من تنها مدیون نادر ابراهیمی هستم
در نشست کتاب اردیبهشت با حضور کیومرث پوراحمد عنوان شد:
کیومرث پور احمد، کارگردان نام آشنای ایران، یکشنبه ۱۹ آبان ساعت ۱۸، مهمان رشتی ها در کتابفروشی اردیبهشت بود تا با ما از خودش و حرفه اش حرف بزند.
در این نشست که میزبانی آن را «امین حق ره» بر عهده داشت، از کارگردان مجموعه ی «قصه های مجید» خواستند که چگونگی کارگردان شدنشان را با شنوندگان در میان بگذارد؛ پور احمد ابتدا توضیح داد که از جوانی دوست داشت یا معلم شود و یا کارگردان؛ چند مدتی معلم بود و سربازی را هم در سپاه دانش گذراند و وقتی برای تحصیل به اصفهان رفت، از همانجا برای مجله ی «فیلم و هنر» نقد می فرستاد و نقدهایش منتشر می شد.
پس از دبستان، فامیلی دور داشتیم که هر از چندگاهی با مجله ی فردوسی به خانه ی ما می آمد و خودم هم گاهی کتاب پلیسی کرایه می کردم و می خواندم و از همین جا جرقه ی کتاب خوانی ام زده شد.
وی پس از طی این دوران برای کار به تهران رفت و بعد از چند مدت کار در آن مجله مشغول و از نویسندگانش شد.
از نقد فیلم تا کارگردانی
در ادامه «امین حق ره» میزبان برنامه از کارگردان «شب یلدا» پرسید که با اینکه در خانواده ای اهل فرهنگ و کتاب به دنیا نیامده بودید، ولی کتابی با نام «کودکی ناتمام» را در نشر علمی منتشر کردید. این فیلمنامه نویس و کارگردان پیشکسوت در پاسخ توضیح داد: «خانواده ام فقط یک قرآن و کتاب حافظ داشتند و من هم گاهی در مدرسه به کیهان بچه ها برخورد می کردم؛ پس از دبستان فامیلی دور داشتیم که هر از چندگاهی با مجله ی فردوسی به خانه ی ما می آمد و خودم هم گاهی کتاب پلیسی کرایه می کردم و می خواندم و از همین جا جرقه ی کتاب خوانی ام زده شد.»
سعی کردم به دنبال برقرار کردن رابطه باشم. سعی می کردم با کارگردان ها، فیلمبردارها و حتی صدابردارها گفت و گو کنم. در همین نقدها بود که با فیلم نادر ابراهیمی به نام «صدای صحرا» روبه رو شدم.
میزبان برنامه در ادامه پرسش خود را سمت بحث اصلی کشاند و از کارگردان «خواهران غریب» خواست که توضیح دهد چگونه از نقد فیلم به کارگردانی سینما رسید؟ پوراحمد در پاسخ به این پرسش گفت: سعی کردم به دنبال برقراری رابطه باشم. سعی می کردم با کارگردان ها، فیلمبردارها و حتی صدابردارها گفت و گو کنم. در همین نقدها بود که با فیلم نادر ابراهیمی به نام «صدای صحرا» روبه رو شدم و نقدی مفصل بر آن نوشتم. همان دوره مصادف شد با ساختن سریالی از ابراهیمی به نام «آتش بدون دود.» بعد با چند تا از نقدهایم پیش او رفتم و پذیرفت که دستیار سومش بشوم. همان موقع کارمند هم بودم و صبح کارت می زدم و برای خواب به خانه برمی گشتم و ظهر بیدار می شدم و تا شب فیلمنامه های آقای ابراهیمی را تفکیک می کردم. شب تا صبح هم به خانه ی ایشان می رفتم و چیزهایی را که می نوشت بررسی می کردم و به او یادآور می شدم که مثلا دو قسمت است از شخصیت قسمت شش خبری نیست. اینگونه شد که من از دستیار سوم به دستیار یکم و برنامه ریز او تبدیل شدم. آن هم به دلیل تسلط من روی سناریوها بود که در نوع خود در ایران بی سابقه بود. بعد نادر ابراهیمی از من خواست یک پلان را کارگردانی کنم. برای اینکه پروژه ای شش ماهه بود، چند کارگردان دیگر هم آمده بودند و سکانس های سخت را خودم کارگردانی می کردم و سکانس های راحت را برای دیگران می گذاشتم. دیگر رسما کارگردان شده بودم.
همکاری با نادر ابراهیمی
پور احمد با این توضیح که کار اداری را بدون دادن استعفا رها و کاملا خود را وقف این حرفه کرد، شنونده ی سوالات بعدی میزبان برنامه بود.
امین حق ره در ادامه بحث مونتاژ را پیش کشید و از کارگردان «گل یخ» خواست در این مورد توضیحی بدهد. این کارگردان در ادامه ی سخنانش گفت: وقتی یکبار سر فیلمبرداری بودیم، آقای رستگار نامی بود که کار مونتاژ را انجام می داد و من هر بار برای تماشای کارش می رفتم. هربار هنگام تماشا می گفتم که اگر خسته شدید من ادامه دهم و ایشان می گفتند که تو حق نداری بشینی و من هم حرفی نمی زدم. یکبار که کسی نبود کلید اتاق مونتاژ را از آبدارچی گرفتم و سریع رفتم بالا تا با مداد مونتاژ سفید مسیری که فیلم باید طی می کرد را رسم کنم. همان شب با همسرم تماس گرفتم و گفتم شب نمی آیم. همانجا نشستم و سکانس سه دوربینی برداشتم و تا صبح مونتاژشان کردم. بعد که مونتاژ را به آقای رستگار و ابراهیمی نشان دادم، از نظرشان خوب بود و اینگونه کار مونتاژ را هم انجام دادم.
سپس میزبان برنامه از کارگردان «کفشهایم کو؟» پرسید که چقدر نادر ابراهیمی روی شخصیت ایشان تأثیر گذاشته اند و این کارگردان توضیح داد که به تنها کسی که در زندگی اش مدیون است، نادر ابراهیمی است.
در ادامه این کارگردان پیشکسوت افزود: بعد از جدایی از نادر ابراهیمی سناریویی به آقای ابراهیم فروزش، مدیر کانون فرستادم و برای همین سناریو یک سال معطل ام کرد اما هنوز هم برای این کار سپاسگزارشان هستم، چون اجازه ندادند که آسان وارد سینما شوم. برای همین است که اگر ببینند یک کارگر فنی سر صحنه ی فیلمبرداری کابلی را پرت می کند، به او تذکر می دهند که کابل، پروژکتور، دوربین و بیشتر از همه، آدم ها حرمت دارند و این را از همان یک سال یاد گرفتند.