شب از نیمه گذشته بود
ما در شعر در جست و جوی چه هستیم؟ اندیشه ای که ما را به تفکر وادارد و یا تخیلی که ما را به تحرک؟ در این دو راهی کدام یک را برمی گزینیم؟ آیا می توان گفت شعر باید در حفظ تخیل بکوشد و اندیشه را از اطراف خود پس براند؟ قطعا نمی شود با اطمینان این سؤال را پاسخ گفت. چه بسا کسانی منکر تخیل شوند و اندیشه را پاس بدارند و یا بر عکس. بنابراین در حفظ یکی از این دو، دیگری باید فدا شود؟ یا می توانیم از هر دو برای پیشبرد شعر مدد بجوییم؟ شاعر می تواند با اندیشه، اصول و عقیده های خودش را به ما بشناساند و با تخیل، به ما کمک کند که تنها به عنوان…