نجات گیلان، جنگ با مهاجمان
شعری داشتیم با این مضمون که گیلان، گیلان، همیشه بهاره گیلان و اینکه میگفت، گیلان باغ چایی داره گیل دریا ماهی داره برنج مرواری داره و ... به خود میبالیدیم، ما در آن بهشتِ همیشه سبز میزیستیم؛ جایی که خزانِ انجیلیها هم رقصی از سرخی آتش و طلایی بینظیر بود و رودهایش، کوهایش آوازِ زندگی را از کوه تا دریا زمزمه میکردند.
اینجا، حتی خاک هم با دریا و آسمان در آمیخته بود... به خود میبالیدیم، اما اکنون سرزمین ما همانند قبری طاعونزده با یک پوشش از گلهای یاس سفید هستیم. زیبا اما ظاهری. ما سرزمینی هستیم که در یک…