آنچه زندگی بشر را در طول تاریخ، دستخوش تغییر کرده، تکنیک است. نیازهای آدمی در طول تاریخ، همواره فنون و تکنیکهای مقتضی به زمانهاش را زاییده و در این بین، معماری نیز تاریخی به درازای نیاز آدمی به داشتن سرپناه دارد. مفهوم معماری، حتی به معنای علمِ «چگونه ساختن خانهها» هم که شده، با گوشهای مردم غریبه نیست. با گذر زمان، پارامترهای گوناگونی جای خود را در علم معماری گنجاندهاند. در قرنهای متمادی، آثار زیادی خلق شدهاند.از کارهای «زومتور» تا آثار معمارهایی مثل پیرنیا، هرکدام خاستگاه زایش عناصری در این علم بودهاند. ریاضیات، نجوم، هندسه و فلسفه هرکدام رد پای خود را در معماری تثبیت کرده و منجر به خلق آثار بیبدیلی شدهاند. این درخت تنومندِ کهنسال حالا، شاخ و برگهای پرباری را به سر دارد. هزاران کتاب، مقاله، درسنامه و پژوهش، از بررسیهای پایهای تر پیرامون مبانی اولیه تا جستارهایی از درک اعماق ناشناخته معماری، در طول دهههای اخیر به واکاوی همین شاخ و برگها پرداختهاند.
«مغز معمار» همچنین تمرکز موکدی بر تربیت نسل جدید معمار دارد و تلاش میکند تربیت نسل تازه را از مسیرِ متکی بر فرد و تواناییهای مغزی افراد برجستهتر کند.
«هری فرانسیس ملگریو»، معمار غربی اما در کتاب «مغز معمار»، از دریچهای تازه، به اصول معماری نگاهی نو داشته است. او که امروز مشغول تدریس تاریخ و تئوری در انیستیتوی فناوری ایلینوی است، در «مغز معمار»، به واکاوی ظرفیتها و ابزارهای نوین در خلق آثار معماری پرداخته است.
«هری مالگریو» در این کتاب، نبوغ و تلاش را در کنار هم ارج مینهد و به معماری و رشد عنصر خلاقیت در آن، نگاه منحصر به فردی دارد.
«مغز معمار»، مفاهیم کلی معماری را از دریچهای نوین به رخ میکشد. نویسنده، هیچیک از شیوههای قدیمی یا تازه در درک و خلق آثار را زیر سوال نبرده و یا مردود نمیکند؛ بلکه از آنها در جهت خلق آثار بیهمتا یاری میگیرد. «مغز معمار» همچنین تمرکز موکدی بر تربیت نسل جدید معمار دارد و تلاش میکند تربیت نسل تازه را از مسیرِ متکی بر فرد و تواناییهای مغزی افراد برجستهتر کند. «هری مالگریو» در این کتاب، نبوغ و تلاش را در کنار هم ارج مینهد و به معماری و رشد عنصر خلاقیت در آن، نگاه منحصر به فردی دارد.
«از نگارش این کتاب همزمان دو نیت دارم: نخست، مروری بر گامهای بلندی که امروزه در زمینه علوم عصبشناسی برداشته شده است و دوم، برداشتن نخستین گام در راه طولانی بررسی این که دانش نوین عصبشناسی در معماری و حوزههای مرتبط با طراحی چه حرفی برای گفتن دارد». این بریدهای از مقدمه «مالگریو» بر کتاب «مغز معمار» است. تئوری و مفاهیم نظری همیشه جایگاه ویژهای در معماری داشته است. تاثیر مفاهیم تئوری معماری در هدایت معمار به سوی خلق اثری ویژه، در مواقعی حتی اعجابانگیز است. رویکردی که حتی در بیشتر شیوههای سنتی معماری نیز رخنمون دارد.
نویسنده در «مغز معمار»، از انسانگرایی یا اومانیسم در رنسانس وام میگیرد. همان فرازی که شاید این کتاب را با بینشهای پیش از خودش متمایز میکند. او انسانگرایی را خصلتی تکبعدی نمیداند و تمام هنرها و دانشهای انسانی را در هم میآمیزد. از سوی دیگر، بررسی ویژگی آثار هنرمندانی مثل «آلبرتی»، «ویتروویوس» و «لئوناردو» نیز نشان میدهد که هدف جامع خلق اثر، در قالب یک کل واحد و هماهنگ تعریف میشوند. به طوری که واژه «ادب» حتی در رونمایه یا منظر بنا نیز قابل رویت است. نظمی ناشی از هندسه، مهارت و تخصص ویژه معمار؛
در اینجا از اهمیت عناصر بصری نیز نمیتوان به راحتی عبور کرد: مالگریو در این باره نوشته: «قوه بینایی ما همواره در پی زیبایی است». در پی آن، تناسبات نیز تعریف میشوند. به این معنا که همه چیز در ظاهر باید آراسته و متناسب باشد. در مورد اندازه یا ابعاد بنا نیز، نویسنده به طور کلی معتقد است که اندازه و ابعاد میتواند تاثیرگذاری بنا را دو چندان کند. این مساله نیز همچنان از اهمیت «زیبایی» نمیکاهد و تمام اینها، همچنان به کمک قوه بصری قابل درک خواهند بود.
به نظر مالگریو و همچنین با وامگیری از نظریات دیگر میتوان به صراحت گفت که اکثر فرمهای معماری، ارتباط مستقیمی با احساسات و حالات دارند. برای مثال، تمامی المانهای عمودی و افقی و نوع خطوط به کار رفته، گویای تعاریفی خاص و منتقلکننده انرژیهای متنوعند. با این وجود، تمام این کلیدواژهها و تعاریف، از آثار هنرمندان در تاریخ گرفته تا همه جوانب مهم در معماری مثل ادراک، تناسبات، ویژگیهای بصری، انواع خطوط، ایده، زمانی به درستی قابل پردازش و ارایهاند که معمار و یا هنرمند بتواند قلههای خلاقیت را فتح کند؛ و این میسر نیست مگر با کنترل روزافزون بر تکتک حسگرهای مغزی برای پردازش آثار. این خلاقیت _ در بهترین حالت _ در جبهه درست ضابطهها و قوانین اجرایی به کار گرفته میشود. با درک صحیح از پیرامون، با شناختی شایسته از اقلیم و به اقتضای نیاز به عرصه اجرا در میآید.
مالگریو، از آنجا که امروز، مسوولیت آموزش آکادمیک را نیز بر عهده دارد، اهمیت ویژهای به تزریق برساختههای نوین به فضای آکادمیک و تکنوکراتیک معماری در جهان قایل است. به عقیده او، مسووولیتی که این روزها متوجه معمار، معلم و یا پردازشگران معماری است، آموزش توانایی خلق تفاوت در نسل تازه دانشجویان و علاقهمندان است. این آموزش می تواند در جهت گشودن گرههای مغزی و دستیابی به قلههای نامکشوف خلاقیت باشد. بدعتی که هم تنوع بیبدیل و کمسابقه در آثار را دستیافتنی میکند و هم شتاب ایجاد رشد را بیشتر میکند.
در پایان، «مالگریو» در اشارهای مهم، ایفای نقش رایانه و ابزارهای مهم را، به ویژه در معماری بررسی میکند. به عقیده او، این ابزارها شاید در نگاه اول بسیار کاربردی باشند اما، مهمترین اصل در آنها مفقود است: خلاقیت! ۱۳ سال از انتشار این اثر گذشته اما علی رغم پیشرفتهای خیرهکنندهای که عرصه فناوری و ظرفیتهای دیجیتال در این مدت به خود دیده، یک اصل یکتا، همچنان دستناخورده باقی مانده است. حتی هوشهای مصنوعی نیز از دستیابی به این خصلت مختص انسانِ هوشمند عاجزند. این واقعیت غمانگیز شاید تا سالهای آتی، غیرقابل تغییر نیز باشد اما فیالحال باید پذیرفت که این ابزارها، هنوز هیچ ایدهای برای معمار ندارند.
در پایان، تعدادی از نقلقولهایی را میخوانید که به شیوه قابل تاملی در «مغز معمار» گنجانده شدهاند.
پیتر زونتر: ادراک فطری است؛ نقش منطق ثانویه است.
ریچاد نویترا: مغز انسان، مشکلساز است اما در عین حال قادر است بعضی از همین مشکلات را به شیوه نوینی برای بقا تبدیل کند.
یوهانی پالاسما: معماری چشم، جدا و مهار میکند؛ در حالی که معماری لامسه به هم میرساند و یکی میکند.
مارکو فراسکاری: درست به همانگونه که با تن خود به معماری میاندیشیم، به تن خود نیز از طریق معماری میاندیشیم.