اسم همهی ما صیاد است
ابرهای کبود از راه رسیدهاند و دریا موج بر میدارد پشت موج. انگار قرار نیست خورشید سرش را از آبهای حوالی افق بیرون بکشد. عقربههای کوتاه و بلند زیر نور کمجان لامپ آویخته از سقف خبر میدهند که صبح نزدیک است. دریامالاها گرمترین لباسهایی که همراه آوردهاند را به تن میکنند. صدای خشخش بادگیرها و فوکاها در تاریکی رها میشود و آنها راه میافتند سمت دریا. آواز دریا بار دیگر روشنای امید را به جانشان میکشاند. شاید این بار تورها خالی نمانند.
زندگی ساحل نشینان از دیربازبه دریا گره خورده است و صیادان رونق سفره هاشان را در…