اگر با تصاویر پرزرق و برق و داستانهای جذاب اینستاگرام مواجه شده باشید، احتمالاً زیر هر پست یا ویدیوی پربیننده با کامنتهایی برخورد کردهاید که تلخیشان سایهای عجیب بر حال و هوای محتوا میاندازد؛ ناسزا، تمسخر، خشونت کلامی. گویی اینستاگرام با این همه عکسهای لبخند و چشماندازهای خیرهکننده، به مکانی مناسب برای تخلیهی احساسات منفی افراد تبدیل شده است و مجازیم در این فضا، هر واژهای را به زبان بیاوریم.
ناسزاگویی در اینستاگرام صرفاً در گفتن کلمات رکیک و یا حمله به صفحات افراد مشهور خلاصه نمیشود؛ بلکه بُرشی از جامعهای است که در آن زندگی میکنیم. اما پرسش مهم اینجاست که حجم فزایندهی خشونت کلامی در اینستاگرام از کجا ناشی میشود؟ چرا مردمی که در خیابان ممکن است لبخند بزنند یا حتی در یک مواجههی حضوری، حرفی توهینآمیز به زبان نیاورند، در اینستاگرام چنین راحت به خشونت متوسل میشوند؟
بخشی از پاسخ، در ذات فضای مجازی نهفته است. اینستاگرام، پیوسته ما را تشویق میکند که لحظههایمان را زیباتر، دراماتیکتر و دور از واقعیت نشان دهیم. زیرا این نقابهای به ظاهر کامل، احساساتی فروخورده و تناقضهایی انباشته شدهاند که در مواجهه با دیگران، راهی برای بروز مییابند. خشونت کلامی در این فضا بازتاب سرخوردگی و نارضایتیهای درونی است؛ موضوعی که شاید در دنیای واقعی به این شکل فرصت ابراز پیدا نمیکند.
زمانی که کاربری با ناکامیها و احساسات سرکوبشدهاش در زندگی شخصی، با محتوای اینستاگرامی فردی مواجه میشود که در آن یک زندگی ایدهآل یا موفقیتی چشمگیر را در معرض دید عموم قرار داده است، تضاد میان آنچه میبیند و آنچه تجربه میکند، میتواند به جرقهای برای فوران خشم او تبدیل شود. بدین ترتیب کلمات ناپسند و رکیکی که شاید هرگز در مکالمات حضوری گفته نمیشدند، به یکباره زیر یک پست اینستاگرامی ظاهر میشوند.
از سوی دیگر، الگوریتمهای اینستاگرام نیز این مساله را پیچیدهتر میکنند. خشونت کلامی و ناسزاگویی، به دلیل واکنشهایی که برمیانگیزد، توجه بیشتری را جلب میکند. هرچه محتوای تولید شده جنجالیتر باشد، بیشتر دیده خواهد شد. این چرخهی معیوب ما را در وضعیتی گرفتار میکند که ناسزا، نه تنها به یک واکنش فردی، بلکه به یک پدیدهی جمعی تبدیل میشود.
اما چرا زبان به این سمت میرود؟ زبان، بهطور طبیعی، یکی از ابزارهای اصلی ما برای خلق جهان اجتماعی است. ما از طریق زبان، دیگران را میفهمیم، فهمیده میشویم و ارتباط انسانی را شکل میدهیم. اما در فضایی مانند اینستاگرام، این ارتباط اغلب در سطح باقی میماند. در اینستاگرام، زبان به جای آنکه همچون یک پل عمل کند، به ابزاری برای نمایش تمایز و تقابل تبدیل میشود.
تغییر در ماهیت زبان، به نوعی به ما یادآوری میکند که خشونت کلامی، موضوعی فراتر از کلمات است و بیانگر وجود شکافهای عمیقتر در درون ما و جامعهای است که در آن زندگی میکنیم.
باید افزود که در پسِ ناسزاگوییهای اینستاگرامی، میتوان ردپای نوعی احساس بیقدرتی را مشاهده کرد. گویی برخی از کاربران، که در زندگی روزمرهی خویش فرصت یا امکان تأثیرگذاری ندارند، در این فضا در جستجوی راهی برای دیده شدن هستند. در این وضعیت، ناسزاگویی، گرچه پدیدهای تلخ و مخرب است، اما تنها روشی است که فرد میتواند در آن لحظه، وجودش را اثبات کند.
خشونت کلامی در اینستاگرام، همانند زخمی کوچک است که تأثیراتی بزرگ بر روح و روان افراد را به بار میآورد. بسیاری از آنانی که هدف حملات اینستاگرامی قرار میگیرند، با آسیبهای روانی و حتی بحرانهایی جدی روبهرو میشوند که تأثیرات آن ممکن است تا مدت ها ماندگار باشد.
اما آیا تنها مقصر بروز این مشکل اینستاگرام است؟ یا اینکه اینستاگرام صرفاً بازتاب دهندهی وضعیتی است که در جامعهی ما وجود دارد؟ در جامعهای که با انبوه مشکلات اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی مواجهیم و علاوه بر این، مهارتهای گفتوگو و همدلی نیز چندان به مردم آموزش داده نشده، آنقدر عجیب به نظر نمیرسد که فضایی مثل اینستاگرام به میدانی برای نبرد کلمات تبدیل شود.
فحاشی و ناسزاگویی در اینستاگرام را میتوان به یک بیماری اجتماعی تشبیه کرد؛ نوعی بیماری که اگرچه به خودی خود آزاردهنده است، اما حکایت از وجود دردهای بزرگتر و حرفهای ناشنیدهی افراد جامعه دارد. این دردها همان فشارهای اجتماعی، احساسات سرکوبشده و ناکامیهای جمعی ما هستند که در قالب کلمات نمایان میشوند.
به بیان بهتر باید گفت، ناسزاگویی در اینستاگرام را نمیتوان صرفاً به کاربران یا الگوریتمها نسبت داد. این معضل همچون آینهای تصویر حقیقی جامعهی ما را بازتاب میدهد.
دانشآموختهی دکتری جامعه شناسی فرهنگی