کافه کتاب لنگرود؛

روایت ققنوسی که از خاکستر خویش زاده شد

0 ۲۴۳

وقتی شعله‌های آتش بر جان ۱۲ هزار جلد کتاب افتاد، روزنامه‌ها نوشتند، بزرگ‌ترین کتابخانه شخصی در گیلان، دچار حریق شد. آتش‌نشانان که بر شعله‌ها آب می‌ریختند، «محمد محمدی بندری» می‌دید که کتاب‌های سالم مانده‌اش هم در آب غوطه می‌خورد.

 

کتابخانه‌ای که بسیاری از بزرگان فرهنگ گیلان را به خود دیده و سال‌ها محل برگزاری انجمن‌های ادبی بود، در چشم برهم زدنی نابود شد. آتش از خانه شروع نشده بود، بی‌احتیاطی از مغازه‌ای شروع شد که سموم آفات نباتی می‌فروخت. آن شب، شعله‌های آتش بی‌محابا بالا می‌کشید و بخشی از تاریخ لنگرود را خاکستر می‌کرد.

 

حالا پس از ۱۰ سال، سالنی که زمانی بزرگانی همچون؛ فریدون نوزاد، ناصرمسعودی، پوررضا و… را به خود دیده بود، تبدیل به کتابخانه‌ای شده که درب آن به‌روی عموم گشوده شده است. کافه‌ای متفاوت در شهر لنگرود که طبقه نخست آن خوراک جسم می‌فروشد و در طبقه دوم، خوراک روحش رایگان است و دوشنبه هر هفته انجمن‌ ادبی و جلسات کتاب خوانی در آن برپاست.

 

سال که نو شد، گویی ققنوس از خاکستر خویش زاده شد و رییس انجمن ادبی لنگرود، آن شب تیره را پس از سال‌ها به صبح رساند و «کافه کتاب» لنگرود رسما بازگشایی شد. کمی بعد طاهری، مدیرکل فرهنگ و ارشاد اسلامی گیلان، با حضور در کتابخانه‌ای که تا پیش از این شخصی بود این حرکت فرهنگی را ارج نهاد.

 

«محمد محمدی بندری» چهره‌ای شناخته شده است، نه فقط برای سال‌ها زیستن در شهری که دوستش می‌دارد و در اداره‌اش خیرانه مشارکت داشته، از آن رو که بسیاری می‌دانند که او با وجود ۸۶ سال سن و با حافظه‌ای قوی، ساعت‌ها می‌تواند اشعار بزرگان ادب پارسی را از حفظ بخواند و تاریخ لنگرود را بازخوانی کند.

 

اگر تا چند صباح پیش کتابخانه شخصی او به‌روی قشر خاصی باز بود، حالا هرکس که بخواهد، چهره گشاده محمد بندری را در کتاب خانه‌اش خواهد دید. گام‌های محمد بندری آهسته است، اما از صدای عصایش که بر کف سالن می‌خورد، کارکنان جوان کافه به احترامش دو گام جلو می‌آیند.

 

حدود ۱۴ سال پیش، مغازه سم فروشی طبقه مجاور خانه، دچار حریق شد و کتابخانه من هم دچار آسیب جدی شد. ۶ هزار جلد کتاب در آتش سوخت. بخشی هم موقع خاموش کردن آتش، خیس شد

 

نسل Z – که متهم به کافه‌نشینی می‌شود در کافه کتاب لنگرود، پاتوقی متفاوت دارند. لابه لای نوشانوش قهوه و چای، تورقی در کتاب های محمد بندری که عمری با خون دل آن‌ها را جمع کرده است.

 

***

 

خیلی‌ها محمدبندری را کتابخانه متحرک می‌شناسند، از چه زمانی کتاب خواندن و کتاب خریدن را آغاز کردید؟

ـ من از وقتی کلاس هشتم بودم، شروع کردم به کتاب خواندن و کتاب خریدن. از همان زمان کتاب جمع می‌کردم و در چهارگروه مختلف طبقه می‌کردم. ۱۲هزار جلد کتاب داشتم که برخی از آن‌ها در کتابخانه‌های معتبر هم پیدا نمی‌شد.

 

همین سالنی که چند ماهی است، کافه کتاب شده، زمانی سالن پذیرایی خانه من بود و بسیاری از بزرگان فرهنگ برای استفاده از کتابخانه و منابعی که دیگر پیدا نمی‌شد، این‌جا می‌آمدند. یادم هست شادروان فریدون نوزاد، دنبال دیوان اشعار «قره العین» بود و در کتابخانه من پیدا کرد.

 

آتش‌سوزی مهیب تاچه اندازه به این منبع غنی آسیب زد؟
ـ حدود ۱۴ سال پیش، مغازه سم فروشی طبقه مجاور خانه، دچار حریق شد و کتابخانه من هم دچار آسیب جدی شد. ۶ هزار جلد کتاب در آتش سوخت. بخشی هم موقع خاموش کردن آتش، خیس شد. اما همین نبود، چند روز پس از آتش‌سوزی، پشت سرهم باران بارید و بخش زیادی هم در اثر باراندگی نابود شد.

 

یادم هست شهرداری ۲ بار کامیون آورد و کتاب‌های سوخته را برد و در استخر کیاکلایه خالی کرد. روزنامه‌های کشور نوشتند بزرگ‌ترین کتابخانه شخصی گیلان دچار حریق شد.

 

و بعدهم روزنامه‌ها نوشتند که رییس جمهور با اهدای کتاب ضایعه را جبران کرده!
ـ آن هم داستان دارد، خبر آتش‌سوزی به رییس جمهور وقت رسید و او دستور داد وزارت ارشاد ۶ هزار جلد کتاب به من هدیه دهد. اما در حد دستور باقی ماند. چندسال بعد، احمدی نژاد در نمایشگاه کتاب، پسرم را می‌بیند و می‌پرسد، کتاب‌هایتان را گرفتید؟ وقتی پاسخ منفی شنید، دوباره دستور داد.

 

هرکس به دفتر انجمن مفاخر گیلان بیاید، تمام مفاخر لنگرود را با تصویر و معرفی کامل خواهد دید. من دو نفر را معرفی می‌کنم؛ محمد جودی و کاظم خان آزموده. این دو نفر بنیانگذار بسیاری از حرکت‌های فرهنگی لنگرود بودند

 

معاون فرهنگی ارشاد، به پسرم می‌گوید: همین امشب بیایید و کتاب‌ها را تحویل بگیرید. آن زمان ۱۸۰ هزار تومان کرایه بار حمل جعبه‌های کتاب را از تهران تا لنگرود پرداخت کرد، وقتی جعبه‌ها را بازکرده و شمردیم، دیدم ۲۱۰۰ جلد کتاب است، ۶۰۰ جلد آن فقط کتاب عربی بود و به حوزه علمیه رودسر اهدا کردم، بخش زیادی هم کتاب کودکان بود، که آن را هم به کانون پرورش فکری کودکان هدیه دادم.

 

چون به کار من نمی‌آمد. بقیه هم بخشی تفسیر قرآن، مفاتیح و … بود و تعدادی هم دیوان‌های ادبی. از دستور دومین شخص کشور، تنها ۱۰۰ نسخه کتاب بدرد بخور برای من ماند، همان یک قفسه که جلوی درب ورودی دیدید، و بیشتر آن هم دیوان اشعار است.

 

من دوباره این کتاب‌ها را خودم خریداری و جمع‌آوری کردم. بخشی از کتاب‌ها که تقریبا سالم مانده، به این‌جا منتقل شد، اگر دقت کنید، آن‌هایی که جلدش سوخته و یا رطوبت زده، از آتش‌سوزی به جامانده است. ولی برخی از آن‌ها دیگر پیدا نمی‌شود.

 

ظاهرا این مکان تنها کتابخانه نیست، محل برگزاری انجمن‌های ادبی هم هست.
ـ همین‌طور است. تا پیش از افتتاح کافه کتاب لنگرود «انجمن ادبی حافظ»، هر دوشنبه در کتابخانه عمومی این شهر برگزار می‌شد، ولی از وقتی کتابخانه را هم برای تعمیرات تعطیل کردند، کافه کتاب میزبان جلسات انجمن ادبی شده است. هم فضای اینجا بزرگ‌تر هست هم محدودیت‌های اداری ندارد.

جنابعالی سال‌هاست، ریاست انجمن مفاخر گیلان را هم برعهده دارید. هرچند که به مدرک، تحصیلات دانشگاهی ندارید، ولی در تمام این سال‌ها برای بسیاری از مفاخر علمی و فرهنگی لنگرود، مراسم بزرگداشت برگزار کرده‌اید؟ مایلم برخی از این چهره‌های ممتاز را معرفی نمایید.

ـ هرکس به دفتر انجمن مفاخر گیلان واقع در اتاقی در طبقه نخست اداره فرهنگ و ارشاد لنگرود بیاید، تمام مفاخر لنگرود را با تصویر و معرفی کامل خواهد دید. من دو نفر را معرفی می‌کنم؛ «محمد جودی و کاظم خان آزموده». این دو نفر بنیانگذار بسیاری از حرکت‌های فرهنگی شهر بودند و آغازگر تلاشی که بعدها گسترش یافت.

 

یک هیات ۶۴ نفره در لنگرود تشکیل شد و «انجمن امیدترقی» را تشکیل داده و پایه‌گذار مدارس نوین و بسیاری از کارهای نوین فرهنگی بعدی شدند. همین گروه پیش‌نویس برخی از قوانین را می‌نوشت و به مجلس می‌فرستاد. علی امینی و دکتر حبیبی (پدر فرهنگ گیلان) از جمله آن گروه هستند

می‌دانید که حمل و نقل در بسیاری از نقاط گیلان و از جمله لنگرود، از طریق رودخانه‌ها انجام می‌شد. لنگرود، مرکز تجارت بود، پول به این شهر سرازیر می‌شد. بسیاری از تُجّار از دیگر شهرها و استان‌ها به لنگرود آمده و بعضا در همین شهر ساکن شدند. پدر خود من از بندرانزلی به لنگرود آمد و مانند بسیاری از تجار در انزلی محله ساکن شد.

انزلی محله، هم فقیرنشین داشت و هم تُجار معروف در همین محدوده ساکن می‌شدند تا از آبراهی که از کوشال‌شاه به سمت دهنه سفیدرود و کیاشهر می‌رفت، استفاده کنند. باری که از انزلی به بندر چمخاله می‌آمد، از طریق کرجی و لوتکا تا «گمرک‌خانه» لنگرود، نزدیک پل خشتی، می‌آمد. لوتکاها از کیاشهر و از نهر نوخاله هم به سمت پل خشتی می‌آمدند. مرتب در این آبراه، لوتکاها در حرکت بودند.

 

زمانی‌که هنوز ساختار بلدیه در کشور نداشتیم (جودی و کاظم خان) هیاتی به اسم «تنظیف و تنظیم شهر» تشکیل دادند که هم کار شهرداری را می‌کرد و هم شهربانی. از جمله آن اقدامات، پلاک‌گذاری همین لوتکاها بود. کرجی‌بانان در همین خط مثل خودروی فعلی کار می‌کردند.

 

لنگرود در آن زمان ۵۰ کرجی شماره شده داشت. و برای ایجاد امنیت، مسیر حرکت لوتکاها، به همت همین انجمن، صاحب روشنایی شد و پایه چراغ‌هایی به فاصله ۵ متر در حاشیه رودخانه نصب کردند و روی هر پایه، یک فانوس- که با نفت می‌سوخت روشن می‌شد.

 

کاظم‌خان خیاط بود و جودی، رئیس پست. جودی، زبان فرانسه را به‌خوبی می‌دانست و بسیاری از نمایشنامه‌های معروف فرانسه را ترجمه می‌کرد و در همین لنگرود و بعضا رشت به‌روی صحنه می‌برد. دوره پهلوی اول که دادگستری نوین آمد جودی نخستین قاضی بود و بعد هم دادستان ساری و اراک شد.

 

پل خشتی لنگرود مهم‌ترین بنای تاریخی این شهر و قدمت آن احتمالا قبل از صفویه است. بسیاری از اتفاقات تجاری لنگرود، حول همین پل رخ داده و این پل، نماد لنگرود است. ولی در هیچ منبعی نام معمار و سازنده پل نیامده است

 

بعدا، یک هیات ۶۴ نفره در لنگرود تشکیل شد و «انجمن امیدترقی» را تشکیل داده و پایه‌گذار مدارس نوین و بسیاری از کارهای نوین فرهنگی بعدی شدند. همین گروه پیش‌نویس برخی از قوانین را می‌نوشت و به مجلس می‌فرستاد.

 

علی امینی و دکتر حبیبی (پدر فرهنگ گیلان) از جمله آن گروه هستند. سه آیت‌الله داریم که در امضای فرمان مشروطه نقش به‌سزایی داشتند. انجمن مفاخر لنگرود، رزومه این افراد را آماده دارد و بنا داریم برای همه این چهره‌ها، مراسم بزرگداشت برگزار نماییم. و به‌زودی مراسمی برای پروفسور «حسن ابراهیم‌زاده» برگزار می‌شود.

در میان تصاویر بزرگان فرهنگ و ادب لنگرود، فرصت را مغتنم ‌شمرده و از محمدبندری درباره مثنوی بلندی که سروده است می‌پرسم. انگیزه شما از سرایش مثنوی معمار پل چه بود که شادروان آیت‌الله شمس لنگرودی، امام جمعه اسبق، در پاسخ آن مثنوی دیگری سرود؟

ـ می‌دانید که پل خشتی لنگرود مهم‌ترین بنای تاریخی این شهر و قدمت آن احتمالا قبل از صفویه است. بسیاری از اتفاقات تجاری لنگرود، حول همین پل رخ داده و این پل، نماد لنگرود است. ولی در هیچ منبعی نام معمار و سازنده پل نیامده است.

 

در نوجوانی یک بار درباره اهرام مصر مطلبی خواندم که یک هیات باستان‌شناس، با زحمت و هزینه فراوان، درب یک هرم را باز می‌کنند. داخل هرم یک کیسه پول و یک نوشته پیدا می‌کنند و بعد از ترجمه نوشته، معلوم می‌شود سازنده هرم پیش‌بینی کرده بود که درب هرم باز می‌شود و برای آن چه میزان هزینه خواهد شد و این میزان سکه طلا، هزینه باز کردن هرم بوده است.

 

این‌که چقدر این مطلب سندیت دارد، نمی‌دانم ولی این مطلب در ذهن من ماند و بعدها با تاسی از این روایت تاریخی، مثنوی معمار پل را سرودم. معماری که پیش‌بینی می‌کند با پایان ساخت پل عمرش به پایان خواهد رسید و از مردم می‌خواهد در زیر همین پل دفن شود بی آنکه سنگ قبری داشته باشد. معمار پل سکه‌هایی را هم در زیر پایه پل پنهان می‌کند تا آیندگان برای مرمت دوباره پل خشتی، هزینه کافی داشته باشند.

 
محمدمحمدی بندری، در پایان یک گفت‌وگوی چندین ساعته، از تاریخ شهری می‌گفت که بخشی از آن در سه جلد تحریر هنوز منتشر نشده است. کتابی که جای آن در کافه کتاب لنگرود خالی است. و من در رد به‌جامانده از آن شبِ سیاه بر کتاب‌های جلد سوخته و رطوبت زده‌ی، ققنوسی را می‌بینم که دوباره زاده شد و ریشه‌هایش در کتاب‌های قدیمی و مرجع «کافه کتاب» ریشه دارد.

 

ردی که لابد طاهری، مدیرکل فرهنگ و ارشاد گیلان، هم در بازدید از کافه کتاب لنگرود دیده بود، وقتی۱۷ اردیبهشت ماه به دیدار «محمد محمدی بندری» به کافه کتاب لنگرود رفت و حرکت فرهنگی این شاعر فرهیخته را ارج نهاد.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.