آنطورکه در خبرها آمد، در جریان هفتمین شب فرهنگی خانهی فرهنگ گیلان (در ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۲) از سوی یکی از حامیان، پیشنهادی دال بر تاسیس موزهی فرهنگ و هنر در خانهی فرهنگ ارائه شد که گویی با استقبال مدیران مجموعه نیز مواجه شد.
بدیهی است که هر حرکت جمعی و مستقل در راستای حفظ، ترویج و توسعهی فرهنگ، امری پسندیده و البته حمایت از آن نیز از وظایف شهروندانی است که دغدغهمندند. منتها این گونه اقدامات (پیش از هر حرکتی) نیازمند پیوستی مطالعاتی/ تخصصی- توجیهی است که در این موردِ به خصوص حداقل از ظواهر امر بر میآید که به آن توجهی نشده است. چرا؟
موضوع فرهنگ و هنر (آن هم در جغرافیای گیلان) مبحثی گسترده با شعب و شاخههایی بسیار و محتوایی انبوه و انباشته است (از مولفههای هویتی بومی فرهنگساز گرفته، تا هنرهای قدیم و هم هنرهای جدید ـ مدرن و معاصر ـ و هم اسناد و تولیدات مکتوب که حامل فرهنگ گیلاناند)
گیلان فقط در عرصهی هنر مدرن آنقدر ظرفیت دارد که خودش میتواند موضوع چند موزهی مجزا و تخصصی باشد (مثل موزه هنرهای معاصر گیلان که حالا قریب به نیم قرن از طرح موضوع تاسیسش میگذرد اما از اقدامی عملی خبری نیست!)
حالا پرسش این است که دقیقاً اهداف عزیزان از پیشنهاد تاسیس موزهی فرهنگ و هنر چیست؟ یعنی قرار است چه محتوایی در آن موزه تجمیع، آرشیو و به نمایش عموم گذارده شود که تصویری درست و جامع (نه عقیم و ناقص) از گیلان فرهنگی به مخاطب احتمالی ارائه کند؟ گزینش مولفههای فرهنگی و هنری توسط چه اشخاصی و بر چه اساسی خواهد بود؟ اساساً ساختمان خانهی فرهنگ امکان و ظرفیت مناسبی برای پوشش کلیت نمادهای فرهنگی و هنری گیلان را دارد؟ (البته که ندارد!)
با این اوصاف به نظر میرسد موضوع تاسیس موزه فرهنگ و هنر گیلان بیشتر از آن که برآمده از یک پروژه دقیق مطالعاتی پیامد یک خواست و نیاز عمومی باشد، یک ایدهی خام بر پایهی تصمیمی احساسی از سوی فرد یا گروهی دغدغهمند نسبت به فرهنگ گیلان است.
پس چه باید کرد؟
به نظر نگارنده آن چه شدنی و هم ضروری است نگاهی تخصصی به مساله فرهنگ است. در واقع به جای رفتن به سمت پروژههایی عظیم که حکم سنگ بزرگ را دارند، میشود تاسیس موزهای با رویکردی محدود و مشخص را در برنامه داشت. مثلاً چیزی شبیه موزهی مشروطه که سال هاست احداثش خواست و آرزوی اهل پژوهش در تاریخ و فرهنگ گیلان است اما به هر دلیل میسر نمیشود.
نظرات بسته شده است.