شهرِ بی حیات
در سهدههی گذشته، رشت آرامآرام پوست انداخته است؛ عطش بیپایان برای پیشرفت، خانهها را یکی یکی بلعید. بولدوزرها آمدند و ویرانه ساختند. خیابانهایی که زمانی نفس خانههای حیاطدار را در خود داشتند، حالا زیر سایهی مکعبهای بتنی خفه شدهاند.
بساز و بفروشها مثل موجی بیرحم از شمال تا جنوب شهر پیش رفتهاند، خانههای کلنگیِ فروتن یکییکی فرو ریختهاند و جایشان را به آپارتمانهایی دادهاند که در آن بوی خاک و صدای گنجشکِ حیاط دیگر شنیده نمیشود. انگار شهر، در رقابت با زمان و فضا، خودش را از خاطرات پاک کرده و به…