مربیهایِ عزیزِ بندر مهآلود
مربیها جهان را بهبود میبخشند. همراه میشوند و رفتن را یاد آدم میدهند. یک وقتهایی زیر سقف مهد کودک قصه میگویند و وقت دیگر نجاری، خیاطی، تعمیر لوازم منزل و هزار و یک مهارت دیگر را چون رودخانهای روشن در بستر زندگی روان میسازند؛ اما همیشه حرف از مربی که به میان میآید، پیش از همه یکی با لباس گرمکن و سوت آویزان به گردنش قد میکشد توی سرمان. یکی که کیف میکند ضربان قلبمان برود بالا و آدرنالین آزاد شود توی خونمان.
نمیدانم چرا اما واقعیت این است که مربی چه توپ قل بدهد زیر پا و چه آچاربکس دستش باشد یا یک مشت نخ رنگی…