دومین سالگرد درگذشت استاد احمد سمیعی گیلانی در گفتوگو با جعفر شجاع کیهانی؛
همچنان به راه بادیه میرویم
استاد احمد سمیعی گیلانی در بهمن ماه ۱۲۹۹ در کوچه افشار محله سنگلج تهران در خانوادهای گیلانی و مذهبی زاده شد. پدرش مجتهد و تحصیلکرده نجف و مادرش فرزند ملامحمد خمامی، روحانی سرشناس رشت بود.
سمیعی تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در رشت گذراند و سپس وارد دانشگاه تهران شد. وی پیش از این، موفق شده بود تا در امتحان ورودی به دانشکده فنی در سال ۱۳۱۸ خورشیدی با احراز رتبه اول، به این دانشگاه وارد شود اما از تحصیل در این دانشگاه منصرف و به دانشکده ادبیات وارد شد.
سمیعی در اواخر دهه ۱۳۴۰ خورشیدی به عنوان ویراستار در مؤسسه انتشارات فرانکلین مشغول خدمت شد و همزمان دوره کارشناسیارشد زبانشناسی را نیز در دانشگاه تهران بهپایان برد. نخستین کار سمیعی در فرانکلین ویرایش اثری از آمینه پاکروان درباره آقامحمدخان قاجار بود که پیش از او برعهده جهانگیر افکاری قرار داشت. کار بعدی سمیعی ویرایش ترجمه مهرداد نبیلی از ره رسیدن و بازگشت اثر آرتور کستلر بود.
سمیعی، در همین دوران به دعوت عبدالحسین زرینکوب، در دانشگاه تهران (دانشکدۀ ادبیات و علوم انسانی) و، علاوه بر آن، در دانشگاه تربیت معلم و دورۀ فوق لیسانس دانشگاه تربیت معلّم همچنین در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان تهران، برای مدتی تدریس کرد. او در کنار حرفه ویراستاری، چند کتاب در زمینه نگارش و ویرایش نیز نوشت و بهمرور مقالههای ارزشمندی در مجلات گوناگون نظیر پیک جوانان، کتاب امروز و رودکی بهچاپ رسانید. آیین نگارش و ویرایش و شیوهنامه دانشنامه جهان اسلام از جمله این آثار هستند.
مربوط به فارغ التحصیلی دانشگاه تهران است و در ردیف نشسته بزرگانی مثل ملکالشعرا بهار و بدیعالزمان فروزانفر حضور دارند و
استاد احمد سمیعی گیلانی در ردیف آخر بالا نفر پنجم از راست هستند
سمیعی که به زبان فرانسوی مسلط و به انگلیسی آشنایی دقیق داشت، کار ترجمه را هم با برگرداندن رمان دلدار و دلباخته، از ژرژ ساند، شروع کرد و بعد آثاری از نویسندگانی مانند ژرژ پرک و گوستاو فلوبر را هم به فارسی برگرداند. ترجمه ساختهای نحوی، اثر نوآم چامسکی، و تتبعات، اثر میشل دو مونتنی نیز از دیگر کارهای او در این زمینه هستند.
احمد سمیعی سرانجام در دوم فروردین ۱۴۰۲ در منزل شخصی خود در تهران درگذشت. مراسم خاکسپاری پیکر او در فرهنگستان زبان و ادب فارسی با حضور شماری از بزرگان علم و ادب در پنجم فروردین ۱۴۰۲ در تهران برگزار شد. سرانجام یک روز بعد مراسم تشییع پیکر سمیعی در در رشت برگزار و پیکر آن مرحوم در محوطه تالار مرکزی رشت به خاک سپرده شد.
زندگی پربرکت استاد احمد سمیعی گیلانی یکی از برجسته ترین ادیبان و ویراستاران نام آشنای قرن گذشته از جهات متعدد سرمشق و الگوی بسیاری از اهالی ادب و فرهنگ این مرز و بوم بود. دو سال پس از درگذشت او با جعفر شجاع کیهانی عضو هیئت علمی فرهنگستان زبان و ادب فارسی، دستیار و معاون استاد در گروه ادبیات معاصر گفتگوی انجام دادهایم که از جنبه های مختلف به تجارب زیسته او بپردازیم.
*****
* جناب کیهانی شما سالها در کنار مرحوم سمیعی گیلانی بودید. جنبههای شخصیتی و اخلاقی مرحوم را چگونه دیدید؟ میراث فرهنگی و اجتماعی ایشان صرف نظر از آثار ایشان چه بود؟
_ با عرض سلام و سپاس از دعوت جنابعالی و اینکه فرصتی مهیّا فرمودید تا در بارهی زنده یاد استاد احمد سمیعی(گیلانی)، که بیش از هشتاد سال در عرصه سیاست و فرهنگ کنشگر بودند، سخن بگوییم. همچنین باید، از باب حق سپاسی، تشکّر کنم و قدردان جنابعالی باشم که با رسانه رسائی که مدیریّت و هدایت آن را بر عهده دارید، در ارتقای آگاهی اهالی ذوق و فرهنگ و اجتماع در کار خود تلاش میکنید.
راجع به سوالتان باید عرض کنم که آنچه استاد احمد سمیعی را در عرصه اجتماع و فرهنگ ممتاز کرد، وجود جنبه های شایسته شخصیّتی، اعمّ از اخلاقی و اجتماعی، بود. رعایت آداب معاشرت، سخن سنجی، ادب مواجهه با مخاطب، دقّت در آراستگی ظاهر، جملگی شخصیّت فردی استاد سمیعی را تشکیل می داد و این امتیازات البتّه از نهاد خانواده ایشان برمی خاست: پدرشان، حاج میرزا قاسم طایفه(سمیعی) روحانی فاضل و در نجف تحصیل درستی کرده بود و خطّی خوش و در رشت دفتر ثبت و ازدواج داشت.
زندگی پربرکت استاد احمد سمیعی گیلانی یکی از برجستهترین ادیبان و ویراستاران نام آشنای قرن گذشته از جهات متعدد سرمشق و الگوی بسیاری از اهالی ادب و فرهنگ این مرز و بوم بود.
مادرشان، هاجر ملقّب به شمس الحاجیه فرزند حاج ملّا محمّد خمامی بود؛ مجتهد معروف ولایت دارالمرز، همتا و همفکر شیخ فضل الله نوری در ولایت گیلان که بعدها با پیروزی انقلاب مشروطه، مشروطه خواه شد. هاجر خانم زنی با کمال بود که به موسیقی و تئاتر و نمایش علاقه داشت و همین ذوق او شاید ریشه های هنر و فرهنگ را دراحمدِ کودک آبیاری کرد. همهی این عوامل و جَنَمی که در سرشت استاد بود او را به خوبی پروراند. مشخّصه دیگر در منش ایشان، پشتکار و به معنای دقیق” جدِّ بلیغ” در وجود ایشان بود و این عاملی مهم در رشد روحیّه ی شخصیشان محسوب می شد.
در باره ویژگی اجتماعی استاد باید بگویم که کنشگری تمام بود. گرایش او به حزب توده، که تنها حزب فعّال، روشنگر و جدّی زمانه و حتّی سالهای متمادی بود، نشان دهنده دغدغه اجتماعی ایشان بود. حزبی که با شعار دگرگونی مثبت و رفاه و ارتقای اندیشه برآمده بود و داعیهی روشنگری در جامعه داشت و البتّه، انصافا، تعالی فکر را در دوره ای هدایتگر بود.
از همین رو، استاد در حدود ۲۵ سالگی یعنی در ۱۳۲۴ جذب حزب شد و به مراتب بالای حزب یعنی فعّالیّت در سازمان جوانان و نیز به دبیری و نمایندگی فدراسیون کانون جوانان دموکرات در خارج از ایران رسید. این فعّالیت حزبی که با زندگی مخفیانه و ترک وطن و گرفتاریهای زندان درآمیخت تا سال ۱۳۳۴ به طول کشید. سپس با دیدن کژراههها از فعّالیّت در حزب دست شست و در عرصه فرهنگ و ادبیّات متمرکز شد.
* یکی از ناشناخته های این دوران تاثیرگذاری انتشارات فرانکلین، بنگاه ترجمه و نشر کتاب و مرکز نشر دانشگاهی بر جامعه ادبی و فرهنگی کشور بود. از سوی دیگر، در باره نقش استاد هم در این مراکز کمتر شنیده و خواندهایم. آیا اطلاعاتی هست که ایشان در این سه مرکز چه نوع فعالیت هایی داشتهاند؟ و این مراکز چه تاثیر بر ادبیات و زبان فارسی گذاشته است؟
پیش از پاسخ به پرسش شما، محض اطّلاع عرض کنم که استاد سمیعی در اوان جوانی یعنی در ۱۳۲۲ جذب راه آهن و سپس در آنجا استخدام شدند و پس از ماجراهای بسیار که همزمان با فعّالیّتهای سیاسی ایشان بود. سرانجام در سالهای منتهی به انقلاب اسلامی، به دستور ساواک مدّتی منتظر خدمت و سپس از ادامه همکاری با راه آهن معاف و بازنشسته شدند.
از موهبتهایی که در راه آهن، به گفته خوشان، نصیبشان گردید، همکاری با منشیان فاضلی بود که از دورهی قاجار به پهلوی رسیده بودند. وجود این منشیان، که در نوشتن مکتوبات اداری و دیوانی مسلّط بودند، فرصت مغتنمی بود که استاد نکات بساری در فنون نوشتن و به اصطلاح”ضبط و ربط” نوشتن بیاموزد. سرمایهای که بعدها بساط نگارش او را رونق بخشید.
عکس بچگی با دو برادر و یک خواهر هستند که بقیه همه از استاد احمد سمیعی گیلانی بزرگتر هستند
همکاری استاد با انتشارات فرانکلین از دوران زندان دوم ایشان پس از واقعه ۴۲ اتفاق افتاد؛ زندانی که دو سال و نیم به جرم سوابق در زندان سیاسی قصر طول کشید و به تامّل و تفکّر و ترجمه گذشت. ترجمه کتابهای برادرزاده رامو اثر دنی دیدرو ، رمان سالامبو اثر فلوبر و دلدار و دلباخته به قلم ژرژ ساند یادگار همان ایّام است.
این دوران زندان به تصریح استاد “حُکم صومعه داشت” و “خود را معتکف دیر و خانقاه احساس” می کرد. زندانی که وسایل و امکانات ترجمه و مطالعه در آن فراهم بود. باید به چنین زندانی غبطه خورد!
استاد، با این همکاری، از سال ۱۳۴۶ با معرّفی دوستان مترجمش به انتشارات فرانکلین رفت و به ویرایش و آمادهسازی کتاب برای نشر پرداخت. از جمله کارهای تاثیرگذار در این موسّسه که به همّت و دبیری استاد پا گرفت، مجموعه سخن پارسی بود؛ مجموعهای که کتاب درسی دانشگاهی شد و اقبال بسیار یافت. از این مجموعه یازده عنوان در معرّفی متون کلاسیک زبان فارسی منتشر شد.
در طرح و تالیف این مجموعه شیوه نامهای به سعی استاد تهیّه شد و مجموعه چاپ شده هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا، جلوه و ساختاری منظّم، دقیق و پرمحتوا داشت. مبالغه نیست که اگر بگویم مقدّمه و بسیاری از ظرائف زبانی در این مجموعه به ویرایش استاد اعمال شد و سرانجام خوب یافت؛ از این مجموعه میتوان به گزیده غزلیّات شمس، گزیده اشعار خاقانی، پیشاهنگان شعر فارسی و گزیده کشفالاسرار، قابوس نامه و سیاست نامه اشاره کرد.
این مجموعه قرار بود به سعی استاد و به نفقهی انتشارات علمی و فرهنگی ادامه یابد و متون دیگری، چه آنهایی که به چاپ رسیده بودند (با اصلاحات و تکمله)، و نیز متون دیگری انتخاب و منتشر شوند. در مجموعه ی جدید، به پیشنهاد استاد، من توفیق دستیاری ایشان را داشتم و مقدّمات کار نیز سامان یافت که با درگذشت استاد کار متوقف ماند.
همکاری استاد با بنگاه ترجمه و نشر کتاب به عنوان ویراستار در اوایل انقلاب بود که پس از مدّتی این نهادهای فرهنگی سودمند و نیز بنیاد فرهنگ در هم ادغام و موسسات دیگری از جمله علمی فرهنگی و پژوهشکده علوم انسانی ایجاد شد.
همکاری استاد با سازمان ویرایش و تولید فنّی به عنوان ویراستار قابل ذکر است. این سازمان وابسته به دانشگاه آزاد ایران بود که از سال ۱۳۵۴تا ۱۳۵۸ فعّالیّت داشت که جزوات و کتابهای درسی این دانشگاه را، که غیر حضوری بود، آماده می کرد.
پس از انقلاب، با انقلاب فرهنگی و بسته شدن دانشگاهها، مرکز نشر دانشگاهی تاسیس شد. این مرکز علاوه بر جذب استادان در تالیف و ترجمه کتابهای دانشگاهی، گروهی از متخصصان و اهالی ویرایش تولید کتاب را در آمادهسازی کتابهای تالیفی و ترجمهای جذب کرد.
عمده این متخصّصان همانهایی بودند که پیشتر با موسّسهی فرانکلین و بنگاه ترجمه و نشر کتاب و سازمان ویرایش و تولید فنّی کار میکردند. استاد سمیعی یکی از این برگزیدگان بود که در ویرایش مجلّه نشر دانش و نیز تالیف مقالات، و در اواخر کار نشریّه، به عنوان سردبیر نقش فعّال داشت. مجلّه نشر دانش از مجلّات وزین و گرانمایهای بود که هنوز هم محلّ و منبع ارجاع و رجوع است.
* استاد در زمینه ترجمه آثار هم از مترجمان پرکار بودهاند. آیا خودتان میتوانید ویژگی خاصی برای آثار ترجمههای ایشان قایل شوید؟
_ میتوان گفت که استاد سمیعی فعّالیّت فرهنگی و ادبی خود را با ترجمه آغاز کرد. آشنایی و سپس تسلّط ایشان به زبان و ادبیّات فرانسه از دوران تحصیل در دبیرستان و با خواندن بینوایان و آثار بالزاک و متون ادبی دیگر به فرانسه شروع و بعدها محکم و استوار شد.
نخستین ترجمهای که از استاد به چاپ رسید داستان ستارگان از قصّههای آلفونس دوده در حدود سال ۱۳۱۹ در مجلّه شهربانی بود. پس از آن، ترجمه داستان عشق بی ثمر بالزاک به قلم مارسل بوترون بود که به سال ۱۳۲۲ در پنج شمارهی مجلّه وزین و مشهور ایران ما منتشر شد. در سالهای بعد، ترجمهی آثار مهم ذوق و شوق استاد شد.
استاد سمیعی فعّالیّت فرهنگی و ادبی خود را با ترجمه آغاز کرد. آشنایی و سپس تسلّط ایشان به زبان و ادبیّات فرانسه از دوران تحصیل در دبیرستان و با خواندن بینوایان و آثار بالزاک و متون ادبی دیگر به فرانسه شروع و بعدها محکم و استوار شد.
آثار ارزشمندی که به قلم او به جامه زربفت زبان فارسی درآمد؛ آثاری از ژرژ پرک، ژان ژاک روسو، ژان برتلمی، نعام چومسکی، کارل یاسپرس. و ترجمه مقالات ارزشمندی که در دانشنامه فرهنگ آثار ترجمه و به چاپ رسیدهاند.
تفصیل این آثار ترجمهای و نیز آثار تالیفی و سوانح زندگی استاد را میتوانید در کتاب گوهرنشان ادب (مصاحبه تاریخ شفاهی با احمد سمیعی گیلانی) مداقّه کنید. این اثر به همّت سازمان اسناد و کتابخانه ملّی به چاپ رسیده است.
امّا ویژگی زبانی ایشان، که در مقاله مفصّلی برای ذیل دانشنامه زبان و ادب فارسی نوشته ام و بزودی چاپ میشود، باید بگویم زبانی درست و البتّه فاخر است. خواننده علاوه بر اطمینان از ترجمهای درست به دایرهی واژگانش نیز افزوده میشود. گفتنی است که با انتشار رمان سالامبو، استاد مجتبی مینوی، که ادیب و دانشمندی سختگیر و پژوهنده ستیهنده بود، زبان ترجمه استاد سمیعی را ستود و بر او آفرین گفت. منبع این سخن در مجلّه کتاب امروز ثبت است.
این مهم را بگویم که به سبب خدمات استاد در معرّفی آثار ارزشمند ادبیّات فرانسه به فارسی زبانان، نشان ملّی کوماندور(فرمانده)، که عالیترین نشان افتخار ملّی وزارت آموزش عالی فرانسه است، از سوی دولت فرانسه و به دست سفیر این کشور در ایران، نیکلا رُش، در ۲۳ اسفند ۱۴۰۱به استاد اعطا شد.
اعطای نشان کوماندور در جهان نادر است و در ایران تا کنون فقط به استاد سمیعی اختصاص یافته است. سفیر فرانسه در این مراسم، استاد سمیعی را قهرمان فرهنگ ایران معرّفی کرد. گزارشی از این مراسم نوشتهام که در فضای مجازی ثبت است.
* یکی از ابهامهای بنده این است که سمیعی گیلانی زحمات قابل وصفی برای فنون ویراستاری متحمل شدهاند اما در بین نسل جدید کمتر شناخته شده بودند. حال آنکه او را پدر ویراستاری نوین ایران میخواندند. آیا هیچ کوششی تاکنون شده است که جنبه حرفهای ایشان مجددا در شاگردان ایشان بازنمایی شود؟
– شهرت ممتاز استاد سمیعی در فنّ ویرایش است و این آوازه تا بدانجا است که او را “پدر ویرایش نوین” لقب دادهاند. این لقب نه از آن روست که ایشان این فن را ابداع کرده باشند. ویرایش به معنی خاص در بنگاه ترجمه و نشر کتاب شکل گرفت.
دریافت جایزه عضو برجسته فرهنگستان ادب فارسی از رئیس جمهور خاتمی
شخص دیگر در عکس عزت لله انتظامی است که از طرف فرهنگستان هنر به عنوان عضو برجسته انتخاب شده بود
کتابهای ترجمه از هر زبانی مانند انگلیسی، آلمانی، روسی، فرانسه پیش از چاپ به متخصّصان همان زبانها سپرده میشد و آنان با “مرور و مقابله” متن را به لحاظ صحّت ترجمه وارسی میکردند. این کار سپس در موسّسهی فرانکلین نهادینه شد و سپستر در سازمان ویرایش و تولید فنّی به سعی استاد به صورت شیوهنامه درآمد.
امّا آنچه استاد سمیعی را در فنّ ویرایش یگانه و ملقّب به “پدر” این فن کرده است، اوّلا نگاه تخصّصی به این فنّ است و دیگر و مهمتر، تعیین اصول و قاعده و نگارش آنهاست. این نکته نیز گفتنی است که تامّل ایشان در هنر آیین نگارش پیشرو است. تا پیش از انتشار کتاب آیین نگارش ایشان، که در مرکز نشر دانشگاهی منتشر شد(۱۳۶۶)، کتابهای آیین نگارش محدود بود به نمونه هایی از نثرهای برگزیده و منشیانه که نه تنها بعضاً راهگشا نبودند بلکه ذائقهی نوشتن را، متناسب با معیار زمان، خراب میکردند.
استاد در اثر خود از لزوم نوشتن، اقسام و انواع نوشتن، خصائص بلاغي زبان و راههای پروردن معنی با ذکر نمونههای درست، بجا و سنجیده نوشتهاند. تا جایی که خوانندهی اهل ذوق و فن میتواند اثر را همانند رمان در دست بگیرد و هم بیاموزد و هم لذّت ببرد.
آیین نگارش بعدها گسترش یافت و با عنوان نگارش و ویرایش به سرمایه انتشارات سمت در سال ۱۳۷۸ چاپ شد و تا کنون به چاپ بیستم رسیده است. این اقبال گسترده در مراکز دانشگاهی و بنگاههای نشر و در میان علاقه مندان به نگارش و ویرایش از آن روست که نویسنده و مترجمی زبده در زبان، که سالها با متون کلاسیک و معاصر فارسی، رمان، شعر و گزارش و نیز ادب اروپایی و مهمتر از همه با فنّ و هنر آموزش و معلّمی آشنا بوده و ممارست داشته، به آیین نگارش و ویرایش دست زده و خالق اثر بوده است.
این نکته را هم بگویم که بی اغراق، هر اثری که در حوزه نگارش و ویرایش پس از کتاب ایشان به چاپ رسیده وامدار و بهتر بگویم پخته خواری از قلم استاد است. هرچند که پیش از اثر استاد کتاب مرجع و درخوری (به جز غلط ننویسیم استاد ابوالحسن نجفی و البتّه برخی نکات زبانی استاد سعید نفیسی با عنوان در مکتب استاد) چاپ نشده بود.
* در باره نقش استاد سمیعی در فرهنگستان زبان و ادب فارسی بگویید.
_ استاد از اعضای پیوستهی اوّلیّه فرهنگستان بودند که در ۱۳۷۰ به عضویّت آن انتخاب شدند. سردبیری نامه فرهنگستان و مدیریّت گروه ادبیّات معاصر از مهمترین سمتهای استاد در فرهنگستان بود. استاد در نامه فرهنگستان، که مجلّه علمی پژوهشی بود، مقیّد به ضوابط خاص و دقیقی بود. بسیار معدود و به ندرت، مقالاتِ با چند امضا را می پذیرفت، چنانکه در سایر مجلّات به اصطلاح علمی پژوهشی رسم است.
چون معتقد بود که بیچاره دانشجو مقاله را نوشته است و سایر اسامی از استاد راهنما، داور، مشاور و غیره فقط برای گرفتن امتیاز اسم خود را ضمیمه کرده اند. مگر اینکه مطمئن میشدند که مثلاً استاد راهنما هم در تهیّه مقاله سهیم بوده و زحمت کشیده است. در ایّامی که من مدیر داخلی نامه فرهنگستان بودم به استادان راهنما و مشاور و داور زنگ میزدم و پرسشهایی برای رفع برخی از ابهامات مقاله میکردم.
بسیار به ندرت (از هر صد مورد شاید یکی دوبار) اتّفاق میافتاد که آنان اِشرافی به مقاله یا سوالها داشته باشند. تقریباً جملگی پیاده و فقط در فکر پر کردن انبان امتیاز برای ترفیعات! بودند.
استاد در ویرایش بیشتر مقالات رسیده به نامه فرهنگستان، آنها را پربار و پربارتر می کرد. ایشان در صحّت مطالب دقّت بسیار داشت. ما هم که دستیار ایشان بودیم ناخودآگاه دچار این وسواسهای علمی میشدیم و البتّه بسیار میآموختیم.
مدیریّت استاد در گروه ادبیّات معاصر هم دقیق و سنجیده بود. وقتی نگاه نوی مثلاً به مولوی و سعدی و حافظ میشد، دیگر آنها را شاعران کهن و کلاسیک نمیدانست بلکه آنان معاصر میشدند. پیوسته در جست و جوی نظرگاههای تازه و نقدهای نو و دست اوّل بودند.
عکسهای بالا مربوط به مراسم انجمن دوستی ایران و فرانسه است که زنده یاد عزتالله انتظامی نیز در کنار استاد احمد سمیعی گیلانی بوده و از هر دو تجلیل شد
جالب است بگویم که مسن ترین عضو فرهنگستان مدیر گروه ادبیّات معاصر بود و این نشان دهندهی فکر نو و دیدگاه نو در ایشان بود. آثار خوبی هم در گروه ادبیّات معاصر به سرپرستی استاد به چاپ رسیده اند از جمله در حوزه ادبیات نمایشی، داستانی، فرهنگ اصطلاحات زبانی در ادبیّات نمایشی و داستانی و سیر تحوّل ژورنالیسم.
* برای تجلیل و زنده نگه داشتن یادبودهای ایشان در حافظه جمعی جامعه ما آیا مراکز فرهنگی و نهادهای مردمی اقدام موثری انجام دادهاند؟
ـ سوال بسیار خوبی است چون پرسشهای قبلی مربوط بود به شخصیّت خود استاد و توانائی و خدماتی که ایشان و همتایانشان به جامعه و فرهنگ، بی دریغ، ارزانی داشتند؛ یعنی جَنَم و خلّاقیتهای فردی که غیرتمندانه، دلسوزانه و از سرِ اخلاص و ایران دوستی از خود به یادگار و به میراث گذاشتند.
اینکه ما و مسئولان و دست اندرکاران چقدر جَنَم و غیرت و تعهّد داشته باشیم و میراثدار این بزرگان باشیم هم بسیار مهم بلکه اهمّ واجبات فرهنگی و تمدّنی است. این نکته بسیار حائز اهمّیّت است که ما جریان فکری و فرهنگی بزرگان خود را باید ادامه و ارتقا دهیم و دست کم، راکد نگذاریم و مانع نشویم. یکی از غیرتهائی که به ویژه مسئولان ما میتوانند از خود نشان دهند ساخت بنای آرامگاه و موزه برای نمایش فعّالیّتهای این بزرگان است.
بدیهی است که بناهای آرامگاهی بزرگان ادبی و هنری ما اعمّ از فردوسی، خیّام، سعدی، حافظ، عطّار و کمال الملک و نیز در ولایت خودمان بنای آرامگاه میرزا کوچک خان، دکتر محمّد معین و هوشنگ ابتهاج(سایه) تا چه اندازه در استمرار تفکّر، اندیشه و میراث فکری و معنوی آنان موثّر بلکه جادوئی است.
من بارها در ولایت خودمان بر سر آرامگاه میرزا کوچک و دکتر معین و سایه شاهد بودم که مسافران و جوانان ناآشنا کنجکاو بودند که صاحب این قبور چه کسانیاند؟ چه کردهاند که چنین خاص شدهاند؟ همچنین است اثرگذاری بنای شهدای مشروطه در خیابان پرستار که به دست متجاوزان روس به شهادت رسیدند.
مردم، از هر دستی، از این بناها، با بزرگان خود آشنا و چه بسا دقیق می شوند و آثار و شعر و آزادمنشی آنان را در مییابند. راجع به استاد سمیعی متاسّفانه کاری نشده است. خوب در خاطر دارم که پس از فوت استاد، چند جا برای آرامگاه ایشان از جمله قسمت مشاهیر بهشت زهرا پیشنهاد شد و محلّ خاکسپاری مهیّا بود.
امّا از آنجا که استاد به خاک ولایت خود عشق داشتند، خانوادهشان رشت را آرامجای ایشان انتخاب کردند. در رشت هم چند جای ویژه پیشنهاد شد. با اصرار مدیرکلّ وقت ارشاد و مواعید بسیارِ ایشان در ساخت بنای آرامگاه و ایجاد موزهای برای گذاشتن آثار و یادگارهای ایشان، محلّ فعلی یعنی بوستان ملّت در نظر گرفته شد.
در این کار دکتر حدّاد عادل، رئیس فرهنگستان هم با توجّه به وعدههای مدیرکل، خانواده ایشان را راضی کردند. امّا حکایت مدیرکل و عزل ایشان وعده را به فراموشی سپرد. در این میان نوه استاد، سرکار خانم صدف مجلسی، که معمار قابلی است، طرحی برای بنای آرامگاه و موزه تهیّه کردند. به پیشنهاد و هماهنگی دکتر حدّاد جلسهای هم با مشاور فرهنگی انجمن مفاخر در تهران برگزار شد.
امّا جز نطقهای باد هوا چیزی عاید نشد. در مراسم چهلّم استاد، که در تالار شهر با حضور دکتر حدّاد و استاندار وقت برگزار شد، وعدهها همچنان در محاق افتاد. پیگیریهای مهندس مجلسی، داماد استاد، در شورای شهر هم راه به جایی نبرد.
نشان ملّی کوماندور(فرمانده)، که عالیترین نشان افتخار ملّی وزارت آموزش عالی فرانسه است، از سوی دولت فرانسه و به دست سفیر این کشور در ایران، نیکلا رُش، در ۲۳ اسفند ۱۴۰۱به استاد اعطا شد. اعطای نشان کوماندور در جهان نادر است و در ایران تاکنون فقط به استاد سمیعی اختصاص یافته است.
حتّی رئیس وقت کمیسیون فرهنگی اجتماعی شورای شهر بهره ای از تشخیص و شناخت استاد سمیعی نداشت و وقتی استاد را به آن مقام به اصطلاح فرهنگی! شناساندیم، به تمسخر گفت: “می خواهید برای ایشان آپارتمان هم بسازیم!” هرچند که بیچاره درگیر رشاء و ارتشاء بود و استعداد و ذهنش جایگاه فرهنگ را نمیفهمید!
در جلسهای هم که در اواخر فروردین پارسال (۱۴۰۲) در شورای شهر رشت به اتّفاق مهندس مجلسی، راجع به ساخت بنای آرامگاهی استاد منعقد شد، حرفها به جایی نرسید. اختلاف بر سر متولّی کار بود : شورای شهر و شهرداری زمین آرامگاه و تالار شهر را در تصرّف اداره ارشاد میداند و اداره ارشاد هم تملّک آنجا را در عهده شهرداری! و ظاهراً هرکدام اجرای کار را به دیگری وا مینهد!
در نامهای، این وضعیّت پیچیده را به نظر دکتر حدّاد رساندم و ایشان هم قرار شد به جناب استاندار فعلی، آقای حق شناس، واگذارد. بلکه ایشان در مقام بالاتر، کاری انجام دهد. چند بار هم پیگیر شدم امّا همچنان به “راه بادیه” هستیم و البتّه امیدوار که “از نشستن باطل” پرهیز میکنیم.
از راست : غلامعلی حداد عادل – دکتر اشرف صادقی – استاد احمد سمیعی گیلانی- ابوالحسن نجفی
اوایل انقلاب، حدود سال ۶۰ در محل موسسه انتشارات فرانکلین
ساخت بنای آرامگاهی برای چنین استاد ممتازی که از ارکان نثر فاخر زبان فارسی و افتخار گیلان و تنها کسی هستند که بالاترین جایزه ادبی فرانسه را در ایران کسب کردند و چنانکه گفتم اعطای این نشان (فرمانده) در دنیا نادر است و به لقب “پدر ویرایش نوین زبان فارسی و ایران” نامبردار است، باید افتخاری برای مسئولان استان باشد. نه از باب تعصّب خام میگویم، امّا برای ولایت گیلان مایهی مباهات است که در گلستانی (باغ محتشم) نماینده ی شعر معاصر (سایه) را در خود ریشه دوانده و در بوستانی دیگر نماینده نثر فاخر زبان فارسی و پدر ویرایش نوین را.
من مسئولان استان را ارجاع میدهم به بنای آرامگاه ممتازی که برای قیصر امین پور در گُتوند به همّت و غیرت مسئولان استان خوزستان بنا شده است و اکنون یکی از مظاهر فرهنگی و گردشگری گُتوند است و جوانان و علاقهمندان و گردشگران را به خود جذب کرده است. این سخن بدین معناست که اگر مسئولان استان دغدغهی ارزشهای ادبی را هم نداشته باشند، دست کم به جاذبههای فرهنگی و گردشگری استان بیندیشند.
در پایان سخن باید اشاره کنم به گفتهی صادقانهی رئیس جمهور که فرمودند:” اگر در سیستم اداری مشکل وجود دارد در انتخابهای ما است که منصفانه و درست، کار را به کاردان نسپردیم.”
باید عرض کنم که در استان افراد کاردان و متّقی کم نداریم امّا باید فراجناحی بنگریم و همه کس را در بضاعت مُزجاه و جعبه ی سرمایهی اندک خود نجوئیم. اگر در انتخاب کاردان دقّت بود دچار طغیان در مدیریّت فرهنگ و ارشاد و ریاست کمیسیون فرهنگی اجتماعی شورای شهر و قس علی هذا، نمی شدیم و آنان هم بر سر کار اصلی خود میرفتند. والله اعلم بالصّواب.
آنچه استاد احمد سمیعی را در عرصه اجتماع و فرهنگ ممتاز کرد، وجود جنبههای شایسته شخصیّتی، اعمّ از اخلاقی و اجتماعی، بود. رعایت آداب معاشرت، سخن سنجی، ادب مواجهه با مخاطب، دقّت در آراستگی ظاهر، جملگی شخصیّت فردی استاد سمیعی را تشکیل میداد.
نشان ملّی کوماندور(فرمانده)، که عالیترین نشان افتخار ملّی وزارت آموزش عالی فرانسه است، از سوی دولت فرانسه و به دست سفیر این کشور در ایران، نیکلا رُش، در ۲۳ اسفند ۱۴۰۱به استاد اعطا شد. اعطای نشان کوماندور در جهان نادر است و در ایران تا کنون فقط به استاد سمیعی اختصاص یافته است.
نوه استاد سمیعی، سرکار خانم صدف مجلسی، که معمار قابلی است، طرحی برای بنای آرامگاه و موزه تهیّه کردند. به پیشنهاد و هماهنگی دکتر حدّاد جلسهای هم با مشاور فرهنگی انجمن مفاخر در تهران برگزار شد. امّا جز نطقهای باد هوا چیزی عاید نشد.
ساخت بنای آرامگاهی برای چنین استاد ممتازی که از ارکان نثر فاخر زبان فارسی و افتخار گیلان و تنها کسی هستند که بالاترین جایزه ادبی فرانسه را در ایران کسب کردند و چنانکه گفتم اعطای این نشان (فرمانده) در دنیا نادر است و به لقب “پدر ویرایش نوین زبان فارسی و ایران” نامبردار است، باید افتخاری برای مسئولان استان باشد.
یکی از غیرت هایی که به ویژه مسئولان ما می توانند از خود نشان دهند ساخت بنای آرامگاه و موزه برای نمایش فعّالیّتهای این بزرگان است. بدیهی است که بناهای آرامگاهی بزرگان ادبی و هنری ما اعمّ از فردوسی، خیّام، سعدی، حافظ، عطّار و کمالالملک و نیز در ولایت خودمان بنای آرامگاه میرزا کوچک خان، دکتر محمّد معین و هوشنگ ابتهاج(سایه) تا چه اندازه در استمرار تفکّر، اندیشه و میراث فکری و معنوی آنان موثّر بلکه جادویی است.