنبهها به عنوان روز اموات با طرحهای گرافیکی، ابراز دلتنگی برای مردگان به طور متناوب و حتی مخاطب قرار دادن مردگان در نوشتهها، هجوم به صفحات مجازی مردگان و درج پیام برای او و… بخشی ازالگوهای رفتاری کاربران در سوگواری دیجیتال هستند.
مطالعهی آیینهای سوگ از منظر مردمنگاری دیجیتال، بهجای تمرکز صرف بر نشانههای زوال، بر چگونگی «خلق معنا»، و «مشارکت عاطفی» و «خلق الگوهای رفتاری جدید» در فضای دیجیتال تاکید دارد
در بسیاری موارد، کاربران با شنیدن خبر مرگ، روایتهای شخصی خود را منتشر میکنند، خاطرهها و عکسهایی که با متوفی و از او دارند، با زیرنویسهای احساسی. این کنشها، عملا کارکردی آیینی دارند و کمک میکنند، بازماندگان سوگ خود اعلام کنند و وابستگان همدردی خود را؛ اگرچه در ظاهر، بر خلاف آیینهای سنتی سوگ در مکان و زمان مشخصی مانند خانه، مسجد، گورستان، یا در برنامه زمانی مشخصی مانند شب اول، سوم، هفتم، چهلم و سالگرد برگزار نمیشود، اما این شیوه سوگ هم فضای خود را دارد، مجلسی بدون دیوار، اما نه بدون حضور؛ فضایی که همدردیها وپیوندهای فرامکانی را هم تقویت میکند، مهاجران دور از وطن، یا دوستانی که امکان حضور در مراسم را ندارند، از طریق مناسک دیجیتال میتوانند در سوگواری مشارکت داشته باشند.
منتقدین این شیوه سوگواری بر تفاوت میزان همدلی در شیوههای سنتی و مناسک دیجیتال هم نظر دارند. آنها «شریک غم شدن» را در همدلی حضوری بیشتر میدانند و همراهی فیزیکی با داغ دیدگان را، پیام عاطفی پرقدرتتری میدانند. زبان همدلی در سوگ سنتی اغلب شفاهی و آمیخته با رسوم محلی است و ادبیات خاص خود را دارد و چهرهها و صداها همدردی را باورپذیرتر میکنند اما در سوگ دیجیتال همدردیها از یک الگوی عمومی وکلیشهای پیروی میکند.
بیشترین انتقادی که بر سوگواری دیجیتال وارد است، «فروکاست مناسک به نمایش» است یعنی آیینهای دیجیتالِ سوگ بهجای آنکه گویای تجربهای درونی و جمعی باشند، به تولید محتوا تقلیل یافتهاند و بدل به نمایش فردی در فضایی عمومی شدهاند. همچنین این گروه از منتقدین، مناسک به عنوان ابزار انتقال معنا را در معرض خطر میبینند، که از دست رفتن پیوند نسلها از تبعات آن است.
نقد کسانی که مناسک سوگ در فضای دیجیتال را نشانهای از فروپاشی سنتها میدانند، اغلب بر درک ایستا از «فرهنگ» استوار است؛ حال آنکه مطالعهی تاریخی مناسک مرگ نشان میدهد که سوگواری ونشانههای سوگ، مفهومی سیال دارند که در هر دوره، نسبت به شرایط اجتماعی، فناوری و روابط قدرت، دچار دگردیسی شده اند و هر دوره تاریخی فرم سوگ را متناسب با منطق خود بازآفرینی کرده است
در کنار این نقدها و نقدهای بسیار دیگر نباید از قدرت خلاق، ترمیمگر، و حتی مقاومتی (در سوگواری دیجیتال برای قربانیان جنگها وحوادث، قربانیان اعتراضات مدنی و چهرههای مبارز و صداهای به حاشیه رانده شده) مناسک دیجیتال غافل شد. هر دو شیوه سوگواری، بازتابی از تلاش انسان برای معنا بخشیدن به فقدان و ساختن جماعتی همدل، در جهانهای متفاوتاند. مردمنگاری در این زمینه نشان میدهد که انسانها چگونه تلاش میکنند با استفاده از ابزارهای دیجیتال، زیستجهان آیینی بسازند؛ جهانی که هرچند مجازی است، اما میکوشد احساسات، پیوندها و غمها را واقعی نشان بدهد.
نقد کسانی که مناسک سوگ در فضای دیجیتال را نشانهای از فروپاشی سنتها میدانند، اغلب بر درک ایستا از «فرهنگ» استوار است؛ حال آنکه مطالعهی تاریخی مناسک مرگ نشان میدهد که سوگواری ونشانههای سوگ، مفهومی سیال دارند که در هر دوره، نسبت به شرایط اجتماعی، فناوری و روابط قدرت، دچار دگردیسی شدهاند و هر دوره تاریخی فرم سوگ را متناسب با منطق خود بازآفرینی کرده است. از اینرو، فهم عمیق سوگ دیجیتال مستلزم توجه به تحولات تاریخی این آیینهاست و نه صرفا قضاوت دربارهی آن در جایگاه «بدیل سنت».
سوگ دیجیتال را میتوان تحولی آیینی در پاسخ به نیازهای معاصر دانست. فضای دیجیتال، بستر تازهایست که امکان مشارکت عاطفی، خلق معنا و بازتولید پیوندهای اجتماعی را در شرایط پرسرعت، شلوغ و از هم گسستهی دنیای مدرن فراهم کرده است. از منظر مردمنگاری، آنچه اهمیت دارد، نه اصالت مکان یا فرم، بلکه کارکرد آیین در تسکین رنج و تقویت همدلی است و ارزیابی این کارکرد در سوگ دیجیتال، نیازمند زمان و مطالعات بیشتر و عمیقتر است.
و آنچه نباید از نظر دور داشت این است که احتمال میرود در آینده، فرهنگ دیجیتال از خود دفاع کند، اما نه لزوما به زبان همان سنتهایی که امروز آن را زیر سوال میبرند. این دفاع میتواند بیشتر در قالب باز تعریف معنا، خلق آیینهای تازه، و تثبیت اشکال جدید پیوند اجتماعی صورت بگیرد. آیینهای دیجیتال، اگرچه اکنون نزد بسیاری سطحی یا نمایشی به نظر میرسند، اما ممکن است بهمرور در دل خود عمق، تداوم و حتی تقدس پیدا کنند. همانگونه که زمانی تلفن یا تلویزیون یا سایر پدیدههای نوین تهدیدی برای سنت تلقی میشدند، اما در نهایت عنصری از بافت فرهنگی شدند، ممکن است مناسک دیجیتال هم بهتدریج نهتنها طبیعی، بلکه ضروری جلوه کنند و رسمیت خود را بشناساند.