از سپردن بچهها به بهزیستی تا آرزوی نان و ماست
یک؛ درآرزوی جا و غذای گرم
«دست بچههایم را گرفتم و به سمت ساختمان بهزیستی رشت راه افتادم تا پس از 17سال جان کندن جگرگوشههایم را به بهزیستی بسپارم. همچنان مِهر مادری دارم. به خاطر همین میخواهم بچههایم در جای خشک بخوابند و حداقل یک وعدهی غذاییشان گرم باشد.»
همسر لیلا از حدود 15 سال پیش درگیر اعتیاد شد. با وجود آنکه مراجعات همسرش به خانه طی این سالها اندک بود و مسئولیتی در قبال او و فرزندانش نداشت اما از زمان درخواست طلاق تا صدور حکم حدود یک دهه از عمرش گذشت.
دو؛ خبری از نان و ماست نیست
دخترم را به سوپرمارکتی در…