آرشیو برچسب

خکشیدن رودخانه‌ها

وقتی‌که شهر بی‌سایه شد

سال‌ها پیش، وقتی از خانه بیرون می‌آمدیم و در کوچه قدم می‌زدیم، صدای پرنده‌ها از میان شاخه‌ها شنیده می‌شد و بوی برگ درختان در هوا جاری بود. خانه‌ها اغلب ویلایی بودند، یا حداقل درخت یا گل و گیاه داشتند، با حیاط‌هایی که درختان در آن‌ها قد کشیده بودند و سایه‌شان تا کوچه می‌رسید. کوچه روشن بود، اما دل‌گیر نبود؛ جایی برای زندگی بود، برای تنفس. یادم هست در تراس خانه‌ام همیشه قمری‌ها جمع‌ می‌شدند و در جالامپی تراس، که لامپش سوخته بود، خانه می‌کردند. صدای‌شان حس زندگی و آرامش داشت. امروز اما، در همان کوچه و…