انبارهای نفت در سواحل دریای کاسپین (بخش اول)؛

قاطرهای نفت‌کش و روزهای سیاه ایران

0 ۹۸

بخش اول-

روسیه تزاری، از اواخر دوره صفویه، با استخدام مهندسان زمین‌شناسی، به‌دنبال یافتن رگه‌های نفت در منطقه قفقاز بود و در اوایل دوره قاجار با عهدنامه‌های ننگین، قفقاز را برای رسیدن به نفت از ایران جدا کرد. تا پیش از کشف نفت در جنوب ایران، قفقاز مهمترین منطقه نفت‌خیز جهان بود و سرمایه‌گذاران نفتی با استخراج نفت «باکو»، آن را از طریق کشتی به بندرانزلی می‌فرستادند و سپس از انزلی به‌وسیله چهارپایان به سراسر ایران توزیع می‌شد.

 

در اواخر دوره قاجار(۱۳۲۹ق) شرکت نفتی برادران نوبل با ایجاد یک خط لوله از بندرپیربازار به رشت، کار توزیع نفت در ایران را گسترش دادند. پس از آن شاهد مهاجرت بسیاری از ایرانیان به باکو برای کارگری در تاسیسات نفتی هستیم. باکو با ثروت فوران نفت، شکاف عمیق طبقاتی را تجربه کرد و زمینه ساز انقلاب اکتبر۱۹۱۷ شد.

این گزارش روایتی داستان‌وار برگرفته از منابع تاریخی و روایت‌های شفاهی است.

***

در آن‌سوی دریای کاسپین، باد بی‌امان می‌وزید. آتش در شهر«بَغوان» بازهم شعله می‌کشید. اما در قرن جدید، میلیونرهای باکو، جای مغان را گرفتند و این بار پول نفت بر خدایان ثروت ‌پاشیده می‌شد. در «بالاخانی» و «سوراخانی» سرمایه‌داران، سوئدی، فنلاندی و دانمارکی، نبض چاه‌های نفت باکو را به‌دست گرفتند.

 

چمخاله، که بندر لنگرود است، در یک فرسخی شمال و شمال شرقی این شهر قرار دارد و این مسافت اگر از راه رودخانه طی شود ۹ کیلومتر و ۶۰۰ متر خواهد بود. در چمخاله یک گمرک و یک صیدگاه و دو انبار نفت وجود دارد، که با کرجی نفت آن‌ها به لنگرود حمل می‌شود و ۱۶ کرجی مسؤول بارگیری و خالی کردن بارِکشتی‌هایی که در خلیج لنگر می‌اندازند می‌باشد

 

اما هیچ‌کدام را یارای رویارویی با «شرکت برادران نوبل» در «بالاخانی» نبود. قرارداد نفتی نوبل که با دولت ایران منعقد شد، این‌بار «بارکاس‌های» روسی، بندر باکو را به مقصد بندرانزلی ترک می‌کردند. و نفت آمده از باکو در انبارهای نفت این‌سوی دریای کاسپین؛ انزلی و چمخاله تخلیه می‌شد.

 

با پایان مرز آبی، این بار قافله‌داران نفتی، چاروادارها بودند. «نفت» در خیک‌های دباغی شده، پشت بر قاطرهای نفت‌کش از گردنه‌های البرز عبور می‌کردند؛ از راه کوهستانی ملاط تا بلوردکان و املش، تا ییلاق خصیل‌دشت. در گردنه‌های صعب‌العبور، نفس قاطرها به‌ شماره می‌افتاد. شب هنگام، بیتوته قاطرهای نفت‌کش شاید در دشت «نفت خانی» بود. قاطرهای نفت‌کش، راه عمارلو را تا دشت قزوین و فلات ایران پیش می‌گرفتند.

هنوز پای رقیب روسیه در منطقه نفتی جنوب ایران پیدا نشده بود.«خرس بزرگ»، یک قرن جلوتر نفت را در کوه خدایان قفقاز بوکشیده بود. پنجه بر پنجه عباس میرزا که کشید، توانست قفقاز را از ایران جدا کند؛ نه فقط برای وسعت قلمرو، که نفت را می‌خواست.

 

نخستین چاه نفتی که فواره زد، نفت تمام ساحل باکو را سیاه و چرب کرد. تفریح و شنای کودکان باکو ممنوع شد و این بار برای کارگری جذب سکوهای نفت و سرمایه‌دارانی شدند که نیروی کار ارزان می‌جستند. اما کارگران باکو، برای چاه‌هایی که یکی پس از دیگری کشف می‌شد، کفایت نمی‌کرد. این بار فوج فوج کارگر از دیگر نقاط به‌ویژه از ایران سوار بر لنج و کشتی از بنادر انزلی و آستارا دیار خود را به امید یافتن لقمه‌ای نان به مقصد باکو ترک می‌کردند. طلای سیاهی که تا پیش از این می‌باید در جیب خودشان می‌رفت، به جیب سرمایه داران اروپایی رفته و کارگر ایرانی بازهم به همان لقمه نان کارگری و زندگی نکبتی راضی بود.

 

«یان کولارژ»، تکنسین چک تباری که در ۱۲۹۹ خورشیدی به کوچک جنگلی پیوست، پیش از آمدن به ایران در سپتامبر ۱۹۱۷، به‌عنوان تکنسین ماشین آلات صنعت نفت، در باکو استخدام می‌شود. او ۴سال شاهد زندگی کارگران نفتی در باکو است و ثروت‌هایی که نصیب سرمایه‌گذاران اروپایی و روسی می‌شود و شهری که تا پیش از استخراج نفت تنها به بادهای کوبنده‌اش معروف بود، حالا سواحل باکو چهره‌ای کاملا اروپایی پیدا کرده است.

 

«۵۰ سال پیش باکو جلگه کوچکی پوشیده از ماسه بود از لحظه استخراج نفت یکی از ثروتمندترین شهرهای آذربایجان شده است… صدها دکل نفت به طرف آسمان سرکشیده از آسمان نفت می‌بارید… موقع شنا نفت بر بدن می‌ماند… اطراف دکل‌ها همواره باران نفت جاری است و سطح پیاده‌روها انگار با کره چرب کرده‌اند… .»

 

دو انبار نفت در لنگرود داشتیم؛ یکی در بندر چمخاله و دیگری در خود شهر. انبار نفت لنگرود، نزدیک پل خشتی و بعد از گمرک‌خانه بود. ورودی بازار نمک‌فروشان فعلی که چند پله پایین می‌رود، مغازه‌های چسبیده به رودخانه، انبار نفت پدرم بود با مخازنی به ابعاد ۴ در ۴ متر. کارگران نفتی، که افراد ماهری بودند، با تلمبه دستی نفت کرجی‌ها را وارد مخزن می‌کردند

یان کولارژ، ضمن تشریح وضعیت زندگی کارگران و اختلاف سطح زندگی سرمایه‌داران نفتی با کارگران، اضافه می‌کند که نوکیسه‌هایی که با پول نفت کاخ‌نشین شده‌اند، کارگران نفتی مهاجر را با دستمزدهای‌ اندک استخدام می‌کنند و کودکانی که بچگی‌شان در میدان‌های نفتی سپری شده و حالا سرکارگرهای خشنی شده‌اند. «کارگران نفتی بیشتر روس‌ها، تاتارها، ارامنه، داغستانی، لزگی و ایرانی‌ها بودند. صبح تا شام با دستمزد‌ اندک، به کارهای بسیار مشکل و خطرناک مشغول بودند. محلی‌ها و ایرانی‌ها از زندگی‌شان راضی بودند و خواسته بیشتری نداشتند. روس‌ها ناراضی بودند و اکثر اوقات کارشان را عوض می‌کردند.»

 

چاه‌های نفت به سبک آمریکایی حفر و به‌قول یان کولارژ ناگهان طلای سیاه در هوا پخش می‌شد. «در اطراف باکو نفت سیاه(مازوت)، نفت سفید و سبک استخراج می‌شد و تصفیه‌خانه‌ها درست نزدیک ساحل دریای خزر قرار دارد.

 

نفت با کشتی به بنادر دریای سیاه و دریای خزر می‌رود. اما آن سوی خزر هنوز دست ایران است و باید نفت ایران هم استخراج شود. روس‌ها که شیرینی نفت قفقاز را که چشیده‌اند، این بار پنجه‌هایشان را تا این سوی آب‌های کاسپین هم می‌کشند. این بار به کمک وزیر خزانه و گمرک دربار ناصری.

 

شاهی که فقط قِران را نقدا دوست می‌داشت، در بهمن ۱۲۷۴ ه. ش اجازه استخراج نفت را در محال ثلاثه به محمدولی خان تنکابنی، اعطا کرد. «ولی این فرمان به مدت ۲۰ سال به دلیل نبود امکانات اکتشاف حفاری و استخراج اجرا نشد.» (عباسی،۱۴۰۳)

 

کمی بعد (۱۲۹۰خ) آرکاکی مددیویچ خوشتاریا، گرجستانی تبعه روسیه با حمایت محمدولی خان، امتیاز بهره‌برداری از جنگل‌های شمال را دریافت نمود و چند سال بعد (۲۱ اسفند۱۲۹۴خ) توانست امتیاز استخراج و بهره‌برداری از معادن شمال از جمله حق انحصاری کشف و استخراج نفت را به مدت ۷۰ سال دریافت نماید. اما در اول خرداد۱۲۹۷خ به استناد این‌که کلیه قراردادهای امتیازی می‌باید به امضای مجلس برسد، امتیاز نفت خوشتاریا لغو شد. (همان)

 

چاه‌های نفت باکو که یک به یک فوران کرد، سرعت و حجم واردات نفت باکو از دو بندر محلی «انزلی» و «چمخاله» بیشتر شد. در این زمان بندرانزلی هنوز یک بندرمحلی و همپایه چمخاله شهر لنگرود بود و بندر محلی«حسن کیاده»، اگرچه محلی برای واردات کالا از روسیه بود، ولی به گزارش «ژوبر آمیده» نفت شامل آن نمی‌شد.

 

لوئی رابینو، نایب کنسول انگلیس در رشت، اشاره دارد که یکی از مهم‌ترین واردات لنگرود از روسیه (از ۲۱ مارس ۱۹۰۵ تا ۲۰ مارس ۱۹۰۶) «نفت» است و در دو انبار به مقدار لیور انگلیس ۳۳۶۰۲۷۹ می‌باشد. با این‌که در این زمان واردات از روسیه به لنگرود از بندر هشترخان هم انجام می‌شد، ولی رابینو اشاره‌ای نکرده که واردات نفت به لنگرود از کدام بندر بوده است.

 

یکی از تاجران نفتی در انزلی، پدر ابراهیم فخرایی (نویسنده کتاب سردار جنگل) است، «پدر من، تاجر نفت بود و آن زمانی که هنوز نفت ایران استخراج نشده بود و بنزین پارس نیامده بود، ما از کسانی بودیم که نفت را در ایران توزیع می‌کردیم. نه فقط ما که چند موسسه دیگر هم بودند. موسسه نوبل، موسسه رمضان‌اف، موسسه خیره و موسسه علی‌اف

منابع دیگر اشاره دارد که نفت از بندرانزلی به گیلان می‌آمده است. درحوادث جنبش جنگل می‌خوانیم؛ «انگلیسی‌ها، رشت و انزلی را اشغال کرده و ورود کشتی‌ها از باکو را که برای‌شان نفت و بنزین می‌آوردند، تحت کنترل خود در می‌آوردند.» (تاریخ ارمنیان گیلان، ص:۹۲)

به گزارش بسیاری از مستشرقین، رودخانه لنگرود تنها در فصل بهار آبگیری بالایی داشته و باقی فصول آب آن راکد و حمل بار برای کرجی‌بانان راحت‌تر بود. رابینو، درباره می‌نویسد: «چمخاله، که بندر لنگرود است، در یک فرسخی شمال و شمال شرقی این شهر قرار دارد و این مسافت اگر از راه رودخانه طی شود ۹ کیلومتر و ۶۰۰ متر خواهد بود. در چمخاله یک گمرک و یک صیدگاه و دو انبار نفت وجود دارد، که با کرجی نفت آن‌ها به لنگرود حمل می‌شود و ۱۶ کرجی مسؤول بارگیری و خالی کردن بارِکشتی‌هایی که در خلیج لنگر می‌اندازند می‌باشد.» (ص: ۴۰۰)

 

پدرِ«محمدمحمدی بندری» (متولد ۱۳۱۸) پیش از قرارداد نوبل، نفت باکو را از طریق بندرانزلی به بندر چمخاله و لنگرود وارد کرده و سپس به قزوین و تهران توزیع می‌کرد. وی در گفت‌‌وگو با نگارنده توضیح داد: «پدر من نماینده نفت ایران و روس بود. یعنی مستقیم نفت را از روسیه می‌خرید. غیر از نفت باکو، نفت دیگری به ایران نمی‌آمد. نفت را «بارکاس»، که ‌یک‌ لنج موتوری نفت‌کش بود، از بندر بادکوبه بارگیری کرده و به سمت بندرانزلی و سپس به بندرچمخاله می‌آمد. بارکاس جلوتر از بندر چمخاله نمی‌توانست بیاید، سطح آب کم بود و لنج به گل می‌نشست.

 

بعد از آن باید با تلمبه دستی نفت را از بارکاس تخلیه می‌کردند و با کرجی و لوتکا تا انبار نفت لنگرود آورده و در مخازن تخلیه می‌کردند. دو انبار نفت در لنگرود داشتیم؛ یکی در بندر چمخاله و دیگری در خود شهر. انبار نفت لنگرود، نزدیک پل خشتی و بعد از گمرک‌خانه بود. ورودی بازار نمک‌فروشان فعلی که چند پله پایین می‌رود، مغازه‌های چسبیده به رودخانه، انبار نفت پدرم بود با مخازنی به ابعاد ۴ در ۴ متر. کارگران نفتی، که افراد ماهری بودند، با تلمبه دستی نفت کرجی‌ها را وارد مخزن می‌کردند.

 

پدرم نفت را از لنگرود به قزوین و تهران هم می‌فرستاد. نفت را داخل خیک ریخته و بار قاطر می‌کردند. هر قاطر ۵ خیک در ابعاد بزرگ، متوسط و کوچک. خیک‌های بزرگ را از قوچ بزرگ می‌ساختند. از ۴ دست و پای خیک، ۳تا مسدود بود، یکی باز. نفت را با قیف داخل خیک می‌ریختند و در آن را با یک تکه چوب و طناب محکم می‌بستند. اول ۲خیک بزرگ، سپس دو خیک متوسط روی قاطر بار می‌شد و سرآخر هم یک خیک کوچک‌تر روی بقیه. هر قاطر بالغ بر ۱۰۰ لیتر نفت را در یک بارکشی حمل می‌کرد. چاروادارهای‌ نفت کشف در اکیپ ۲۰ تایی، از راه قدیم املش- بلوردکان -هالی دشت به سمت عمارلو، قزوین و تهران می‌رفتند.

 

در شهر نوشهر «پورسید احمد طاهایی»، واردکننده چوب از روسیه و فروشنده نفت بود. ولی نفت را از پدرم می‌خرید. بعدها فردی به‌نام حاج موسی رمضانیان، چراغ‌های لمپایی‌که با نفت می‌سوخت از روسیه وارد کرد.

 

این سبک واردات نفت، تا زمان ورود شرکت ایران و انگلیس و استخراج نفت جنوب ادامه داشت و بعدا پدرم «کارگذار نفت» شد. یعنی هر نفتی که وارد لنگرود می‌شد، توسط شرکت پدرم بارنامه و سپس به شهرستان‌های مختلف توزیع می‌شد و از نفت بارنامه شده، به پدرم کارمزد می‌رسید. بعدها پدرم، نخستین امتیاز پمپ بنزین لنگرود را دریافت کرد.»

 

هانری رنه المانی در سال۱۹۷۰ زمانی که جاده شوسه انزلی رشت قزوین تهران ساخته شده بود، به‌هنگام عبور از راه قزوین به رشت، از حمل چلیک‌های نفت بادکوبه از رشت به مرکز ایران در خاطراتش می‌نویسد.( تاریخ گیلان، ص:۲۱۷)

 

از زیر پل انزلی که لنج‌ها لنگر می‌انداختند تا اداره نوغان، مسیر حرکت نفت‌کش‌ها بود. انبارهای نفت، احتمالا در محدوده شنبه بازار و اداره نوغان بود.کسانی‌که می‌خواستند در این محدوده خانه بسازند، شایع بود موقع گودبرداری، مخازن نفت و آهن‌های پوسیده پیدا می‌کنند

 

از سال ۱۲۷۵، در بنادر انزلی و آستارا و شهر رشت، نفت باکو به سراسر ایران توزیع می‌شود. «در انزلی پنج کارخانه کوچک تصفیه نفت به وسیله اهالی محل و نیز مهاجران قفقازی تاسیس شده بود. صاحبان این کارخانه‌ها، نفت خام را از بادکوبه وارد و پس از تصفیه عرضه می‌کردند. بزرگ‌ترین کارخانه به یک نفر ارمنی تبعه روسیه به‌نام ساتوروف تعلق داشت.» (همان)

بنابر روایات محلی، در حوالی «شنبه‌بازار فعلی» انزلی، نفت باکو تخلیه می‌شد. محمود عباسیان‌ امین می‌گوید: «از زیر پل انزلی که لنج‌ها لنگر می‌انداختند تا اداره نوغان، مسیر حرکت نفت‌کش‌ها بود. انبارهای نفت، احتمالا در محدوده شنبه بازار و اداره نوغان بود. کسانی‌که می‌خواستند در این محدوده خانه بسازند، شایع بود موقع گودبرداری، مخازن نفت و آهن‌های پوسیده پیدا می‌کنند.»

 

رابینو، در ذیل مالیات غازیان، به گمرک، انبار و مخازن اشاره دارد: «در دهکده غازیان گمرکی جهت کالاهای وارداتی تأسیس گردیده است. اداره گمرک شامل بنای وسیعی است که دو موج‌شکن چوبی در جلوی آن قرار دارد و شامل انبارها و مخازن بزرگی می‌باشد. ادارات و مغازه‌های شرکت کشتیرانی قفقاز نزدیک گمرک می‌باشد.»

 

یکی از تاجران نفتی در انزلی، پدر ابراهیم فخرایی (نویسنده کتاب سردار جنگل) است، «پدر من، تاجر نفت بود و آن‌زمانی که هنوز نفت ایران استخراج نشده بود و بنزین پارس نیامده بود، ما از کسانی بودیم که نفت را در ایران توزیع می‌کردیم. نه فقط ما که چند موسسه دیگر هم بودند.
موسسه نوبل، موسسه رمضان‌اف، موسسه خیره و موسسه علی‌اف. این چهار موسسه بود که از بادکوبه با کشتی نفت را وارد می‌کردند و در «رزروارها»، یعنی مخزن‌های معینی در بندرانزلی انبار می‌کردند و از آنجا به رشت و یا مستقیما به تهران بارگیری می‌کردند.»

 

در بندر آستارا هم که مبادی ورودی مهمی برای اردبیل و تبریز محسوب می‌شد، موسسات نفتی مهمی استقرار یافتند و «دونفر از اتباع روس به‌نام‌های حبیب‌الله‌یف و ستاراف، صاحب مخازن‌های بزرگ نفت خام و سفید بودند و در کارگاه‌هایی برای ساخت پیت نفت آهنی و صندوق چوبی برای حمل نفت دایر کرده بودند.» (تاریخ گیلان، ص: ۲۲۳)

 

بزرگ‌ترین سرمایه‌گذار نفتی در آن‌زمان، شرکت سوئدی برادران نوبل بود که با انعقاد قراردادی، گوی سبقت از بقیه ربود. چگونگی انتقال نفت باکو با خط لوله توسط برادران نوبل را در بخش دوم این گزارش بخوانید.

 

*پی نوشت:
«باگوان» یا «باگاوان» نام شهر و سرزمینی است که امروز باکو (بادکوبه) می‌نامند. این نام در فارسی میانه و باستان «بغوان» سرزمین خدایان آمده است. بغ به معنی خدا و «وان» به معنی محل و سرزمین است. پس از سلطه عرب‌ها این نام تبدیل به باکویه و سپس باکو گردید. (نک، فراسوی دریای خزر، ص:۴۸)

منابع مکتوب:
-یان کولارژ «بیگانه‌ای در کنار کوچک خان»، ترجمه رضا میرچی، تهران: فرزان، چاپ اول: ۱۳۸۴.
-رابینو، یاسنت لوئی«ولایت دارالمرز گیلان»، ترجمه جعفر خمامی‌زاده، رشت: طاعتی، چاپ سوم:۱۳۶۶.
-عظیمی، ناصر«تاریخ گیلان»، جلد سوم، رشت: فرهنگ ایلیا، چاپ اول:۱۳۹۶.
-طالبی، فرامرز «تاریخ ارمنیان گیلان»، رشت: فرهنگ ایلیا، چاپ دوم:۱۳۸۵.
-آمیده، ژوبر«مسافرت در ایران و ارمنستان»، ترجمه علیقلی اعتمادزاده، انتشارات بنیاد فرهنگ ایران: ۱۳۴۷.
-کریستین سن، آرتور امانوئل «فراسوی دریای خزر»، ترجمه منیژه احدزادگان و علی آلوفونه، چاپ اول: زمستان ۱۳۸۵، انتشارات رضوی.
-واهانیان تبریز، روبرت، «آلفرد نوبل در رشت»، دو ماهنامه گیله‌وا، شماره۴۰ و ۴۱ تاریخ ۱۳۷۸)
-عباسی، بیژن «خوشتاریا و امتیاز بهره‌برداری از جنگل‌ها و نفت شمال ایران»، فصلنامه گیله‌وا، شماره ۱۸۱، سال سی و سوم، زمستان ۱۴۰۳.
-سایت مرکز پژوهش‌های مجلس
-پرتال رسمی شرکت نفت خزر

 

مصاحبه‌ها:
-گفت‌‌وگو با علی اکبر مرادیان گروسی (آبان و آذر ۱۳۹۹)
-مصاحبه با روبرت واهانیان (اردیبهشت ۱۴۰۱)
-مصاحبه با محمدمحمدی بندری، (شهریورماه ۱۴۰۴)
-مصاحبه با محمود عباسیان امین (مهرماه ۱۴۰۴)

 

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.