«این بیمیلی بسیاری از فلاسفه به بازبستنِ آگاهی و تفکر به حیوانات، در گذشته و اکنون، عجیب است. شکی ندارم که سگها و گربههایی که با آنها زندگی کردهام فکر میکنند. با این همه، همواره برایم روشن نیست که به چه چیزی فکر میکنند. این مطلب درباره افرادی که با آنها زندگی کردهام، از کودکی تا بزرگسالی نیز صدق میکند و گاهی حتی نمیدانم خودم به چه چیزی فکر میکنم…»
از وقتی که بخشی از زیست روزانهام در فضای مجازی میگذرد، بارها شاهد تصویرهایی بودهام که ظرفیتهای عاطفی و حتی اخلاقی حیوانات را به نمایش میگذارند. اگر چه سالها حیوان خانگی داشتهام و مدتها پرورش چند نوع حیوان را تجربه کردهام، اما محتوای بسیاری از این فیلمها حیرتزدهام میکند. این تصاویر چه آنها که مواجهههای خلاقانهی حیوانات با محیط و انسانها را ثبت کردهاند و چه صحنههایی از سوگواری برای صاحبانشان و… نوعی افق تازه برای فهم عمومی درباره ذهنیت حیوانی گشودهاند.
حیوانات الگوهای پیچیدهای از حل مساله، ارتباط و همدلی دارند. بازنمایی این رفتارها در فضای مجازی در سطح وسیع انگار هوش انسانی به عنوان معیار اصلی سنجش هوش را به چالش میکشند و چشماندازی از هوشهای پراکنده، چندگانه وگونهگون عرضه میکنند
اما همین افق، در کنار جذابیتش، گاهی مخاطب را به خطا میاندازد: خطای نسبتدادن احساسات و مقولات ذهنی انسانی به حیوانات، بیآنکه سازوکار تجربی و ادراکی آنها واقعا شناخته شده باشد.
از سوی دیگر این ویدیوها اگرچه اغلب به قصد سرگرمی منتشر میشوند، اما بهطور ضمنی از یک نظریه شناختی پشتیبانی میکنند: حیوانات الگوهای پیچیدهای از حل مساله، ارتباط و همدلی دارند. بازنمایی این رفتارها در فضای مجازی در سطح وسیع انگار هوش انسانی به عنوان معیار اصلی سنجش هوش را به چالش میکشند و چشماندازی از هوشهای پراکنده، چندگانه وگونهگون عرضه میکنند.
ای کاش میشد تاثیر محتوای فیلمها و تصاویری که احساسات حیوانات را قابل رؤیت میکنند، در اخلاق مدرن سنجید. رنج و احساس وقتی دیده شود به مطالبه اخلاقی تبدیل میشود. به راستی این دیده شدن، چقدر در موج اعتراضات به حیوانآزاری و حساسیت عمومی نسبت به حیوانات شهری و بازنگری در مصرف گوشت در جوامع و … تاثیر داشته است؟
حیوانات از ظرفیتهای پیچیده ادراکی و عاطفی برخوردارند و از سوی دیگر هشدار میدهند که باید این ظرفیتها را در چارچوب حیوانبودگی آنها فهمید، نه در قالب نسخهای کوچکتر یا ناقصتر از انسان
اینجاست که کتابهایی مانند کتاب فهم حیوانات لارس اسونسن اهمیت پیدا میکنند: آثاری که از یکسو اعتراف میکنند حیوانات از ظرفیتهای پیچیده ادراکی و عاطفی برخوردارند و از سوی دیگر هشدار میدهند که باید این ظرفیتها را در چارچوب حیوانبودگی آنها فهمید، نه در قالب نسخهای کوچکتر یا ناقصتر از انسان.
اسونسن با رویکردی فلسفی و اخلاقی به ما یادآوری میکند که فهم حیوانات تنها از مسیر مشاهده پدیداری ممکن نیست؛ بلکه نیازمند نوعی فروتنی معرفتی است که اجازه دهد حیوان در همان افقی که هست، و نه در افقی که ما برایش میسازیم، دیده و فهمیده شود.
کتاب فهم جانوران/ فلسفه برای دوستداران سگ و گربه نوشته لارس اسونسن، با ترجمه مجتبی پردل در سال ۱۴۰۴ در نشر نو در ۱۹۷صفحه با ۱۸ بخش و یک درآمد به چاپ رسیده است (همچنین در سال۱۴۰۳ با ترجمه احسان سنایی اردکانی در نشر بیدگل در ۲۱۵ صفحه منتشر شده است).
اسونسن معتقد است که «فهم حیوان» مستلزم مفاهیمی فراتر از رفتارگرایی و فراتر از انسانمحوری است. نویسنده در فصلهای نخست دربارهی «تجربه زیسته حیوان» خوش میدرخشد، اما از بحثهای دشوارتر علوم شناختی سریع عبور میکند. در این کتاب، تجربه زیسته با حیوان خانگی یک ابزار فلسفی است، نه صرفا خاطرهگویی؛ این ویژگی به آن اصالت میدهد
کتاب این نویسنده و فیلسوف نروژی تلاشی است برای بررسی رابطه انسان با حیوانات (به ویژه حیوانات خانگی مانند سگ و گربه) از دید فلسفه و روانشناسی. او با طرح سوالات بنیادین مخاطب را به تفکر درباره حیوانات هدایت میکند.
بهعنوان مثال: حیوانات چگونه جهان را تجربه میکنند؟ چشمانداز سگ بودن یا گربه بودن، یعنی چطورزندگی آنها ممکن است تجربهای متفاوت از ما باشد. آیا حیوانات ذهن، عواطف، خویشآگاهی، احساس تنهایی، اندوه، لذت و درد دارند؟ و اگر دارند، این چه تاثیری روی مسؤولیت اخلاقی ما نسبت به آنها میگذارد.
زبان نسبتا ساده و قابلفهم کتاب به گونهایست که برای کسانی که پسزمینه فلسفی ندارند هم آسان مینماید. او هم تجربیات روزمره و هم یافتهها و دیدگاههای علمی و فلسفی را ترکیب میکند؛ بنابراین هم برای «دوستداران حیوانات» و هم برای کسانی که به فلسفه اخلاق و رابطه انسان و جانور علاقه دارند،میتواند جذاب باشد. البته این کتاب بیشتر موضوع تامل پیشنهاد میکند تا شواهد علمی یا دادههای تجربی گسترده.
اسونسن معتقد است که «فهم حیوان» مستلزم مفاهیمی فراتر از رفتارگرایی و فراتر از انسانمحوری است. نویسنده در فصلهای نخست دربارهی «تجربه زیسته حیوان» خوش میدرخشد، اما از بحثهای دشوارتر علوم شناختی سریع عبور میکند.
در این کتاب، تجربه زیسته با حیوان خانگی یک ابزار فلسفی است، نه صرفا خاطرهگویی؛ این ویژگی به آن اصالت میدهد. اسونسن موضعی میانه بین رفتارگرایی قدیمی و ذهنگرایی جدید اتخاذ میکند: او میگوید حیوانات ذهن دارند، اما نمیتوان این ذهن را کاملا به مقولات انسانی ترجمه کرد. کتاب بیش از آنکه «نظریه» بدهد، «چارچوبی برای حساسشدن» نسبت به حیات حیوانات ایجاد میکند.
«وقتی پای مشخصههای بیشمار به میان میآید، فاصله میان حیوانات و انسانها از آنچیزی که قبلا تصور میشد کمتر میشود. از این چشمانداز دلایل خوبی برای این استدلال داریم که تفاوت ما و آنها کمتر شده است. از سوی دیگر بسیاری از همین بررسیها شکافی آشکار ساختهاند که میان چگونگی پیدایش این تواناییها در جانوران و چگونگی ظهورشان در انسانها به چشم میخورد. برای پاسخ به این پرسش که تفاوت تعیین کننده میان انسانها و حیوانات چیست، ظاهرا باید به پرسشی پاسخ دهیم که طبق نظر کانت همه دیگر پرسشهای فلسفی را تحتتاثیر قرار میدهد: انسان چیست؟