سقوط هلیکوپتری در کوههای آذربایجان، بختی را گشود، آرزویی را تحقق بخشید و باز شاهی را از درختان سر به فلک کشیده ارسباران پرانیده و بر دوشهای مسعود پزشکیان، فرزند همان خطه نشانید.
نمایندهای که گاه قلبی میگشود، رگی را بخیه میزد و در کار دوخت و دوز دل و جان بود، شانسش را در بوته سنجش گذاشته و نامزد انتخابات ریاستجمهوری شد.
او خود را سیاستمداری پزشک، مسلمان و نهجالبلاغه خوانده معرفی میکرد. هر پرسشی را با گفتاری از نهجالبلاغه، توصیه امام علی(ع) و پندهای مالکاشتر پاسخ میداد.
از حقوق مردم میگفت و نوازش ملت نه نواختن آنان. در آن آوردگاه که پیروزیاش سخت و ناممکن مینمود، گاه سخنش از روی سادگی و گاه حرفهایش از روی منطق و علیالاصول رویگردانیاش از سنت چهل سال گذشته، اقبال عمومی به او را افزایش داد.
تا جایی که در نهایت او را پیروز انتخابات معرفی کرد و حال او بر آن مسند نشسته، حکم میزند، افراد را به کارها میگمارد و دستورها میدهد.
اما توگویی که نظر دارد به خلف وعدهها. او وعده داده بود دولتش دولت پیرمردها نباشد. وعده داده بود دولتش دولت چهرهای تکراری نخواهد بود.
او وعده داده بود دولتش، دولت عمل به چهارچوبهای قانونی است. بنابراین شورای راهبردی تشکیل داد تا تمام افراد و اعضای دولت از میان یک دموکراسی کوچک شورایی برآیند و برای این شورا چه حرفها که زده نشد و چه فخرها که فروخته نشد.
اما تا همین جای کار، همین انتصابهای تازهای که انجام شده، همین اسمهای مطرح برای کابینه چهاردهم، همین پست گرفتن کسانی که میگفتند پستی نخواهند گرفت و همین کور شدن کورسوی امید نشان داد حتی در این دولت نیز چهرهها همه تکراری هستند و پیرمردها یک به یک صف کشیدهاند.
حرص مقام، خورجین آزشان را پرکرده است نشان به آن نشان که این فیل هم موش زایید نه چیزی بیشتر.
روزنامهنگار
نظرات بسته شده است.