بهمن صالحنیا را اگر پدر فوتبال گیلان ندانیم، قدر مسلم او پدر فوتبال شهر انزلی و مرد روزهای سخت تاریخساز این شهر باید قلمداد کرد. مردی به پهنای تاریخ یک شهر و استوانه تنومند یک تیم که روز گذشته در سن ۸۷ سالگی بدرود حیات گفت.
طی چند دهه گذشته، تیم ملوان را اغلب با بهمن صالح نیا میشناختند. مرد ۸۷ سالهای که طی نیم قرن گذشته اگرچه در برهههایی در مسند امور نبوده و نقش تعیین کنندهای ایفا نکرده اما کم و بیش پدر معنوی آن محسوب میشده است. بسیاری معتقدند تیم ملوان بدون نام و جوهره صالحنیا هرگز به نقطهای نمیرسید که در این سالها بر این مسند نشسته است. با این همه ملوان سالهاست دیگر در اوجی نیست که دههها در آن قرار داشت.
اما کیست که نداند روزهای اوج و حماسی این تیم با نظم آهنین، تعصب آتشین او و بازیکنان نسل اول این تیم به چنین شهرتی دست یافته است. در این گفتوگوی دوستانه، دیگر بهمن صالحنیا از روزهایی سخن میراند که تکرار و حتی تصور آن شاید برای آیندگان ناممکن بنماید. حالا مردان غیور کناره ساحلی شهر انزلی، هوداران دوآتشه و مردمان نگران آینده شهر انزلی هیچکدام شاید آن دغدغه و وسوسه پیروزی بر حریف را نداشته باشند. جز آرامش ابدی برای بهمن خان صالحنیا
* * *
* نحوه ورود شما به دنیای فوتبال و تیم ملوان چگونه بود؟ چگونه جهت سرنوشت شما به این سمت هدایت شد؟
ـ آن زمان جوانترین عضو خانواده بودم. دو برادر من عضو تیم منتخب انزلی بودند. وقتی آنها برای تمرین میرفتند من هم همراه آن ها میرفتم. گاهی اوقات به من هم اجازه بازی میدادند. در آن زمان کارکنان و درجهداران نیروی دریایی هم تیمی از سوی نیروی دریایی تشکیل داده بود. مسئولیت این تیم به عهده برادرم ـ فرامرز صالحنیا ـ بود که هم مربی تیم و هم در آن بازی میکرد.
در آن ایام سروان کریم رستگار مدیر اداره تربیتبدنی بود. تیم و استعداد دانشآموزان ما و شناختی که آنها نسبت به خانواده ما داشتند باعث شد که به تفاهماتی با هم برسیم، به ایشان پیشنهاد دادم تیمی از ترکیب نیروی دریایی و تیم ما تشکیل دهیم. کریم رستگار هم پیشنهاد داد که با تیمسار هوشنگ آریانپور ملاقات کنیم و از ایشان پروانه باشگاهی همچون باشگاه گیو را بگیریم. عزیز منفرد متوجه گرایش من به سمت نیروی دریایی شد. افرادی را هم واسطه کرده بود. به ایشان گفتم که نیروی دریایی امکانات خوبی دارد و میتواند کمکهای بسیاری به ما بکند. اما گیو چنین امکانی نمیتواند فراهم کند.
آقایان دکتر حسین بنایی و عباس اکرامی بنیانگذار باشگاه شاهین تهران بودند، تفکرات فرهنگی و تحصیلات این عزیزان در بین اساتیدی که بعدها شناختم زبانزد بود (مثل امثال دکتر بهشتیها، پزشکیها و …)، افرادی مثل مرحوم پرویز دهداری و برومند از شاخههای آن ریشهها بودند و مثل اساتید خود توجه ویژه به تحصیلات داشتند. در واقع عملکرد اینان در آموزش فوتبال و مسایل فرهنگی در آن زمان زبانزد بود.
یکی از مهمترین عوامل ما در شناخت بازیکنان خوب با استعداد برگزاری مسابقات محلات بود. مخصوصا وقتی با تیمسار آریانپور صحبت کردیم عزم ما جزم شد. ایشان هم موافقت کردند که پروانه باشگاه بگیریم. در دانشسرا زیر نظر مربیهای تیم شاهین تربیت شده بودم. دکتر عباس اکرامی، آزاد و غیره، اگرچه تیمسار پرویز خسروانی تمایل داشتند که مرا به سمت تیم شاهین بکشانند خیلی هم اذیت کردند اما من هرگز تمایلی نداشتم.
خاطرم هست زمانی تیم جوانان انزلی در دوره مقدماتی مسابقات جوانان برنده شد. مسابقات نهایی در زمینهای امجدیه تهران برگزار میشد، در آنجا با یکی از تیمهای زیر شاخه جوانان تاج بازی کردیم با وجود آزارهای زیاد اما توانستیم بر آن تیم غلبه کنیم. بالاخره پروانه باشگاه را گرفتیم و توانستیم تیمی از ترکیب دانشآموزان و بازیکنان تیم نیروی دریایی بندر انزلی به نام تیم ملوان تشکیل دهیم.
برای اخذ پروانه سه نام با عنوان آرتیمس (یکی از کشتیهای نیروی دریایی)، بایندر (نام ناخدایی که در جنگ جهانی دوم کشته شد) و ملوان را پیشنهاد دادیم. اما تهران ملوان را انتخاب کرد به این دلیل که این تیم میتوانست به مثابه کشتی برای نیروی دریایی باشد و بازیکنان تیم به مثابه ملوانان این کشتی به شمار روند.
* با وجود صحبت هایی که با عزیز منفرد وکیل انجام دادید برای همکاری زیر پوشش گیو اما نهایتاً نیروی دریایی را انتخاب کردید، آیا دلیل این انتخاب امکانات نیروی دریایی بود یا نه، دلایل دیگری هم در این انتخاب دخیل بود؟
ـ از خداوند متعال میخواهم که روح او شاد باشد، واقعاً من ارادت قلبی به ایشان داشتم. اما مسئله مهم همین بود. ایشان از بزرگان و خادمین ورزش شهر بندر انزلی بود، قهرمان دو مارتن ایران بود. به دلیل علاقهای که شخص شاه به ایشان داشت توانستند امتیازات مالی را هم جذب کنند و به وسیله این حمایت ها مجموعه ای را در اختیار بگیرند که در آنجا باشگاه بسکتبال، والیبال، شنا، حتی رینگ بوکس هم ایجاد کردند.
البته به فوتبال هم توجه میکردند، بعدها ما بعضی از بازیکنان از جمله منوچهر ناوران را از تیم گیو جذب کردیم. آقای منفرد علاقهمند بودند که من مربی تیم گیو باشم. من هم به این کار علاقه داشتم اما آیندهنگری من سرنوشتم را تغییر داد. بین نیروی دریایی و مجموعه باشگاه گیو به این نتیجه رسیدم که نیروی دریایی سازمان بزرگتری است و از امکانات و تشکیلات بیشتری برخوردار است، این شد که نیروی دریایی را انتخاب کردم.
* خودتان در آن زمان بیشتر متاثر از چه کسانی بودید؟
ـآقایان دکتر حسین بنایی و عباس اکرامی بنیانگذار باشگاه شاهین تهران بودند، تفکرات فرهنگی و تحصیلات این عزیزان در بین اساتیدی که بعدها شناختم زبانزد بود (مثل امثال دکتر بهشتیها، پزشکیها و …)، افرادی مثل مرحوم پرویز دهداری و برومند از شاخههای آن ریشهها بودند و مثل اساتید خود توجه ویژه به تحصیلات داشتند. در واقع عملکرد اینان در آموزش فوتبال و مسایل فرهنگی در آن زمان زبانزد بود.
اخیرا هم بزرگداشتی از سوی مجموعه فوتبالیستهای گارد و همای آن زمان برای مرحوم پرویز دهداری برگزار شد و سعادتی بود که در آن مراسم، بسیاری از هم بازیها و استادان گذشته خودم را ملاقات کنم. بنابراین طبع آن روزهای من به چنین گرایشاتی نزدیک بود.
* در مورد مسابقات آموزشگاهی کمی توضیح بدهید؟
ـ بنده بعد از سال 1339 به عنوان معلم ورزش استخدام شدم و در آموزش و پرورش حکم من را در تهران به عنوان کارمند آموزش و پرورش صادر کردند. من از این ابلاغ خیلی ناراحت شدم و با برادرم و آقای جبار صمدی که مربی و رییس تربیتبدنی انزلی بود، صحبت کردیم. خیلی تلاش کردیم تا انتقالی بگیریم که انجام نشد و بعد متوجه شدیم یکی از اقوام مادریام کارمند عالیرتبه آموزش پرورش آن زمان بود، با پیگیریهای برادرم، برایم حکم انتقال به رشت را زدند و رشت هم چون بازی مرا دیده بود به هیچ عنوان اجازه انتقال به انزلی را نمی داد.
خلاصه مجدد تلاش کردیم و من سرانجام به انزلی آمدم و در سال 1339 به عنوان معلم ورزش مشغول به کار شدم. چون علاقه ویژهای به بحث استعدادیابی جوانان داشتم و از معلمان ورزشی دیگر هم کمک میگرفتم، به هر جهت این کار سبب شد تا تیم فوتبال خوبی از آموزش و پرورش تشکیل دهیم و مسابقات ما هم به شکل استانی برگزار میشد. برنده مسابقات هم به مسابقات سالیانه کشوری اعزام می شد و یکی از افتخارات من سوای تیم ملوان (که به عنوان یک معلم همیشه احساس غرور می کنم)، کسب عنوان قهرمانی باشگاههای کشور در رشته فوتبال بود.
استعدادیابی آموزش و مسایل مدیریتی جوانان همواره جزو علایق من بود و به علت استعداد و احساسی که جوانها دارند، من بیشترین افتخارم همین قهرمانی تیمهای آموزشگاهی بود.
سه بار ما در این مسابقات قهرمان شدیم. اولین دوره مسابقات در مشهد برگزار میشد که در آن بازیها ما از لاهیجان «جاوید جهانگیری» را هم در تیم مان به کار گرفتیم و قهرمان شدیم. سال بعد در شیراز نائب قهرمان شدیم و سال بعد در شهر آمل مجددا قهرمان شدیم و سال بعدتر در تبریز سوم شدیم. در واقع این افتخارات تیمهای آموزشگاهی برایم با ارزشتر از افتخارات باشگاهی بود.
* دلیل این میزان از افتخار چیست؟
ـ به علت اینکه بحث استعدادیابی آموزش و مسایل مدیریتی جوانان همواره جزو علایق من بود و به علت استعداد و احساسی که جوانها دارند، من بیشترین افتخارم همین قهرمانی تیمهای آموزشگاهی بود.
این آموزشگاهها و عنوان قهرمانی که کسب کردیم سبب شد ما تیمی به عنوان باشگاه راهاندازی کنیم و فعالیت کنیم. در این ایام در کوران مسابقات باشگاهی و آموزشگاهی با بسیاری از افراد هم آشنا شدیم. در این اثنا برادر کوچکم «فرامرز صالحنیا» که درجهدار نیروی دریایی و معاون تربیتبدنی نیروی دریایی بود و در انزلی فعالیت میکرد. موقعیتی برای ما فراهم کرد. خوشبختانه یکی از روسای تربیتبدنی آن ایام سروان کریم رستگار هم فوتبال بازی میکرد.
اگر امروز با نگاه هم استانیهای عزیز به عنوان پدر ملوان و فوتبال انزلی شناخته میشوم، مدیون زحمات تیمسار هوشنگ آریان پور هستم.
فردی که فرمانده قرارگاه بود و مسئولیت تیم ما را هم بر عهده داشت، ناخدا یکم نیروی دریایی فریدون آریافر و موسس باشگاه هم هوشنگ آریانپور بود. تشکیلات ما بیشتر مسئولیت مدیریت و نظارت ورزشی ما زیر نظر ایشان بود و کاخ موزه رژیم گذشته روبروی پادگان بود. زمین مناسب برای تمرین نداشتیم و مرتبا در حال کوچ از این محله به آن محله بودیم. ایشان زمینی را با مسئولیت مدیریتی خود که مختص مراسم صبحگاهی پادگان بود در اختیار ما قرار دادند که ما صبحها در آن تمرین کنیم، هرچند زمین کوچک و از نظر ابعاد استاندارد نبود اما در آن زمان برای ما غنیمت بود.
* چه عاملی باعث شده بود که چنین حمایتی از شما بکنند؟
ـ یکی از نقاط مثبت که به نوعی حمایت معنوی از تیم ما بود علاقهمندی ایشان به تیم و اساسا فوتبال بود. معمولا تمرینات ما را از پشت پنجره دفتر خود مشاهده میکردند. روزی مرا صدا زدند و گفتند این تمرینات سختی که انجام میدهید وضعیت تغذیه بازیکنان چطور است؟ به ایشان گفتم که شما که خانواده این بچهها را میشناسید و میدانید از چه طبقهای هستند.
خوب تغذیه اینها هم در حد خانوادههای کم بضاعت است. آن روز چیزی نگفتند، در جلسه بعدی تمرین، ناو استوار مرادی ـ برادر یکی از بازیکنان سابق تیم ـ را فرستاد و از من خواست نزد ناخدا بروم. آن روز پیشنهاد دادند که از این به بعد هفته سه روز بعد از تمرین بچهها بعد از اینکه دوش گرفتند با سرویسی که مخصوص درجه داران و افسران است به محل پذیرایی بروند و پذیرایی بشوند. گفتم که مشکلی پیش نمی آید؟ ایشان گفتند هماهنگیهای لازم با تیمسار انجام شده و هیچ مشکلی به وجود نمی آید، به این ترتیب ما هم با کمال میل پیشنهاد ایشان را پذیرفتیم.
نکته دیگری هم آن روز اضافه کردند و خواستند تا برای بچهها برنامه غذایی بنویسم و من هم از این فرصت استفاده کردم و گفتم بهترین غذا برای بچهها ماهی است، ایشان هفته سه روز برای ما ماهی تهیه میکردند. برای اینکه از لحاظ روحی بچهها را حمایت کنند مکانی که ما غذا میخوردیم در کنار افسران نیروی دریایی بود.
فکر میکنم انزلی و تیم ملوان در شکلگیری اخذ مجوز از باشگاه نیروی دریایی پیشگام بود. انزلی باعث شد تا امثال بوشهر، تهران، بندرعباس و… هم حرفه تیمداری را شروع کنند.
بنابراین اگر امروز با نگاه هم استانیهای عزیز به عنوان پدر ملوان و فوتبال انزلی شناخته میشوم، مدیون زحمات تیمسار هوشنگ آریان پور هستم. به هر حال خدمت ایشان رفتم و مسایل خود را به عرض ایشان رساندم و از ایشان تقاضا کردم که از امکانات زمین آنها استفاده کنیم و تیمی هم به عنوان نیروی دریایی تشکیل دهیم.
ایشان استقبال کردند و به رییس تربیتبدنی دستور دادند که اقدامات اولیه را انجام دهند. این اتفاق در سال 50ـ 48 بوده است. من از سال 48 برای کسب پروانه تیم نیروی دریایی ورود کردم. البته آنها یک تیم آماتور متشکل از دانشآموزان و درجه داران و پرسنل خودشان داشتند.
* یادتان هست آن زمان بین نیروهای ارتش یا نیروی دریایی مرسوم بوده که تیم فوتبال تشکیل دهند؟
ـ خیر، من حضور ذهن ندارم اما فکر میکنم انزلی و تیم ملوان در شکلگیری اخذ مجوز از باشگاه نیروی دریایی پیشگام بود. انزلی باعث شد تا امثال بوشهر، تهران، بندرعباس و… هم حرفه تیمداری را شروع کنند.
* یعنی شما اولین نفری بودید که این موضوع را وارد نیروهای نظامی کردید؟
ـ بله، احتمالا من اولین تیم نظامی را برعهده داشتم.
* یادتان هست آن زمان آبادان در چه وضعیتی قرار داشت؟
ـ آبادان از زمان 51ـ50 همیشه فوتبال خودش را داشت و مورد تایید جامعه فوتبال ایران بود. به خصوص آبادان و اهواز خودجوش بود و پیشگامتر از بقیه بودند، چون مرتب کشتیهای تجاری به بندر آبادان میآمدند و از این حیث، سابقه طولانی در فوتبال داشتند.
* دریا، نیروی دریایی و نفت کدامیک در پیشرفت فوتبال انزلی موثر بود؟
ـ به اعتقاد من نیروی دریایی خیلی موثر بود و ما با افتخاراتی که در مسابقات منطقهای، جام حذفی و تخت جمشید به دست آوردیم عملا این را اثبات کردیم.
* این موضوع که با نیروی دریایی مذاکره کنید چطور آن زمان به ذهن شما خطور کرد؟
ـ من دنبال ایجاد بستری بودم تا با استفاده از امکانات آن، تیمی تشکیل دهم.
* از آموزش و پرورش نمیتوانستید کمک بگیرید؟
ـ نه، چون آموزش و پرورش در تربیتبدنی ادغام بود و آن توان لازم مالی را نداشت. ضمن اینکه در فوتبال ما از گذشته تاکنون آدمهایی فعالیت میکردند که جزو طبقات متوسط جامعه بودهاند و ما به دنبال راهی برای یک اسپانسر مالی مطمئن بودیم.
من سه نام را با مشورت تیمسار هوشنگ آریان پور به تهران پیشنهاد دادیم به نامهای بایندر، آرتیمیس و ملوان که در نهایت تهران با نام ملوان موافقت کرد.
* ولی معمولا در بین مردم و نیروهای نظامی همیشه فاصله ای وجود دارد که موجب می شود افراد برای انجام امور خود به آنان رجوع نکنند.
ـ چون نیروی دریایی وابسته به شهرمان بود و ما از زمینهای آن برای تمرینات خود استفاده میکردیم و این فاصله را حس نمیکردم.
* بعد از مذاکره با نیروی دریایی، همکاری شما به کجا انجامید؟
ـ بعدها برای کسب امتیاز باشگاه به چالش افتادیم. چون تیمسار پرویز خسروانی رییس باشگاه تاج بودند و وقتی دیدند که ما میخواهیم تیم فوتبال تشکیل دهیم و سرمربی من هستم، با تشکیل تیم موافقت نکردند و شش ماهی ما را دواندند، زیرا در اکثر شهرها تیم تاج نمایندگی داشت و حتی ناو سروان سلیمانی را که افسر ژاندارمری وقت بود را فرستاد تا من پروانه باشگاه تاج را بگیرم.
اما من زیر بار نمیرفتم و خیلیها را از جمله تیمسار آریانپور و فرمانده وقت نیروی دریایی دریادار عباس رمزی عطایی که از گیلانیهای آن زمان بود، را واسطه کردم تا بالاخره بعد از حدود شش ماه موفق شدیم پروانه باشگاه را بگیریم. من سه نام را با مشورت تیمسار هوشنگ آریان پور به تهران پیشنهاد دادیم به نامهای بایندر، آرتیمیس و ملوان که در نهایت تهران با نام ملوان موافقت کرد.
* انتخاب نام ملوان روی چه استدلالی بود؟
ـ چون گفتند فوتبال کار تیمی است و برازنده تیم نیروی دریایی نام ملوان است. انتخاب نام ملوان در سال 50 اتفاق افتاد و از تیمسار آریان پور شنیدم که با فرمانده وقت نیروی دریایی انزلی مشورت کردند و ایشان با این نام موافقت داشتند.
* اگر نیروی دریایی نبود چه اتفاقی برای ملوان میافتاد؟
ـ خب به هر حال ما در این شهر تیم داشتیم. جا دارد یادی بکنم از مرحوم عزیز وکیل منفرد که خدمات زیادی از دهه 40 تا 50 برای ورزش این شهر کرد. ایشان زمین بزرگی هم داشت که رشتههایی مثل دومیدانی، بوکس و فوتبال را آموزش میداد حتی از من خواست که من تیم خودم را زیر مجموعه ایشان ببرم و حتی به علت عدم همکاری، من اشکهایش را دیدم و خیلی ناراحت شدم که چرا پاسخ منفی به او دادم.
علتش این بود که به او گفتم عزیز آقا تیمداری مستلزم هزینه است و این برای شما دشوار است. به این علت گرایش پیدا کردم که از امکانات نیروی دریایی استفاده کنم و یکی از علتهای موفقیت ما در ملوان این بود که همه فوتبالیستهای ما به عنوان کارمند نیروی دریایی جذب شدند و در آن ایام که پول و سرمایهای نبود، این مسئله واقعا افتخاری بود.
حتی ماده تبصرهای هم وجود داشت که سربازها را به عنوان کارمند به مدت 5 سال جذب کنیم که 5 سال تعهد میدادند که در خدمت نیروی دریایی باشند و ضمن اینکه دو سال به عنوان پایان خدمت میگذراندند، سه سال بعد هم به میل خود در نیروی دریایی بمانند که این برای خانوادههای بی بضاعت آن زمان امتیاز خوبی بود. خصوصا که آن ایام تیمسار نادر جهانبانی خدمات ویژهای به فوتبال کرد.
* دقیقا چه نوع خدماتی کردند؟
ـ نادر جهانبانی همه فوتبالیستهای آن دهه را جذب نیروی دریایی کرد. ایشان 12 سال فرمانده نیروی دریایی وابسته در ایتالیا بود و کاملا از فوتبال آگاهی و شناخت داشت. به ورزش فوتبال علاقمند بود و کارشناسی هم میکرد. وقتی ایشان آمدند من آشنایی نسبت به او داشتم. چون فرمانده جزیره خارگ بودند و در سفرهای مربوط به لیگ تخت جمشید فرمانده ما تقاضای هواپیمای فرانشیب میکرد تا مسافتهای دور به تبریز، کرمان و یا آبادان و. … را طی کنیم، من از آنجا ایشان را میشناختم. به هر حال خدمت او رفتم و مسایل را به عرض ایشان رساندم، ایشان تعجب کردند و فکر میکردند که تیم ملوان متعلق به بندرانزلی است.
* یعنی چی؟
ـ نمیدانست تحت سرپرستی نیروی دریایی است. بعد به من دستور دادند که شرحی از وضعیت کلی تیم، بازیکنان و وضعیت تاهل بازیکنان تهیه کنم. بعد که برگه را بردم، ایشان میگفت اینها چطور معیشت خود را تامین میکنند؟ امورات بچهها چگونه میگذرد؟ سپس رئیس امور اداری و کارگزینی را دعوت کردند تا به بازیکنان شغل سازمانی بدهند. به این ترتیب یکی یکی شغل سازمانی شان تغییر کرد و سرانجامی گرفتند. اکنون حقوق بازنشستگی همان بازیکنان قدیمی از من ـ بازنشسته آموزش و پرورش هستم ـ هم بیشتر است.
البته ایشان وقتی میخواستند بروند من و رییس پرسنل اداری را صدا کرد و به من گفت آقای صالحنیا، تقاضایی دارم. فردا بروید آرایشگاه و موهایتان را بلوند کنید. من ماندم و گفتم جناب تیمسار… گفتند نه، منظوری دارم! من هم گفتم چشم، انجام میدهم! بعد ایشان در خطاب به رئیس پرسنل نیروی دریایی گفت، خجالت بکشید، آقای صالحنیا پذیرفت که این کار را انجام بدهد. اما شما تعلل کردید.
سپس گفت از بین اینهمه مدرسین که اینجا هستند برای آنان چقدر حق التدریس تعیین میکنید؟ برای صالحنیا چقدر؟ بعد وقتی دید حقالتدریسها پایین است سپس دستور داد تا حق التدریس ما را هم مثل استادان نیروی دریایی تعیین کردند و چند سال به این شکل پرداخت میشد.
* یادتان هست که چقدر افزایش یافت؟
ـ در آن مقطع کوتاه حقوق من که 1200 تومان میگرفتم، به نزدیک 4500 تومان رسیده بود.
* البته با حمایت نادر جهانبانی تیم شما باید برزیل میشد! نه؟
ـ بله، اما تیم ملوان هم کم افتخاراتی به دست نیاورد. ایشان سال 55 به انزلی آمدند و ما اولین جام قهرمانی حذفی را زمان ایشان بدست آوردیم. سه بار قهرمان جام حذفی و سه بار نائب قهرمان کشور شدیم و در واقع نیروی دریایی هم زمین و امکانات داشت، هم اسپانسر ما بود و هم بازیکنان را استخدام کرده بود.
* در مورد چگونگی ورودتان به لیگ کشوری هم بگویید؟
ـ یک روز به ما اعلام شد که مسابقاتی به صورت لیگ کشوری قرار است انجام شود. برای این منظور مسابقاتی به صورت استانی برگزار شد که اولین مسابقه ما در برابر تیم باشگاه گیو انزلی بود. خوشبختانه نتیجه بازی 2 بر 1 به سود ما تمام شد. اما متاسفانه از این نظر که به چهره غمگین مرحوم عزیز منفرد مینگریستم، ناراحت میشدم.
بعد از آن بازی باید در مسابقات استانی حضور پیدا میکردیم. بازی با تیم رشت را هم 5 بر 1 برنده شدیم و بازی با لاهیجان را هم همین تجربه را داشتیم. در مرحله بعد به قائم شهر رفتیم و در بین 8 تیم استانهای مختلف که تیمهایی چون گارد تهران و اصفهان و … حضور داشتند گارد تهران اول و ملوان تیم دوم مسابقات شد. بعد از این، دو تیم برگزیده در اهواز مسابقه میدادند.
اوج شکوفایی ملوان در اهواز بود. سال 51ـ50 بود که اختلافی فیمابین مرحوم پرویز دهداری و تیم گارد تهران به وجود آمد و آنها در مسابقات حضور پیدا نکردند. در آنجا 9 تیم حضور پیدا کردند که به علت بازیهای خوب ملوان، روزنامههای آنجا ملوان را به تیم “دینامو مسکو” تشبیه کردند. فینال بازی هم بین دو تیم تاج اهواز و تاج آبادان بود. در آن بازیها تیم اصفهان 7 گل از ما خورد. به کرمان 5 گل زدیم و تیم ها را درو کردیم.
یکی از مهمترین دلایل فعل خواستن تیمسار آریانپور بود و همچنین ناخدا آریافر، با فراهم کردن بسترهای مناسب امکانات مادی و معنوی برای تیم به ما امکان حضور در لیگ کشوری را دادند.
اما فینال بازی یک گل خوردیم و دوم شدیم. من معمولا اشک نمیریزم اما آن روز این اتفاق افتاد و در آن بازی که به عنوان کاپیتان هم بازی میکردم خیلی ناراحت بودم. به هر حال موسس کیهان ورزشی و آقای دیده بان ـ دبیر فدراسیون وقت به طرف من آمدند و مرا بوسیدند. در آنجا بود که به من گفتند شما بهترین تیم هستید و فوتبال خوبی بازی کردید، اما بازی فوتبال همین است و توصیه کردند تیم خودم را ببندم، چون جزء تیمهای لیگ برتر شده بودیم. ولی قرار بود فقط قهرمانان به این تیم راه یابند.
* با توجه به گفتههای شما مبنی بر حمایتهایی که نیروی دریایی از تیم ملوان میکرد، آیا این حمایتها در جاهای دیگر هم توسط نیروی دریایی صورت میگرفت که به نتیجه نرسیده باشند یا اینکه اصولا حمایتهایی در این سطح در جایی دیگری صورت نمیگرفت؟ و نکته دیگر اینکه اگر این حمایتها نبود ملوان میتوانست تا حدی به این موفقیتها دست یابد یا خیر؟
ـ پایگاه نیروی دریایی در بندرعباس، بوشهر، اهواز و نوشهر هم بودند. اگر حمل بر خودستایی نباشد یکی از دلایل عمده موفقیت این تیم پیگیریهایی بود که از سوی من انجام میشد. اگر این پیگیریها و تلاشها نبود ملوان هم در حد تیمهای پایگاههای دریایی که در نقاط دیگر کشور بودند به کارش ادامه میداد و تا این حد مطرح نمیشد. پرسش اینجاست که چرا ما به این سطح رسیدیم؟
یکی از مهمترین دلایل فعل خواستن تیمسار آریانپور بود و همچنین ناخدا آریافر، با فراهم کردن بسترهای مناسب امکانات مادی و معنوی برای تیم به ما امکان حضور در لیگ کشوری را دادند. در دستورالعمل مسابقات آمده بود که 16 مسابقه در 2 استان برگزار شود. کریم رستگار ما را به نزد تیمسار برد، از من پرسیدند که حضور ما در مسابقات چه شرایط و هزینههایی دارد، من هم مسائل و شرایط را توضیح دادم.
در مرحله دوم 8 تیم در ساری و 8 تیم در تبریز مسابقه داشتند. ملوان، گارد تهران در مشهد و اصفهان برگزار شد در آن زمان مربی تیم گارد تهران آقای دهداری بودند و ما در آن مسابقات، دوم شدیم و گارد تهران هم اول شد. پس از سه ماه مجدداً از هر منطقه تیمها انتخاب شدند و ما به اهواز رفتیم، اوج شکوفایی فوتبال ما اهواز بود. به خاطر دارم اعتباری که به ما داده بودند با یک دستگاه اتوبوس 7200 تومان بود. این بهترین و شیرینترین خاطره ما بود.
* دقیقا چه زمانی بود؟
ـ این مربوط به سال 1350 میشود. با کل پرسنل حدوداً 20 نفر بودیم. خوابگاه در یک دبیرستان بود، شاهرخ نوریزاد هم دروازهبان و هم مسوول تدارکات بود. در منطقه اهواز و آبادان دو تیم وابسته به تاج بودند که ما با اینها مسابقه داشتیم. ملوان در آن موقعیت سوم شد. در آن زمان 12 تیم در لیگ شرکت میکردند. به علت شرایط جوی و بارندگی زیاد در تابستان در شش مسابقه ما میزبان بودیم. ملوان شروع خوبی نداشت. بدترین مسابقه این تیم با تاج تهران بود که در آن بازی 5-1 باختیم. خیلی هم بد باختیم.
دو سه روز بعد این بازی عزیز اصلی را از تهران به عنوان سرمربی تیم انتخاب کردند. از تیمسار خواستم که در تمرینات حضور نداشته باشم بچهها هم او را تحویل نگرفتند، ایشان به من گفتند که نمیخواستند بیایند و تصمیم فدراسیون است و من هم گفتم مشکلی ندارم. فردا عزیز سر تمرین نیامد و فکر میکنم بعد بازی با پرسپولیس بود که ساکش را بست و رفت!
* فراز و نشیبهای ملوان ادامه داشت تا در دوره برگشت شما با پاس و تاج در امجدیه مسابقه دادید که پاس را دو صفر بردید و با تاج صفر ـ صفر مساوی کردید، در آن روز ناصر حجازی با کیهان ورزشی مصاحبه کرده بود و گفت: ما باید 6-0 میباختیم. آن روزها یادتان هست؟
ـ هیچ وقت چهرۀ آقای رایکف را آنقدر گرفته و مایوس ندیده بودم، از افتخارات من به عنوان مربی و بازیکن ارائه بازی خوب در مقابل تیمی بود که هشت بازیکن ملی پوش داشت.
* به این نکته اشاره کردید که طرفداران تیم شعار میدادند جام پهلوی مال پهلوی، فردی در خارج از کشور مدعی شد که دعوت آقای غفور جهانی به تیم ملی، بازی کردنش در جام ملتهای آسیا و جام جهانی علاوه بر تواناییهای فردی و فنی توصیههایی از بیرون هم شده بود، از جمله از دربار به آقای حشمت مهاجرانی توصیه کردند که جهانی را به عنوان نشانی از حاکمیت آن زمان در تیم ملی قرار دهد، شما این گفته را تایید میفرمایید؟
ـ این را تکذیب میکنم به دلیل اینکه سالهای 50 تا 53 آقای غفور جهانی به همراه علی نیاکانی و عزیز اسپندیار فوتبالیستهایی بودند که نامزد دعوت به تیم ملی بودند. من هم از طرف فدراسیون فوتبال کشور به عنوان یکی از مربیان تیم ملی فوتبال دعوت شدم. اردوی تیم ملی هم در کمپ ورزشگاه داوودیه آن زمان بود. اکثر تیمهای ملی دعوت شده در دهکده المپیک مستقر بودند. تنها تیم های فوتبال و وزنه برداری در داوودیه بودند.
بهترین گزینه توسط سرمربی تیم ـ فرانک اوفارل ـ و سه دستیار او من، حشمت مهاجرانی و حسن حبیبی انتخاب میشد. از مجموع بازیکنان تیم ملوان که به اردو دعوت شده بودند غفور جهانی انتخاب شد. انتخابش به خاطر هنر سرزنی و پرش او بود. افتخاراتی که ما در لیگ کشوری به دست آوردیم در سال سوم بود. سال اول و دوم بهترین تیم شهرستانی لیگ شدیم، و در همین لیگ تیم پنجم شدیم. سال سوم، تیم سوم کشوری شدیم، اگر یک بازی را در شیراز نمیباختیم هرچند آن باخت هم نتیجۀ شیطنت غلام پیروانی بود.
* چه شیطنتی کرده بودند؟
ـ یک روز قبل از مسابقه ما با برق شیراز، مصاحبه تکان دهنده و آزار دهنده در مورد ملوان انجام داد. از قول من گفته بود فردا با وجود طرفداران بی حال شیراز بازی را خواهیم برد. این مصاحبه باعث شد رکیکترین توهینها و فحاشیها را در طول عمر ورزشیام در شیراز بشنوم. آن بازی را باختیم و با برق تهران هم مساوی کردیم. در نتیجه از نظر جدولی سوم شدیم. اما افتخارات جام حذفی ما قابل تقدیر بود. به جرات میتوانم بگویم حق ملوان شش دوره قهرمان جام حذفی بود.
دو دوره داوران سبب گرفتن جام از ما و دادن آن به پرسپولیس شدند، یکی از آنها آقای بهمن بهلولی بود. سالی هم که دوم شدیم بیتوجهی و خستگی و جلسات سنگین بدون برنامه پیش از شروع مسابقه با شاهین اهواز، خسته کننده بود. بازی رفت را 1-3 بردیم وقتی وارد ورزشگاه شدیم فحش و توهینی بود که سرما آوار شده بود. سیروس و محمود فکری پتانسیل بودند و به فورواردها انرژی میدادند آن بازی را 1-4 باختیم که تلخترین خاطره زندگی من بود. مقصر هم خودم بودم به خاطر تعارفات و جلسات خسته کننده، بچهها را خسته کرده بود که مانع از به نمایش گذاشتن همه تواناییهایشان در بازی شد.
*در طول این بازیها هیچوقت پیش میآمد مقامات سیاسی هم برای بازدید بیایند.
ـ یکی از بازیهای آسیایی در تهران که بازی مهمی با تیم عراق بود امیرعباس هویدا حضور داشت. ما نگران بازی بودیم چون کاپیتان دونده و سرعتی داشت که در گوشه راست بازی میکرد، ما مدام دلشوره آن را داشتیم. روز پیش از بازی هویدا در جمع بازیکنان حاضر شد، و سخنانی ایراد کرد. زمانی هم که در نبرد اهواز بازی را بردیم پیام تبریک شاه توسط فرمانده نیروی دریایی به ما ابلاغ شد. این را من از طریق حشمت خان مهاجرانی شنیدم.
بالاخره بازی حساسی در مقابل تیم عراق داشتیم حساسیتی که حکومت نسبت به عراق داشت هم بسیار حائز اهمیت بود. بالاخص علاقهمندی ولیعهد به بازی فوتبال مزید برعلت شده بود. همه میخواستند ما علاوه بر اینکه بازی را میبریم عنوانی هم برای فوتبال کشور بیاوریم. احداث ورزشگاه آزادی هم صرفاً به دلیل نمایش مدیریت، شکوه و بزرگی ایران بود. البته این نظر شخصی من است. به ما اطلاع دادند آقای هویدا برای بازدید تیم میآیند و صحبتهایی در جهت انسجامبخشی ما ارائه کردند.
* دقیقا یادتان هست چه صحبتهایی کردند؟
ـ صحبتهایی مبنی بر اینکه اعلیحضرت نگران این بازی هستند اگر این بازی را ببازید خاطر اعلیحضرت خدشهدار خواهد شد. البته ادبیات آقای هویدا طور دیگری بود. اما وقتی صحبتهای هویدا به پایان رسید. کاپیتان تیم ـ پرویز قلیچ خانی ـ گفتند: «ما هم در تلاش هستیم که پیروز شویم، اما ما هم حرفهایی داریم، شرایط زندگی ما نیازمند حمایتهای مادی و معنوی است. عرایض ما را به عرض شاه برسانید که به همان تناسبی که برای کشور افتخار میآوریم باید مورد توجه و حمایت دولت قرار بگیریم حال آنکه وضعیت معیشتی ما چندان قابل دفاع نیست.»
چهره هویدا از شنیدن این سخنان کمی در هم فرو رفت اما سخنی نگفت. در این جلسه آقایان کامبیز آتابای رئیس فدراسیون فوتبال ایران و هوشنگ دیدهبان هم حضور نداشتند. فردای آن روز آقای آتابای و دیدهبان به دیدن تیم آمدند، آقای آتابای با اینکه کم به دیدن تیم میآمد اما همیشه هوای بچهها را داشت. اما آن روز خیلی آشفته بود. گویا از دربار به او فشار آورده بودند.
* اهمیت تیم ملوان طی سالهای آغازین آن خیلی بیشتر از اینهاست. زمانی شخص شما به حدی مورد توجه قرار گرفته بودید که به شما پیشنهاد عضویت در انجمن شهر را داده بودند. چطور شد که در چنین موقعیتی قرار گرفتید. آیا دلیل اصلی رشد تیم اتفاقاتی نبود که در اطراف آن رخ داد؟ مثل طرفداران تیم، نقش نیروی دریایی، ساختار شهر انزلی به جهت ساحلی بودن آن و حتی عضویت شما در انجمن شهر به عنوان یک نهاد نسبتا سیاسی ـ اجتماعی؟
ـ آقای پیشوایی که در تهران مدرسه فوتبال داشت شوهر دختر عموی بنده بود. در آن زمان تیم ملوان هم در اوج بود، همیشه در انتخاب نمایندههای مجلس نقش هواداران ملوان بیشتر از مردم شهر بود، ایشان یکبار از من خواست که به او کمک کنم، من هم از مردم خواستم که به ایشان کمک کنند. ایشان نماینده شدند، از ما خواستند خودم را کاندید کنم، خوب به خاطر دارم که روز رای گیری برای انجمن شهر، بازی حساسی در اصفهان داشتیم، بعد بازی با من تماس گرفتند که من نفر اول شدم.
خوشحالم از اینکه عشق و شغلم سبب شد که نامهای بزرگی را از تیم ملوان که شاخهای از نیروی دریایی است به فوتبال ایران و آسیا بشناسیم، این بزرگترین افتخار من است.
از من خواسته شد که رئیس انجمن بشوم که مشغله فراوان را بهانه کردم و آقای مشهودی رئیس شورا شد. اهداف من حمایت از تیم ملوان بود و آقای دکتر هم در آن ایام کمکهای مالی کردند، حتی در مدرسه جهان کودک ـ اطراف ونک ـ مدرسه بزرگی بود که اکثر خانوادههای سرشناس تهران فرزندانشان را به آنجا میفرستادند مراسمی برای تجلیل از تیم و هواداران ملوان برگزار کرد.
بنابراین خوشحالم از اینکه عشق و شغلم سبب شد که نامهای بزرگی را از تیم ملوان که شاخهای از نیروی دریایی است به فوتبال ایران و آسیا بشناسیم، این بزرگترین افتخار من است. وقتی غفور جهانی به تیم ملی دعوت میشود و آن گل معروفش به استرالیا سبب رفتن تیم به جام جهانی میشود و یا گل سیروس قایقران باعث قهرمانی آسیا میشود افتخار انزلی و فوتبال گیلان است. بهمن صالح نیا عضوی از آن مجموعه است.
همیشه به بچهها دو نکته را یادآوری میکنم توجه به تخصصشان و مراقبت از خود و سلامتیشان مهمترین عامل موفقیت ما در سطح فوتبال ملی است. نگرانی من شناسنامه فوتبال شهرم ملوان است. نگران بی اخلاقیها در فوتبال هستم. ملوان عشق من است. هیچ افتخاری بالاتر از افتخار معنوی نیست. آرزوی من این بود که شاهد هواداران با فرهنگ رشت را در انزلی باشم.
* به عنوان آخرین پرسش، به نظر شما به جز مسائل مالی چرا ملوان به این روز افتاده است؟
ـ بحث ساختار است. کار گروهی و جمعی است، نیاز به مدیر و برنامهریزی دقیق و محاسبه شده دارد. بحثهای ساختار مدیریتی در باشگاه و تیم مشاهده نمیشود. زمانی آقای استیلی آمدند بسیار خوب با شخصیت بودند، کاری با دانش ایشان ندارم، در مورد شخصیت ایشان میگویم، واقعاً مظلوم واقع شده بودند، پتانسیلی که مورد انتظار ما گیلانیها است در مجموع مشاهده نمیشود، مدیریت شامل نکات مختلفی است.
یکی از نکات مورد توجه من مراقبت از سلامت بازیکنان بود، خیلیها هم خرده میگرفتند، پیگیر بودم اجازه نمیدادم، اما الان با ورود پول همه چیز از بین رفت، توجه و مراقبتی نیست. بازیکنانی را میبینم که زمانی را که صرف خانواده میکنند با خودشان میدانند که چه کنند، وقتی شما عضو یک مجموعه هستید به عنوان مزدبگیر قرارداد فی مابین امضا کردید باید تحت امر مدیریت این مجموعه قرار بگیرید. یکی از عوامل موفقیت فرگوسن در محیط ورزشی اروپا شخصی مثل بکهام را که قطبی برای خودش بود را مهار کرد. اینجا بازیکن میگوید بعد تمرین زمان مال خودم و شخصی است.
سوشا مکانی با آن پدر خوب و دوستداشتنی اما خودش را گم کرد، باور بفرمایید خیلیها حتی بازیکنان گذشته ملوان رکیکترین حرفها را در مورد من به کار میبردند، هیچ توهینی به ایشان نمیکردم تنها میگفتم آرزو میکنم که روزی مربی بشویید تا از مسئولیتهای این کار اطلاع پیدا کنید. یک بار از آقای سلطانزاده در یک بازی با پرسپولیس از ایشان چیزی خواستم دقیقاً عکس آن کار را انجام دادند
بعد از بازی به اتاقم بردمش و مواخذش کردم و اشتباهاتش را گوشزد کردم و کتکش هم زدم. یا در بازی محمود خوردبین شیطنت کرد و منوچهر درجزی هم با وجود گوشزدهای قبلی من برخورد کرد و من هم داخل زمین و جلوی تماشاچیان او را کتک زدم. سال 1356 بود. البته منوچهر گفت که اشتباه کرده و حق با من بود. من هم اگر این کار را نمیکردم در ورزشگاه آشوب میشد و برای پرسپولیس مشکل بوجود میآمد.
بنابراین اگر آنچیزی که باعث شده تیم ملوان همچنان به عنوان یک تیم منتخب مردم سر زبانها بماند تنها یک عامل نیست. بخشی بواسطه نظم و پرنسیپی است که من به تیم تزریق کردم، بخشی بخاطر جامعه هوداران آن است و بخشی هم بخاطر موقعیت شهر و جغرافیای آن است.