بهمن رجبی را میتوان معمار اصلی تنبکنوازی مدرن ایران نام برد. او در سال ۱۳۱۸ خورشیدی در یکی از محلات فقیرنشین رشت متولد شد. جبر زمانه، پای پدر و مادر او را به این دیار گشوده بود، مهربانی و لطفی مردمان گیلان به مهاجران در آنزمان موجب شد تا رجبی، خود را همواره گیلانی دانسته و برای این فرهنگ و تمدن احترام زیادی قائل باشد.
شاید بیراه نباشد اگر به این نکته نیز اشاره کنیم که گیلان هماکنون با موج عظیمی از مهاجرتها مواجه است. اما فرق مهاجرین آنزمان با مهاجرین حال در این موارد خلاصه میشود، در قدیم برای فرهنگ، آداب و رسوم و زبان مردم گیلان احترام قائل میشدند.
بهمن رجبی را میتوان معمار اصلی تنبکنوازی مدرن ایران نام برد. او در سال ۱۳۱۸ خورشیدی در یکی از محلات فقیرنشین رشت متولد شد. جبر زمانه، پای پدر و مادر او را به این دیار گشوده بود، مهربانی و لطفی مردمان گیلان به مهاجران در آن زمان موجب شد تا رجبی، خود را همواره گیلانی دانسته و برای این فرهنگ و تمدن احترام زیادی قائل باشد
اما اکنون مهاجرتها رنگ و بوی منفعتطلبی، سودجویی و تمسخر زبان و بیاحترامی به جوامع محلی و تخریب محیطزیست به خود گرفته است.
رجبی علاقهی خود به ریتم را، از تشتزنیهای آنزمان در گیلان آغاز کرد. هنگامی که سهسال داشت، در بحبوحهی جنگ جهانی دوم پدرش را از دست داد و خانواده پس از چند سال به تهران نقلمکان کردند. او با حمایت مادر در سال ۱۳۲۸ خورشیدی، در کلاس حسین تهرانی شرکت نمود و البته ادامه نیافت.
او پس از خدمت سربازی، نوازندگی را بهصورت خودآموز و با عشق و علاقهی خود ادامه داد و در سال ۱۳۴۳ خورشیدی به کلاس امیرناصر افتتاح رفت. وی افتتاح را معلم بزرگ تنبکنوازی خود میدانست و تا پایان عمر همیشه از او به نیکی یاد میکرد.
رجبی علاقهی خود به ریتم را، از تشتزنیهای آن زمان در گیلان آغاز کرد. هنگامی که سهسال داشت، در بحبوحهی جنگ جهانی دوم پدرش را از دست داد و خانواده پس از چند سال به تهران نقلمکان کردند
رجبی از ارباب و قدرت بیزار بود، از ریاکاری و چاپلوسی نفرت داشت و زبانش تند و تیز بود. وی که همیشه بسیار مطالعه داشت، بر این باور بود که یک نوازنده میبایست اهل خواندن و تفحص باشد. از این رو همیشه در مکتب خود به این نکته بارها اشاره میکرد که نوازنده باید با سلولهای مغز خود بنوازد، نه با انگشتان دست.
از رجبی چند تحقیقی به یادگار مانده است:
۱. تنبک و نگرشی به ریتم از زوایای مختلف
۲. دو کتاب آموزشی که برای دوره ابتدایی، متوسطه و همچنین دورهی عالی و عالی و فوق عالی.
کتاب دیگر پژوهشی رجبی نیز پس از مرگ وی به زیور طبع آراسته خواهد شد که مشتمل بر سه فصل است:
۱- آیا در رشته تنبکنوازی، هر نوازندهای الزاما هنرمند است؟
۲- رد تحریم موسیقی در تشیع.
۳- جامعهشناسی ریتم.
رجبی بر این باور بود که یک نوازنده میبایست اهل خواندن و تفحص باشد. از این رو همیشه در مکتب خود به این نکته بارها اشاره میکرد که نوازنده باید با سلولهای مغز خود بنوازد، نه با انگشتان دست
این هنرمند که همواره از بتسازی و بتپرستی در هنر تنبکنوازی ابراز بیزاری مینمود، گفته بود: بتها در هر زمینهای دیر یا زود شکسته میشوند. تاریخ در این مورد، بارها و بارها شاهد صادقی بوده است. برای مبارزه با نظام بتساز و بتپرست، به هیچوجه نباید از خود بت درست کنیم. یادتان باشد هرگز از من بت نسازید، اما همواره اشاعهدهندهی راه من باشید.
بهمن رجبی، در ۱۹ شهریور ۱۴۰۴، بهدلیل عارضهی قلبی جان به جان آفرین تسلیم کرد.
یادش مانا و راهش پر رهرو باد.
شعری از بهمن رجبی (برگرفته از «صدای پای آب» سهراب سپهری):
اهل گیلانم، اما
نسبام متحمل است
وصل باشد به نسیمی در فارس، حافظ بهمنکش
یا سفالینهای از خاک جنون در بغداد، بابک دشمنکش
یا چه میدانم؟ شاید نسبم
به زنی از شجر «سربداران خراسان» برسد
پدر و مادرم از کردستان
کز ره فقر شدند آواره
سوی گیلان عزیز
من شدم معجونی که بهقول شاعر
نیمی از فرغانه – نیمی از ترکستان
پدرم وقتی مُرد، آسمان میخندید
مادرم گریان بود
محشری کبری بود
پدرم وقتی مُرد، دمبکیهای زمان، دندهی هفتم آلات طرب
بیخبر از همهجا و همهکس
همه سرگرم تعیش بودند
بعد مرگ پدرم
از سر عشق، به میهمانی دمبک رفتم
من به دشتاندوه
من به باغ تحقیر
من به ایوان چراغانی آن عبید زاکان !؟ رفتم
رفتم از پلهی دمبک بالا
اهل گیلانم
پیشهام تعلیم است
خانهام تهران است؛ نبش هفحوض، توی گلبرگ، به سوی فلکه
هرکجا هستم باشم
آسمان مال من است
کهکشان مال من است
پنجره، فکر، هوا، عشق، زمین مال من است…
باتشکر از نگارنده و تلتش ایشان برای اشاعه فرهنگ و هنر