بیپرستاری عمارت از یاد رفته
سالها از آن زمان که در عمارت دهبان درس میخواندیم، گذشته است. قرار بود پرستار شویم. بعضیهامان اهل همین شهر بودیم و بارها از کنار آن بنای پرشکوه گذشته بودیم، اما هرگز این گمان در ما جان نگرفته بود که با عبور از سد کنکور راهی آن عمارت سپید میشویم.
پاییزِ سال 1371 ما با دنیایی از شور و امید قدم در این بنای تماشایی گذاشتیم؛ ملکی استیجاری که تا چند سال بعدش نیز عنوان دانشکدهی پرستاری بر سردرش حک شده بود.
کسی نمیداند آن روزها در خیالات هر یک از ما چه میگذشت. یک وقتهایی وسط تدریس اساتید، صدای بوق کشتیها از سه پنجرهی…