جهانی به وسعت یک گوشی
چه نافذ است انتهای روزهای خزان....بزرگ حظی است غرقه کردن نگاه در پهنه آسمان و دریا...و آن گاه، ژرفی آسمان مرا بهتزده بر جای نگه میدارد، شفافیت آن برآشفتهام میکند...آه! باید جاودانه رنج کشید یا باید جاودانه از زیبایی گریخت؟ «ملال پاریس و گلهای بدی، شارل بودلر»
هیچ چیزی شفافتر از امور زندگی روزمره نیست. همهی افراد جامعه روزشان را با کارهای معمولی و عادی میگذرانند. «دوش گرفتن، مسواک زدن، پیادهروی، کافهنشینی، خرید، تماشای تلویزیون و...» با این اوصاف به نظر میرسد امور عادی چیزی برای تعریف کردن یا سوژهای برای گفتمان…